RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
4- 2- تغذيه
از نظر علم و دين مسلم است كه علاوه بر اينكه غذا در جسم انسان اثر مىگذارد و موجب حفظ و تقويت آن مىگردد در روح انسان نيز اثر مىگذارد. همانگونه كه غذاى سمّى جسم انسان را مسموم مىكند، غذاى حرام روح انسان را آلوده مىنمايد.
در آيه 3 سورهى مائده مىخوانيم:
«حُرّمتْ عَليكُم الْمَيتَة والدّم ولَحْمالخِنزير وَما اهِلَّ لِغَير اللَّه به ..»
«گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيوانهايى كه به غير نام خدا ذبح شوند و ... بر شما حرام است.»
غذايى كه اسلام حرام كرده بدون علت و حكمت نيست.
مثلًا يكى از غذاهاى حرام در اسلام گوشت خوك است. گوشت خوك در دنيا رواج دارد، بسيارى از مردم غير مسلمان از آن استفاده مىكنند و آن را به عنوان غذاى مطبوع مىخورند.
گاهى بعضى از غرب زدگان مىگويند: چرا گوشت خوك حرام است؟
اين گوشت كه ضرر ندارد، و اگر گوشت خوك انگل زاست و توليد كرم تريشين و ... مىكند، تكنيك و پيشرفت علوم، اين آثار را از بين مىبرد، بنابراين وقتى گوشت خوك زيان جسمى نداشت پس چرا حرام باشد؟
پاسخ سؤال بسيار روشن است، افرادى كه اين سؤال را مطرح مىكنند يك طرف قضيه را مىبينند، فرضاً گوشت خوك ضرر جسمى نداشته باشد، ولى ضررهاى روحى آن را نمىتوان انكار كرد.
خوك يك حيوان بىبند و بار و كثيف و تنفرآور است، حيوانى كه خوى اين چنين دارد در گوشت او نيز چنين زمينهاى وجود دارد و انسانى كه گوشت خوك مىخورد خوى بىبند و بارى و پليدى و شهوترانى را از خوك به سوى خود منتقل مىنمايد، و در اين هيچ شكى نيست.
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
قرآن يهوديان تيره دل و كارشكن را به «أكّالون لِلسُّحت» «1» «بسيار حرام خوار»، ياد كرده است. و اين تعبير هشدار عميقى است براى آنان كه غذاى حرام مىخورند كه چنين كسانى همچون يهوديان شكمپرست كارشكنى كرده و همواره سد راه دين هستند و خلاف قانون را روش معمول خود مىدانند.
زيانهاى جسمى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى حرام خوارى بر كسى پوشيده نيست، و يكى از بزرگترين خطراتى است كه انسان را از نظر فردى و اجتماعى به نابودى و سقوط تهديد مىكند.
در قرآن مىخوانيم:
«و لا تَاكُلوا امْوالكم بَينَكم بِالباطِل و تُدلوا بها الى الحُكّام لِتَاكُلوا فَريقاً من أموالِ النّاس بِالاثم و أنتم تعلمون» «2»
«و اموال يكديگر را به باطل (و نا حق) در ميان خود نخوريد، و براى خوردن قسمتى از مال مردم بر اساس گناه، (قسمتى از) آن را به قاضيان ندهيد، در حالى كه مىدانيد.»
__________________________________________________
(1). مائده/ 42.
(2). بقره، 188
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«لَعن اللّه الرّاشى والمُرتشى والسّاعى بينهما» «1»
«خداوند لعنت كند، گيرنده رشوه و دهنده رشوه را و همچنين آنكس را كه واسطه ميان آن دو است.»
امام صادق عليه السلام فرمودند:
«السُّحت أنواعٌ كثيرة»
«مال حرام داراى انواع بسيار است.»
و مزد زن زناكار و پول شراب را از انواع سحت شمرده، آنگاه فرمود:
«فامّا الرُّشا فى الحُكم فَهو الكُفر باللّه العَظيم» «2»
«اما رشوه گرفتن براى قضاوت كفر به خداى بزرگ است.»
در قرآن مىخوانيم:
«إنّ الّذينَ يَأكلونَ اموال اليَتامى ظُلماً انّما يَأكلون فى بُطونِهم ناراً و سَيصلون سَعيراً» «3»
«كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مىخورند، همانا آتش مىخورند و بزودى در آتش سوزان مىسوزند.»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 12 باب 5 (ابواب مايكتسب به)
(2). فروع كافى، ج 5 ص 127
(3). نساء/ 10
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
غذاى حرام در روايات
در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند روايت در مورد غذاى حرام مىپردازيم:
1- امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«ما من عبادة افضل من عفة البطن و الفرج» «1»
«هيچ عبادتى بهتر از نگهداشتن شكم از مال حرام و پاكدامنى نيست.»
2- امام سجاد عليه السلام مىفرمايد:
«حق بطنك ان لاتجعله وعاء للحرام» «2»
«حق شكم تو آن است كه آن را ظرف حرام قرار ندهى.»
3- و نيز فرمودند:
«ما من شى احبُّ الى اللّه بَعد مَعرفته من عفّة البَطن و الفرج» «3»
«هيچ چيزى بعد از شناخت خدا در پيشگاه او بهتر از كنترل شكم و شهوت (از حرام) نيست.»
4- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: سه امر است كه در مورد آن بعد از خودم نسبت به امتم مىترسم؛
«الضلالة بعد المعرفة ومضلات الفتن وشهوة البطن والفرج» «4»
«گمراهى بعد از شناخت و گمراهىهاى آشوبها و شهوت (خواست ناصحيح) شكم و زيرشكم.»
__________________________________________________
(1). مجالس السنيه، ج 2 ص 448
(2). مكارم الاخلاق، ص 419
(3). مجالس السنيه، ج 2 ص 429
(4). عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 29
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
5- امام باقر عليه السلام فرمودند:
«الذنوب كلها شديدة و اشدها ما نبت عليه اللحم و الدم»
«همه گناهان سنگين و بزرگ هستند، و سنگيترين آنها گناهى است كه گوشت و خون بر اثر آن برويد.» «1»
و نيز آن حضرت فرمودند:
«ان الرجل اذا اصاب مالًا من حرام لم يقبل منه حج و لا عمرة و لا صلة رحم» «2»
«هرگاه شخصى مال حرام را كسب كند، حج و عمره و صله رحم او پذيرفته (درگاه حق) نمىشود.»
6- در روايت آمده: حضرت موسى عليه السلام شخصى را ديد كه سخت گريه و التماس مىكند و دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و با كمال خشوع و تضرع دعا مىنمايد.
از جانب خدا به موسى عليه السلام وحى شد:
اگر او هر چه بخود بپيچد دعايش به استجابت نمىرسد.
«لأنّ فى بَطنه حراماً و على ظهره حراماً و فى بيته حراماً» «3»
«زيرا در شكم او حرام وجود دارد و همچنين در پشت و خانه او حرام قرار دارد.»
شخصى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: دوست دارم دعايم به استجابت برسد.
رسول اكرم عليه السلام فرمودند:
«طَهّر مأكلك و لاتدخل بَطنك الحرام»
«غذاى خود را پاك كن و غذاى حرام را وارد شكم خود نكن.»
__________________________________________________
(1). بحار، ج 73 ص 317
(2). سفينة البحار، ج 1 ص 448
(3). سفينة البحار/ ج 1 ص 448
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
و «من أحبّ أن يستجابَ دعائه فليَطب مَطعَمه و مَكسبه»
«كسى كه دوست دارد دعايش به استجابت برسد، بايد غذاى خود و راه كسب و درآمد خود را پاك سازد.» «1»
نظير اين روايت از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است. «2»
و نيز روايت شده كه ترك يك لقمه حرام در پيشگاه خدا از دو هزار ركعت نماز مستحبى بهتر است و رد كردن يك دانك (يك ششم درهم) مال حرام به صاحبش بهتر از هفتاد حج مقبول است. «3»
شيخ بهائى در بيان اثر شوم غذاى حرام مىگويد:
لقمه نانى كه باشد شبهه ناك-----در حريم كعبه ابراهيم پاك
گر بدست خود نشاندى تخم او-----ور به گاو خويش كردى شخم او
ورمهى نو در حصارش داس كرد-----ور به سنگ كعبهاش دستاس كرد
ور به آب زمزمش كردى عجين-----مريم آيين پيكرى از حور عين
ور بخواندى بر خميرش بى عدد-----فاتحه يا قل هو الله احد
ور بدى از شاخ طوبى آتشش-----جبرئيل روح الامين هيزم كشش
ور تنور نوح بندد مريمش-----ور دم عيسى بود آتش دمش
ور تو بر خوانى هزاران بسمله-----بر سر آن لقمهى پر ولوله
عاقبت خاصيتش ظاهر شود-----نفس از آن لقمه تو را قاهر شود
در ره طاعت تو را بى جان كند-----خانهى دين تو را ويران كند
درد دينت هست گر اى مرد راه-----چاره خود كن كه دينت شد تباه
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 1 ص 448
(2). كافى، ج 2 ص 486
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 448
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
شير مادر، اولين غذاى انسان
قبلًا گفتيم مادر نقش بسيار زيادى در سرنوشت و تربيت فرزند دارد، چرا كه پيوند او با فرزند از نظر آفرينش بسيار زيادتر و نزديكتر از پيوند پدر به فرزند مىباشد.
دانشمندان مىگويند: حتى فكر مادر در فرزندش آن هنگام كه در رحم او است و يا آن هنگام كه شير به او مىدهد اثر دارد.
اگر مادر از آن هنگام كه فرزندش به صورت جنين در رحمش مىباشد و هنگام شير دادن او، قوانين اسلام را بخصوص در مورد تغذيه حلال كاملًا رعايت كند، قطعاً مىتواند فرزند صالح و پاك و سالمى به جامعه تحويل دهد.
و اگر در روايات مىخوانيم سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند شده و بدبخت در رحم مادرش بدبخت شده. بيانگر همين مطلب است كه مادر نقش بسيار مهمى در چگونگى ساختار فرزندش دارد.
*براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«لا تَستَرضِعوا الحَمقاء فانّ اللَّبَن يَعدى و إنّ الغُلام يَنزَع الى اللّبن»
«زن ابله و كم عقل را براى شير دادن فرزندتان انتخاب نكنيد زيرا (طبع) شير انتقال مىيابد و خوى فرزند شبيه (باطن) شير مىگردد.»
2- امام باقر عليه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«زن ابله را شير دهندهى فرزند خود قرار ندهيد.
«فانّ اللَبن يَغلب الطباع»
چرا كه شير بر طبعها چيره مىگردد.»
و در روايت ديگر آمده كه فرمود:
«فانّ الولد يَشُبُّ عليه» «1»
«زيرا فرزند بر اساس آن شير جوان مىگردد.»
3- از امام كاظم عليه السلام سؤال شد: آيا زنى كه فرزندى از راه زنا آورده است روا است كه بچهاى را به او بدهند تا به آن بچه شير بدهد؟
در پاسخ فرمودند:
«لا يصلح و لا لبن ابنتها التّى ولدت من الزّنا» «2»
«صلاح نيست كه بچهاى از شير او بخورد و همچنين صلاح نيست از شير دختر او كه از زنا به وجود آمده بخورد.»
4- محمدبن مروان مىگويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:
«استرضع لولدك بلبن الحسان وايّاك والقباح فان اللبن قد يعدى» «3»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 6 ص 43
(2). فروع كافى، ج 6 ص 44
(3). فروع كافى، ج 6 ص 44
«در مورد شير دهنده فرزندت مراقب باش كه زنان زيبا به او شير بدهند و بپرهيز از انتخاب دايههاى زشت روى «1» زيرا شير گاهى اثر مىگذارد و صفات زن شيرده را به طفل شيرخوار سرايت مىدهد.»
__________________________________________________
(1). احتمال دارد منظور از حسان و قباح زنان نيك سيرت و بد سيرت باشند
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
و در چند روايت نهى شده از اينكه زنان شرابخوار به فرزندى شير بدهند و با تاكيد دستور داده شده كه زنان هنگام شير دادن رعايت نظافت و بهداشت و پاكيزگى را بنمايند و فرزند خود را به دايههايى كه رعايت نظافت را نمىكنند ندهند. «2»
5- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«تَخَيّروا للرِّضاعِ كما تَتخيّرونَ للنّكاحِ فانّ الرّضاعَ يُغيّر الطّباع» «3»
«انتخاب كنيد زنان شيرده را براى شير دادن چنانكه براى ازدواج انتخاب مىكنيد، زيرا شير دادن طبيعت شيرخوار را تغيير مىدهد.»
داستان شير نخوردن پيامبرانى مانند موسى عليه السلام و محمّد صلى الله عليه و آله در دوران كودكى از سينهى زنهاى مختلف و شير خوردن موسى عليه السلام از سينهى مادرش و شير خوردن رسول خدا صلى الله عليه و آله از سينه حليمه سعديه كه زن پاكدامن و نيك سيرتى بود بيانگر آنست كه بايد در انتخاب دايه و شير كه غذاى نخستين است مراقب بود تا از كانال پاك و نيك باشد.
در مورد شير خوردن موسى عليه السلام در قرآن مىخوانيم:
«و حَرّمنا عَليه المَراضِع مِن قَبل» «4»
«ما همه زنان شيرده را از قبل بر موسى حرام كرديم.»
__________________________________________________
(1). احتمال دارد منظور از حسان و قباح زنان نيك سيرت و بد سيرت باشند
(2). فروع كافى، ج 6 ص 44
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 523
(4). قصص/ 12
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
3- زمينههاى اقتصادى گناه
گاهى امور اقتصادى زمينهى گناه مىشود كه اين زمينهها بر دو گونهاند:
1- سرمايه و ثروت.
2- فقر و تهيدستى.
گاهى انسان از بى پولى طغيان مىكند، و گاهى بر اثر ثروت زياد و بادآورده طغيان مىنمايد.
آيات و روايات در اين باره بسيار است، كه چند نمونه ذكر خواهد شد ولى در آغاز بايد توجه داشت سخن ما اين است كه سرمايه و ثروت گاهى زمينهساز فساد و گناه مىشود، نه اينكه دليل فساد و گناه باشد آنگونه كه كمونيستها مىگويند. و فرق است بين زمينه و علت، به عبارت روشنتر، سرمايه علت گناه نيست بلكه در مواردى انسان را متمايل و مشتاق گناه مىكند. (چنانكه شرح خواهيم داد).
در قرآن مىخوانيم:
«إنّ الانسانَ لِيَطغى أنْ راه استَغنى» «1»
«و همانا انسان طغيان مىكند، بخاطر اينكه خود را بىنياز مىبيند.»
اين آيه نمىگويد كه داشتن پول و ثروت علت و عامل فساد است بلكه مىگويد اگر انسان خودش را بى نياز و پولدار ببيند ياغى مىشود. ولى اگر اين ديد و بينش را نداشته باشد سرمايه علت فساد نخواهد شد.
سؤال: آيا سرمايه، عامل فساد است؟
پاسخ: در دو صورت سرمايه عامل فساد است، يكى اگر ديد انسان اين باشد كه سرمايه از من است، و ديگر آنكه معتقد باشد كه در تحصيل و مصرف سرمايه هرگونه بخواهد آزاد است.
ولى آيات و روايات اسلامى مالك اصلى را خدا و سرمايه را از آنِ او و روزى خداوند به ما مىداند.
در قرآن هفت بار آمده: «رزقناكم» «ما به شما روزى داديم» و سيزده بار آمده: «رزقناهم» «ما به آنها روزى داديم» و پنج بار آمده: «يرزقكم» «خداوند به شما روزى مىدهد».
و در مورد تحصيل و مصرف سرمايه نيز حد و مرزى قرار داده مانند اينكه از راه ربا، دروغ، رشوه و ظلم نباشد.
سرمايه همچون چاقو مىماند، كه در دست چاقوكش، مايه فساد است، ولى در دست دكتر وسيله درمان است.
__________________________________________________
(1). علق/ 6- 7
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
مثال ديگر: سرما زمينهى سرماخوردگى مىشود ولى علت آن نيست زيرا در زمستان فقط كسانى كه مراقبت نكنند سرما مىخورند وانسان مىتواند با حفظ و مراقبت در زمستان سرما نخورد و انسانى هم هست كه بر اثر بى انصباطى در تابستان سرما مىخورد. بنابراين سرما زمينهى بيمارى است نه علت آن. سرمايه هم مثل سرماست، زمينهى طغيان است نه علت آن. «1»
__________________________________________________
(1). به عبارت علمى: علت تامه نيست، بلكه مقتضى و علت ناقصه است
سرمايه در دست فرعون و قارون عامل فساد است. ولى در دست حضرت سليمان عليه السلام و حضرت داود عليه السلام مايه بركت و آبادانى و جبران كمبودهاى اقتصادى و اجتماعى است.
دو نمونه از ثروتمندان در قرآن
در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مكنت مطرح شده؛ يكى حضرت سليمان عليه السلام و ديگرى قارون كه يكى سرمايه و ثروت را از آنِ خدا مىدانست و آن را وسيله وصول به رضوان خدا قرار داد و ديگرى سرمايه را از آنِ خود مىدانست و آن را وسيله عياشى و زرق و برق دنيا قرار داد.
بينش حضرت سليمان عليه السلام در مورد سرمايه و مكنت اين است:
«هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر» «1»
«اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مىآورم يا كفران مىكنم.» «2»
حضرت سليمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مىدهد و خود را فقير درگاه او مىداند.
ولى سرمايهدار ديگر بنام قارون كه ثروتهاى زيادى انباشته وقتى حضرت موسى عليه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زكات اموالش را مىكند، او با كمال غرور مىگويد:
«إنّما اوتُيتُه على عِلمٍ عندى» «3»
__________________________________________________
(1). نمل/ 40
(2). ديده مىشود بسيارى از سرمايهداران كه اكثراً در بدست آوردن سرمايه و مصرف آن رعايت موازين اسلام را نمىكنند، و بعضى قارون صفت هستند، بر بالاى در خانه خود اين جمله را كه بر كاشى نوشته شده نصب مىكنند. «هذا من فضل ربى» ولى به دنبال آيه توجه ندارند كه: «ليبلونى ءاشكر ام اكفر»!
(3). قصص/ 78
«اين ثروت را در سايه دانشى كه دارم بدست آوردهام.»
يعنى مديريت من باعث شده، بنابراين سرمايه از خود من است و هيچكس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب كرد و فرمود:
«فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين» «1»
«پس ما او و خانهاش را در زمين فرو برديم و او گروهى نداشت تا او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمىتوانست خويشتن را يارى دهد.»
__________________________________________________
(1). قصص/ 81
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
مترف در قرآن
در قرآن كلمه «مترف» در شكلهاى مختلف آن هشت بار آمده است.
مترف از مادهى ترفه (بر وزن لقمه) به معنى فزونى نعمت است كه صاحبش را غافل و مغرور و مست كند، به گونهاى كه طغيان نمايد.
به عنوان مثال در آيه 34 سبأ مىخوانيم:
«وما ارسَلنا فى قَريةٍ من نذير الّا قالَ مُترفُوها انّا بِما ارسلتم به كافرون»
«ما در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كنندهاى نفرستاديم مگر اينكه مترفين (مستشدگان از ناز و نعمت) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شدهايد كافر هستيم.»
در قرآن اين گونه ثروت كه موجب مستى و غرور شود و زمينهساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان اينگونه سرمايهها شديداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفتهاند چنانكه مىخوانيم:
«و كم اهلكنا من قرية بطرت معيشتها فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلًا» «1»
«و چه بسيار از (مردم) شهرها و آبادىهايى را به هلاكت رسانديم كه زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اين خانههاى آنها است كه (ويران شده) و بعد از آنها جز اندكى كسى در آن سكونت نكرد.»
و در آيه نخست سورهى تكاثر مىخوانيم:
«الهاكُم التّكاثُر»
«تفاخر و فزونطلبى شما را سرگرم و غافل ساخت.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«التكاثر فى الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و شدها فى الاوعية» «2»
«تكاثر در اموال انباشتن ثروتهاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانهها و صندوقها است.»
__________________________________________________
(1). قصص/ 58
(2). نور الثقلين، ج 5 ص 662