آتش‌بیاری معرکه از نوع رسانه‌ای


کامبیز نوروزی، وکیلی که در صفحه شخصی‌اش در یکی از شبکه‌های اجتماعی به نقد وساطت‌های آتش بیار معرکه پرداخته، از دو نفری یاد می‌کند که حالا سال‌هاست از اجرای حکم اعدامشان می‌گذرد؛ بهنود شجاعی و دلارام دارابی.
هر دوی اینها سال 88، یکی در تهران و دیگری در رشت بر دار شدند، چون همین جنجال‌ها دست و پا گیر پرونده‌شان بود.
دلارام سال 82 یکی از اقوام پدری‌اش را به طمع سرقت اموال او با 16 ضربه چاقو کشته بود و بهنود سال 84 در یکی از پارک‌های تهران در یک درگیری، جوانی را به قتل رسانده بود. هر دوی آنها محکوم به قتل عمد بودند و در انتظار اجرای حکم اعدام، اما اجرای حکم مرتب به تعویق می‌افتاد تا مگر اولیای دم رضایت دهند.

اما این اتفاق هرگز رخ نداد، چون در پرونده دلارام که اتفاقا رسانه‌های خارجی برایش بسیار دل می‌سوزاندند، خانواده مقتول را به نوشتن نامه‌ای سرگشاده وادار کرد تا بنویسند پرونده دلارام برای برخی افراد سوژه شده تا بدون توجه به حقوق مقتول از آن استفاده سیاسی کنند، بویژه صحبت‌های مکرر وکیل مدافع دلارام با رسانه‌های خارجی که جایی برای عفو باقی نگذاشته.
در پرونده بهنود شجاعی اما وضع بدتر بود که یک منبع مطلع در اجرای احکام آن را برای جام‌جم نقل می‌کند.
او می‌گوید پدر مقتول (احسان) به بخشش راضی شده بود تا روزی که وکیل بهنود پرونده او را در مصاحبه با رسانه‌های خارجی بین‌المللی کرد.
پدر احسان بعد از آن نظرش برگشت و گفت وکیل طوری حرف می‌زند که انگار پسر من اشتباه کرده مرده که در نتیجه همین حس ناخوشایند که رسانه‌ها مسببش بودند، بهنود را بالای دار برد.

اینها همه درس است برای رسانه‌ها و برای همه کسانی که قصد پادرمیانی در پرونده‌های قتل را دارند تا کاری نکنند که قاتل را موجه جلوه دهند و با برانگیختن حس ترحم در مردم، افکار عمومی را وادار به حمایت از قاتل کنند.
منبع مطلع ما در اجرای احکام معتقد است هر پرونده دو رو دارد که یک روی آن قاتل است و روی دیگرش مقتول و البته صاحبان خون که دوست دارند با کرامت و عزت ببخشند نه تحت فشار اتهام و توهین.
او به پرونده‌ای اشاره می‌کند که در آن همین نگاه منصفانه، بخشش اولیای دم را به همراه آورد؛ پرونده‌ای مربوط به پسر جوانی در کرج که هنرمندان و سیاستمداران بسیاری سعی کردند رضایت اولیای دم را برایش بگیرند، اما نه این وساطت‌ها که گزارش یکی از روزنامه‌ها که روزگار سخت خانواده مقتول را روایت می‌کرد و بی‌آن که آنها را وادار به بخشیدن کند، فرزند از دست رفته‌شان را به پرستویی کوچ کرده تشبیه کرد که در نهایت منجر به بخشش اولای دم شد.

اما هم این منبع مطلع و هم صمد خرمشاهی معتقدند در بیشتر موارد ماجرای قتل و مرگ یک انسان از زاویه دید خانواده او تحلیل نمی‌شود که ریشه مشکلات نیز همین است.