روحانی شدنم در زندان، توفیق اجباری بود
• حاج آقا چطور شد وارد زندان شدید؟
حقیقتش ورود من بهاین کار و روحانی زندان شدن، کاملاً ناخواسته بود؛ یادم هست یکی از فامیلهای مادری ما سال 80 در همین جا بود مسئول بود؛ تازه پایه 6 و لمعتین را تمام کرده بودم که اون سید به من گفت میای اینجا؟ من هم همینطوری قبول کردم و وارد زندان رجاییشهر شدم؛ یعنی اصلاً نمیدانستم قرار است چه کاری بکنم؛ البته قرار بود من فقط برای 3 ماه بمانم و حکم اولیه من هم 3 ماهه بود ولی بعد از 15 سال هنوز این سه ماه تمام نشده (با خنده)؛ بارها تصمیم گرفتم این کار را عوض کنم ولی نشده و امروز که بعد از این همه سال به این تلاش خودم و ناکامی در این تلاش فکر میکنم به خودم میگویم حتماً حکمتی در این کار است؛ یا شاید توفیق اجباری برای من. به هر حال این سالها تجربه عجیبی بود که در خلال آنها، به موارد عجیبی برخوردم که شاید در هیچ جای دیگر نمیتوانستم با آنها مواجه شوم؛ مواردی که بر ایمان من اضافه کرد.
• یکی از کارهایی که روحانیهای زندان میکنند، بودن در کنار محکومان اعدام در آخرین شب زندگیشان است؛ قبول دارید که ماندن در کنار کسی که میداند چند ساعت دیگر بیشتر در این دنیا نیست، کار سختی است؟
حقیقتش این است که معمولاً ما هر روز با همه مددجوهای زندان سر و کار داریم و سعی میکنیم که شرایط روحی آنها را در حد مطلوبی نگه داریم؛ از طرفی باید روحانی در اینجا با مددجوها و زندانیان کاملاٌ صادق باشد؛ کلام اول در اینجا صداقت است؛ شاید بعضیها تصور کنند که روحیه دادن به یک زندانی منتظر اجرای حکم، امید دادن به رهایی اوست ولی این بدترین کاری است که میشود کرد؛ همه روحانیهای زندان میدانند که باید صادقانه، زندانی را برای اجرای حکم آماده کنند و در عین حال سعی کنند روحیهاش را برای اجرای حکم بالا ببرند؛ به عبارتی باید به او گوشزد کنند که این حکم، عکس العمل کردههای خودش است ولی در عین حال دقت داریم تا در همه ابعاد زندگیشان، به آنها کمک کنیم تا به اصلاح رفتار و توبه از اعمالشان نزدیک شوند؛ به عنوان مثال وقتی میبینیم یکی از مددجوها به اصطلاح توی لک رفته، سراغش میرویم و سعی میکنیم از مشکلش سر در بیاوریم و به قول معروف، یک درمان کپسولی برایش تجویز کنیم؛ یعنی کاری کنیم که با صحبت از احادیث و آیات قرآن، روحیهاش را بالا ببریم. البته این حساسیت ما در مورد زندانیان و محکومان قتل بیشتر است چراکه هر روز از مدت محکومیتشان ممکن است آخرین روز زندگیشان باشد. چراکه طبعاً زندانیها از روز اجرای حکم خبر ندارند و باید آمادگی برای پذیرش اجرای حکم را برایشان ایجاد کنیم؛ خب بالطبع اگر ما نتوانیم این آمادگی را برای این افراد به وجود بیاوریم، «شب سوئیت» باید تمام هم و غم خودمان را بگذاریم بر روی اینکه قالب تهی نکند.