حضور سید در کانون گرم خانواده که سالها چشم انتظارش بودند چندان دوام نیاورد چرا که او نمی توانست مانند بسیاری از کسان دیگری باشد که با اولین اشاره مقامات امنیتی، دست از مبارزه کشیدند و به زندگی روزمره پرداختند و حتی پرداختن به زندگی را با ننگ همکاری با ساواک، ممزوج کردند. او داغ همرزمانی چون شهید امامی را در سینه داشت و آتش عشق به امام خمینی (ره) هماره در قلبش شعله می کشید و آیه "و نرید ان نمن..." حبل المتین راهش بود. دنیا را به تأسی از جدش امیرمومنان علیه السلام سه طلاقه کرده و از مال دنیا تنها به روزی مقدر بسنده کرده بود. بی نیازی آیت آرامش او بود و هیچ چیزی را از آن خود نمی دانست. در اواخر دوره سوم زندان در پاسخ مربوط به وضعیت مالی چنین می نویسد: "از نظر مالی در هر وضع که باشم بی نیازیم آرامش می بخشد" و در جایی دیگر که از میزان مال و اموال او سؤال می شود پاسخ می دهد: "المال مال الله" و الحق که این انسان والا در تمامی دوران عمر به مال اندوزی فکر نکرد و فرزندان و نزدیکان خود را نیز به پرهیز از این تفکر سفارش کرد.دوچرخه ای که روز شهادت با آن به بازار آمد مرکب رهوارش بود که سالها با آن به این طرف و آن طرف رفته بود. آری حضور او در خانواده بیش از ده ماه نشد و در روز هفتم اسفند ماه سال 1353 مجدد دستگیر و به مسلخ برده شد. در این مرحله به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق مورد بازجویی قرار گرفت ولی این بار نیز با پاسخ های خود عصبانیت بازجویان را بیش از پیش برانگیخت و آنچنان با طیب خاطر و آرامش نشأت گرفته از روحیه الهی به سؤال پاسخ گفت که بازجو مجبور شد به همراه هر سؤال قید تعصب و طفره رفتن از پاسخگویی را در سؤالات مطرح کند. پاسخ به هر سؤال برافروختگی بازجو را بیشتر می کرد. شکنجه های پی در پی مؤثر واقع نشد، پرونده جهت صدور حکم به دادسرای نظامی ارسال شد و یکی از دلایل مجرمیت،... تعصب شدید در عدم بازگویی فعالیت ها و اقدامات خرابکارانه عنوان شد و در این مرحله به 18سال حبس جنایی محکوم گردید. این بار در زندان با افرادی روبرو بود که با ظاهر اسلام تفکرات مارکسیستی را بنای کار خود قرار داده بودند و از جمله تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق را مطرح می کردند . سید اسدالله لاجوردی با شناخت عمیق به اسلام ناب و تسلّط خاصی که به مبانی مارکسیسم داشت، اقدام به روشنگری کرد و با مدعیان دروغین اسلام به مبارزه برخاست و از اینجا بود که منافقین به ظاهر مجاهد، کینه او را در دل گرفتند. زمزمه های انقلاب اسلامی آغاز شده بود، حرکت های مردمی در حال شکل گیری بود. مساجد مرکز تجمع و اعتراض بود و بلندگوی منابر، افشاگری را آغاز کرده بودند. فضای بازسیاسی مطرح شد و آزادی زندانیان سیاسی در دستور کار قرار گرفت. در این دوران بود که عده کثیری از زندانیان سیاسی آزاد شدند و سید اسدالله لاجوردی نیز در تاریخ 27/5/56 از زندان آزاد گردید و برای ادامه مبارزه به همرزمان و همسنگران دیرینه خود پیوست تا در سازماندهی حرکت های انقلابی نقشی فعال داشته باشد. در روزی که خبر شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی (ره) فرزند ارشد امام مطرح شد، به ساواک احضار گردید ولی از حضور در محل دعوت سرباز زد. برای بار دوم به او اخطار شد؛ با مشورت با دوستان، در تاریخ 17/8/56 به ساواک رفت.