بار دیگر برقی بر جهید و دوازده تن از یاران حجّاج را بکشت که شامیان به وحشت افتادند…. حجّاج به ایشان گفت ای مردم شام، نگران نباشید من خود اهل تَهامه و اهل این دیار هستم و این صاعقه ها، صاعقه های تهامه است و فتح و پیروزی دروازه خود را به روی شما گشوده است…. بار دیگر که آذرخشی، منجنیق آن ها بسوزانید و شامیان دست از کار کشیدند حجّاج به سخنرانی پرداخت و گفت: وای بر شما مگر نمی دانید که آتش آسمانی پیش از ما نیز فرود می آمده و قربانی را اگر مورد قبول خداوند واقع می شده می سوزانیده است؟
اینک اگر این کار شما ( سنگ باران مکّه) مورد رضایت و قبول خداوند نبود آتش از آسمان نمی آمد و منجنیق شما را نمی سوزانید.[۵] در فتوح اعثم آمده است که حجّاج فرمان داد تا یارانش از همه طرف از ناحیه ذی طُوی و پایین مکّه و ناحیه أبطح پراکنده شده و پیش بروند و دایره محاصره بر ابن زبیر را تنگ تر کنند.
از این طرف هم منجنیق ها را نصب کرده، بیت الله الحرام را زیر ضربات سنگین، سنگ باران خود گرفتند. حجّاج و یارانش همچنان به سنگ باران خانه خدا ادامه دادند.
تا آن که سراسر دیوار که بر گرد زمزم بود فرو ریخت و همه اطراف و جوانب کعبه در هم شکست در اینجا بود که حجّاج به مأموران خود فرمان داد تا گلوله های آتشین بر کعبه ببارند که پیراهن آن به سوخت و خاکستر شد، حجّاج خود ایستاده بود و سوختن کعبه را تماشا می کرد و اشعاری سرود….[۶]
جنگ همچنان بین عبدالله بن زبیر و حجّاج ادامه داشت تا این که یارانش پراکنده شدند. عبد الله زبیر تا پایان حیات خود جنگید تا کشته شد. حجّاج دستور داد سر او و چند تن دیگر را بر نیزه کرده و در مدینه در معرض دید مردم قرار دهند.