کنش های میان امل و دوستان غیر مسلمان خود (سیمونه و الین) که با شادابی ها و هیجان های دوره بلوغ آمیخته شده ؛ رفتار دوستانه و جانبدارانه دبیر مدرسه (آقای پیرس) در کنار برخورد منطقی آمیخته به ترس مدیر مدرسه (خانم والش)، جریان های دوستی و خصومت های حاکم بر محیط کلاس ، نمایش تضاد های ناشی از آمیختگی سنت غلط و خرافه با دین ( در خانواده بهترین دوست او لیلا) ، خود باختگی و گریز از اصل به دلیل همرنگ جماعت شدن (که در خوانواده دایی جو، عمه ماندی و دوست صمیمی او یاسمین وجود دارد) تعامل او با پسرغیر مسلمانی که مورد علاقه اوست (آدام) ونیز همسایه پیر و تلخی که در اثر تدابیر نرم و انسان دوستانه مادر امل و رفتارهای او زندگی دیگری می یابد؛ همه و همه حلقه های اتصال ماجراست.
در نهایت، داستان به گونه ای نیمه روشن وخوش بینانه که نوید آینده ای روشن تر را در گرو انتخاب های صحیح می دهد به پایان می رسد.
مطالعه این داستان دقائق شیرین و تأمل برانگیزی را برای مخاطب رقم می زند.
-پایان-