-
RE: سوره هود
(آيه 81)- پايان زندگى اين گروه ستمكار: سر انجام هنگامى كه رسولان پروردگار نگرانى شديد لوط را مشاهده كردند كه در چه عذاب و شكنجه روحى گرفتار است، پرده از روى اسرار كار خود برداشتند و به او «گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توايم (نگران مباش، و بدان كه) آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد»! (قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ).
اين آگاهى لوط از وضع ميهمانان و مأموريتشان همچون آب سردى بود كه بر قلب سوخته اين پيامبر بزرگ ريخته شد و فهميد دوران اندوه و غم در شرف پايان است و زمان شادى و نجات از چنگال اين قوم ننگين حيوان صفت فرا رسيده است! ميهمانان بلافاصله اين دستور را به لوط دادند كه: «تو همين امشب در دل تاريكى خانوادهات را با خود بردار و از اين سرزمين بيرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ).
ولى مواظب باشيد كه «هيچ يك از شما به پشت سرش نگاه نكند» (وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ).
«تنها كسى كه از اين دستور تخلف خواهد كرد و به همان بلايى كه به قوم گناهكار مىرسد گرفتار خواهد شد همسر معصيت كار توست» (إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ).
سر انجام آخرين سخن را به لوط گفتند كه: «لحظه نزول عذاب و ميعاد آنها صبح است» و با نخستين شعاع صبحگاهى زندگى اين قوم غروب خواهد كرد (إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ).
اكنون برخيزيد و هر چه زودتر شهر را ترك گوييد «مگر صبح نزديك نيست» (أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ).
(آيه 82)- سر انجام لحظه عذاب فرا رسيد و به انتظار لوط پيامبر پايان داد، همان گونه كه قرآن مىگويد: «هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن سرزمين را زير و رو كرديم، و بارانى از سنگ، از گلهاى متحجر متراكم بر روى هم، بر سر آنها فرو ريختيم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ).
اينها كه همه چيز را وارونه كرده بودند! بايد شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زير و رو شود كه بارانى از سنگ، آخرين آثار حيات را در آنجا در هم بكوبد.
بنابراين هر گروه منحرف و ملت ستم پيشهاى چنين سرنوشتى در انتظار اوست گاهى زير باران سنگريزهها و گاهى زير ضربات بمبهاى آتشزا و زمانى زير فشارهاى اختلافات كشنده اجتماعى، و بالاخره هر كدام به شكلى و به صورتى.
-
RE: سوره هود
(آيه 83)- ولى اين سنگها، سنگهاى معمولى نبودند بلكه «سنگهايى بودند نشاندار، نزد پروردگار تو» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ).
اما تصور نكنيد كه اين سنگها مخصوص قوم لوط بودند «آنها از هيچ قوم و جمعيت و گروه ستمكار و ظالمى دور نيستند» (وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ).
اين قوم منحرف هم بر خويش ستم كردند و هم بر جامعهشان، هم سرنوشت ملتشان را به بازى گرفتند و هم ايمان و اخلاق انسانى را.
تحريم همجنس گرايى- همجنس گرايى چه در مردان باشد و چه در زنان در اسلام از گناهان بسيار بزرگ است و هر دو داراى حد شرعى است.
رواياتى كه در مذمت همجنس گرايى از پيشوايان اسلام نقل شده آنقدر زياد و تكان دهنده است كه با مطالعه آن هر كس احساس مىكند كه زشتى اين گناه به اندازهاى است كه كمتر گناهى در پايه آن قرار دارد.
از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هر كس با نوجوانى آميزش جنسى كند روز قيامت ناپاك وارد محشر مىشود، آن چنان كه تمام آبهاى جهان او را پاك نخواهند كرد، و خداوند او را غضب مىكند و از رحمت خويش دور مىدارد و دوزخ را براى او آماده ساخته است و چه بد جايگاهى است» ... سپس فرمود: «هرگاه جنس مذكر با مذكر آميزش كند عرش خداوند به لرزه در مىآيد».
(آيه 84)- مدين سرزمين شعيب: با پايان يافتن داستان عبرت انگيز قوم لوط نوبت به قوم «شعيب» و مردم «مدين» مىرسد همان جمعيتى كه راه توحيد را رها كردند و در سنگلاخ شرك و بت پرستى سرگردان شدند، نه تنها بت كه درهم و دينار و مال و ثروت خويش را مىپرستيدند، و به خاطر آن، كسب و تجارت با رونق خويش را آلوده به تقلب و كم فروشى و خلافكاريهاى ديگر مىكردند.
در آغاز مىگويد: «و به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم» (وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً).
كلمه «أَخاهُمْ» (برادرشان) به خاطر آن است كه نهايت محبت پيامبران را به قوم خود بازگو كند.
«مدين» در مشرق «خليج عقبه» قرار داشته و مردم آن از فرزندان اسماعيل بودند، و با مصر و لبنان و فلسطين تجارت داشتهاند.
اين پيامبر اين برادر دلسوز و مهربان همان گونه كه شيوه همه پيامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسىترين پايههاى مذهب يعنى «توحيد» دعوت كرد و «گفت: اى قوم من! خداوند يگانه را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
آنگاه به يكى از مفاسد اقتصادى كه از روح شرك و بت پرستى سر چشمه مىگيرد و در آن زمان در ميان اهل «مدين» سخت رايج بود اشاره كرده و گفت: «به هنگام خريد و فروش، پيمانه و وزن اشياء را كم نكنيد» (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ).
اين پيامبر بزرگ پس از اين دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مىكند:
نخست مىگويد: قبول اين اندرز سبب مىشود كه درهاى خيرات به روى شما گشوده شود، پيشرفت امر تجارت، پايين آمدن سطح قيمتها، آرامش جامعه، خلاصه «من خيرخواه شما هستم» (إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ). و مطمئنم كه اين اندرز نيز سر چشمه خير و بركت براى جامعه شما خواهد بود.
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد كه شعيب مىگويد: «من شما را داراى نعمت فراوان و خير كثيرى مىبينم» بنابراين دليلى ندارد حقوق مردم را ضايع كنيد.
ديگر اين كه: «من از آن مىترسم كه (اصرار بر شرك و كفران نعمت و كم فروشى) عذاب روز فراگير، همه شما را فرو گيرد» (وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ).
-
RE: سوره هود
(آيه 85)- اين آيه مجددا روى نظام اقتصادى آنها تأكيد مىكند و اگر قبلا شعيب قوم خود را از كم فروشى نهى كرده بود در اينجا دعوت به پرداختن حقوق مردم كرده، مىگويد: «و اى قوم من! پيمانه و وزن را با قسط و عدل وفا كنيد» (وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ).
و اين اصل يعنى «اقامه قسط و عدل» و دادن حق هر كس به او بايد بر سراسر جامعه شما حكومت كند.
سپس قدم از آن فراتر نهاده، مىگويد: «و بر اشياء (و اجناس) مردم عيب نگذاريد، و از حق آنان نكاهيد» (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ).
در پايان آيه باز هم از اين فراتر رفته، مىگويد: «و در روى زمين به فساد نكوشيد» (وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
دو آيه فوق اين واقعيت را به خوبى منعكس مىكند كه بعد از مسأله اعتقاد به توحيد، يك اقتصاد سالم از اهميت ويژهاى برخوردار است، و نيز نشان مىدهد كه به هم ريختگى نظام اقتصادى سر چشمه فساد وسيع در جامعه خواهد بود.
(آيه 86)- سر انجام به آنها گوشزد كرد كه افزايش ثروت- ثروتى كه از راه ظلم و ستم و استثمار ديگران به دست آيد- سبب بىنيازى شما نخواهد بود، بلكه «سرمايه حلالى كه براى شما باقى مىماند (هر چند كم و اندك باشد) اگر ايمان به خدا و دستوراتش داشته باشيد بهتر است» (بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
سپس گفت: وظيفه من همين ابلاغ و انذار و هشدار بود كه گفتم «و من مسؤول اعمال شما و موظف به اجبار كردنتان بر پذيرفتن اين راه نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ).
نكته: بارها گفتهايم آيات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهيم جامعى دارد كه مىتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى كلىتر و وسيعتر، تطبيق شود.
لذا در آيه مورد بحث، گرچه مخاطب قوم شعيبند، و منظور از «بَقِيَّتُ اللَّهِ» سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مايه خير و سعادت او گردد، «بَقِيَّتُ اللَّهِ» محسوب مىشود.
و از آنجا كه مهدى موعود (عج) آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابى پس از قيام پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است يكى از روشنترين مصاديق «بقية اللّه» مىباشد و از همه به اين لقب شايستهتر است، بخصوص كه تنها باقيمانده بعد از پيامبران و امامان است و در روايات متعددى به آن اشاره شده است.
-
RE: سوره هود
(آيه 87)- منطق بىاساس لجوجان: اكنون ببينيم اين قوم لجوج در برابر اين نداى مصلح آسمانى چه عكس العملى نشان داد.
آنها كه بتها را آثار نياكان و نشانه اصالت فرهنگ خويش مىپنداشتند و از كم فروشى و تقلب در معامله سود كلانى مىبردند، در برابر شعيب چنين «گفتند: اى شعيب! آيا اين نمازت به تو دستور مىدهد كه ما آنچه را پدرانمان مىپرستيدند ترك گوييم»؟! (قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا).
«و يا (آزادى خود را در اموال خويش از دست دهيم و) نتوانيم به دلخواهمان در اموالمان تصرف كنيم»؟ (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا).
قوم شعيب گرفتار اين اشتباه بودند كه هيچ كس نمىتواند كمترين محدوديتى براى تصرف در اموال نسبت به مالكين قائل شود در حالى كه هميشه امور مالى بايد تحت ضوابط صحيح و حساب شدهاى كه پيامبران الهى بر مردم عرضه كردهاند قرار گيرد و گر نه جامعه به تباهى خواهد كشيد.
«تو كه آدم بردبار، پرحوصله و فهميدهاى»، از تو چنين سخنانى بعيد است! (إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ).
شايد آنها فكر مىكردند نماز، اين حركات و اذكار چه اثرى مىتواند داشته باشد در حالى كه اگر آنها درست انديشه مىكردند، اين واقعيت را درمىيافتند كه نماز حس مسؤوليت و تقوا و پرهيزكارى و خداترسى و حق شناسى را در انسان زنده مىكند، او را به ياد خدا و به ياد دادگاه عدل او مىاندازد.
و به همين دليل او را از شرك و بت پرستى و تقليد كوركورانه نياكان و از كم فروشى و انواع تقلب باز مىدارد.
-
RE: سوره هود
(آيه 88)- اما شعيب در پاسخ آنها كه سخنانش را حمل بر سفاهت و دليل بر بىخردى گرفته بودند «گفت: اى قوم من! (اى گروهى كه شما از منيد و من هم از شما، و آنچه را براى خود دوست مىدارم براى شما هم مىخواهم) هرگاه من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم و رزق و موهبت خوبى به من داده باشد» آيا مىتوانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟ (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً).
سپس اين پيامبر بزرگ اضافه مىكند: «من هرگز نمىخواهم چيزى كه شما را از آن باز مىدارم، خودم مرتكب شوم»! (وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ).
به شما بگويم كم فروشى نكنيد و تقلب و غش در معامله روا مداريد، اما خودم با انجام اين اعمال ثروتى بيندوزم و يا شما را از پرستش بتها منع كنم اما خود در برابر آنها سر تعظيم فرود آورم، نه هرگز چنين نيست.
سر انجام به آنها مىگويد: «من يك هدف بيشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا كه در قدرت دارم» (إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ).
اصلاح عقيده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعى.
و براى رسيدن به اين هدف «تنها از خدا توفيق مىطلبم» (وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ).
و به همين دليل براى انجام رسالت خود، و رسيدن به اين هدف بزرگ «تنها بر او تكيه مىكنم و در همه چيز به او باز مىگردم» (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ).
براى حل مشكلات، با تكيه بر يارى او تلاش مىكنم، و براى تحمل شدايد اين راه، به او باز مىگردم.
(آيه 89)- سپس آنها را متوجه يك نكته اخلاقى مىكند و آن اين كه بسيار مىشود كه انسان به خاطر بغض و عداوت نسبت به كسى، و يا تعصب و لجاجت نسبت به چيزى، تمام مصالح خويش را ناديده مىگيرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشى مىسپارد، به آنها مىگويد: «و اى قوم من! مبادا دشمنى و عداوت با من شما را به گناه و عصيان و سركشى وا دارد» (وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي).
«مبادا همان بلاها و مصائب و رنجها و مجازاتهايى كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما هم برسد» (أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ).
«و قوم لوط (با آن بلاى عظيم يعنى زير و رو شدن شهرهايشان و سنگباران شدن) از شما چندان دور نيستند» (وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ).
نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد، و نه مكان زندگيشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست كمى دارد!
-
RE: سوره هود
(آيه 90)- و سر انجام دو دستور كه در واقع نتيجه تمام تبليغات پيشين او است به اين قوم گمراه مىدهد.
نخست اين كه: «از خداوند آمرزش بطلبيد» (وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).
تا از گناه پاك شويد، و از شرك و بت پرستى و خيانت در معاملات بر كنار گرديد.
«و پس از پاكى از گناه به سوى او بازگرديد» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).
كه او پاك است و بايد پاك شد و به سوى او رفت.
در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بىانتها.
و بدانيد گناه شما هر قدر عظيم و سنگين باشد، راه بازگشت به روى شما باز است «چرا كه پروردگار من، هم رحيم است و هم دوستدار بندگان» (إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ).
(آيه 91)- تهديدهاى متقابل شعيب و قومش: شعيب اين پيامبر بزرگ كه به خاطر سخنان حساب شده و رسا و دلنشين به عنوان خطيب الانبياء لقب گرفته، گفتارش را با صبر و حوصله و متانت و دلسوزى تمام ايراد كرد، اما ببينيم اين قوم گمراه چگونه به او پاسخ گفتند.
آنها با چهار جمله كه همگى حكايت از لجاجت و جهل و بىخبرى مىكرد جواب دادند. نخست اين كه: «گفتند: اى شعيب ما بسيارى از حرفهاى تو را نمىفهميم» (قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ).
اساسا سخنان تو سر و ته ندارد! و محتوا و منطق با ارزشى در آن نيست كه ما بخواهيم پيرامون آن بينديشيم! ديگر اين كه: «ما تو را در ميان خود ضعيف و ناتوان مىبينيم» (وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً).
گمان مكن اگر ما حساب تو را نمىرسيم به خاطر ترس از قدرت توست، «اگر ملاحظه قوم و قبيلهات (و احترامى كه براى آنها قائل هستيم) نبود (تو را به بدترين صورتى به قتل مىرسانديم يعنى) تو را سنگباران مىكرديم»! (وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ).
سر انجام گفتند: «تو براى ما فردى نيرومند و شكست ناپذير نيستى» (وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ).
-
RE: سوره هود
(آيه 92)- شعيب بدون اين كه از سخنان زننده و توهينهاى آنها از جا در برود، با همان منطق شيوا و بيان رسا به آنها چنين پاسخ «گفت: اى قوم من! آيا اين چند نفر قوم و قبيله من نزد شما از خداوند عزيزترند»؟ (قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ).
شما كه به خاطر فاميل من كه به گفته خودتان به من آزار نمىرسانيد چرا به خاطر «خدا» سخنانم را نمىپذيريد؟
آيا شما براى خدا احترام قائليد؟ «با اين كه او و فرمان او را پشت سر انداختهايد»؟ (وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا).
و در پايان مىگويد: فكر نكنيد خداوند اعمال شما را نمىبيند و سخنانتان را نمىشنود، يقين بدانيد كه: «پروردگار من به تمام اعمالى كه انجام مىدهيد، احاطه دارد» (إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ).
(آيه 93)- از آنجا كه مشركان قوم شعيب در آخر سخنان خود، او را تهديد ضمنى به سنگسار كردن نمودند، شعيب موضع خويش را در برابر تهديد آنها چنين مشخص مىكند: «اى قوم من! (هر چه در قدرت داريد مضايقه ننمايد و) هر كارى از دستتان ساخته است انجام دهيد» (وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ).
«من نيز كار خودم را مىكنم» (إِنِّي عامِلٌ).
«اما به زودى خواهيد فهميد چه كسى گرفتار عذاب خواركننده خواهد شد (من يا شما) و چه كسى دروغگوست» من يا شما؟ (سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ).
«و حال كه چنين است، شما در انتظار بمانيد، من هم در انتظار» (وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ). شما در انتظار اين باشيد كه بتوانيد با قدرت و جمعيت و ثروت و نفوذتان بر من پيروز شويد من هم در انتظار اين هستم كه مجازات دردناك الهى به زودى دامان شما جمعيت گمراه را بگيرد و از صفحه گيتى براندازد!
-
RE: سوره هود
(آيه 94)- پايان عمر تبهكاران مدين: سر انجام مرحله نهايى فرا رسيد، چنانكه قرآن مىگويد: «هنگامى كه فرمان ما (دائر به مجازات اين قوم گمراه و ستمكار و لجوج) فرا رسيد، نخست شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به بركت رحمت خود از آن سرزمين نجات داديم» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
«سپس فرياد آسمانى و صيحه عظيم مرگ آفرين، ظالمان و ستمگران را فرو گرفت» (وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ).
و به دنبال آن مىفرمايد: «قوم شعيب بر اثر اين صيحه آسمانى در خانههاى خود به رو افتادند و مردند» و اجساد بىجانشان به عنوان درسهاى عبرتى تا مدتى در آنجا بود (فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ).
(آيه 95)- آنچنان طومار زندگى آنها در هم پيچيده شد كه «گويا هرگز ساكن آن سرزمين نبودند» (كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها).
سر انجام همان گونه كه در آخر سرگذشت قوم عاد و ثمود بيان شد، مىفرمايد: «دور باد سرزمين مدين از لطف و رحمت پروردگار همان گونه كه قوم ثمود دور شدند» (أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ).
(آيه 96)- قهرمان مبارزه با فرعون! بعد از پايان داستان شعيب و اصحاب مدين اشاره به گوشهاى از سرگذشت «موسى بن عمران» و مبارزاتش با فرعون مىكند و اين هفتمين داستان پيامبران در اين سوره است.
سرگذشت موسى (ع) از تمام پيامبران در قرآن بيشتر آمده است، زيرا در بيش از سى سوره بيش از صد بار به ماجراى موسى و فرعون و بنى اسرائيل اشاره شده است.
ويژگى سرگذشت موسى نسبت به پيامبران ديگر اين است كه آنها بر ضد اقوام گمراه، قيام كردند، ولى موسى علاوه بر اين در برابر حكومت خودكامهاى همچون دستگاه جبار فرعون قيام نمود.
ولى بايد توجه داشت كه در اين قسمت از سرگذشت موسى، تنها يك گوشه را مىخوانيم گوشهاى كه در عين كوچكى، پيام بزرگى براى همه انسانها دارد.
نخست آيه مىگويد: «ما موسى را با معجزاتى كه در اختيار او قرار داديم و منطقى قوى و نيرومند فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).
-
RE: سوره هود
(آيه 97)- موسى را با آن معجزات كوبنده و آن منطق نيرومند «به سوى فرعون و ملأ او فرستاديم» (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اما اطرافيان فرعون كه با قيام موسى، منافع نامشروع خود را در خطر مىديدند، حاضر نشدند در برابر او و معجزات و منطقش تسليم گردند «لذا از فرمان فرعون پيروى كردند» (فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ).
«اما فرمان فرعون هرگز ضامن سعادت آنها و مايه رشد و نجات نبود» (وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ).
(آيه 98)- از آنجا كه روز رستاخيز هر قوم و ملت و گروهى با رهبر خويش، وارد محشر مىشوند و پيشوايان اين جهان، پيشوايان آن جهانند «فرعون (نيز كه رهبر گمراهان عصر خود بود) در پيشاپيش قومش وارد اين صحنه مىشود» (يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
اما به جاى اين كه اين پيشوا پيروان خود را در آن گرماى سوزان به سوى چشمه گوارايى از آب زلال ببرد «آنها را به آتش دوزخ وارد مىسازد» (فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ).
«و چه بدآبشخورى است (آتش) كه بر آن وارد مىشوند»! (وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ).
همان چيزى كه به جاى تسكين عطش، تمام وجود انسان را مىسوزاند و در عوض سيراب كردن بر تشنگيش مىافزايد.
(آيه 99)- سپس مىگويد: «آنها در اين جهان به لعنت خدا محلق گشتند (و به مجازات و كيفرهاى سخت او گرفتار شدند و در ميان امواج خروشان غرق گرديدند) و در روز رستاخيز نيز از رحمت خدا دور خواهند بود» (وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
نام ننگين آنها هميشه در صفحات تاريخ به عنوان يك قوم گمراه و جبار ثبت مىگردد، بنابراين هم در اين دنيا خسارت كردند و هم در جهان ديگر.
«و چه بد عطايى است (لعن و دورى از رحمت خدا) كه نصيب آنان مىشود» (بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ).
(آيه 100)- در آيات اين سوره سرگذشت هفت قوم از اقوام پيشين و گوشهاى از تاريخ پيامبرانشان بيان شد.
در اينجا به تمام آن داستانها اشاره كرده، به صورت يك جمع بندى مىفرمايد: «اين ماجراها گوشهاى از اخبار شهرها و آباديهاست كه ما داستانش را براى تو بازگو مىكنيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ).
همان شهرها و آباديهايى كه «قسمتى از آن هنوز برپاست، و قسمتى همچون كشتزار درو شده بكلى ويران گشته است» (مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ).
-
RE: سوره هود
(آيه 101)- «اما ما به آنها ستم نكرديم بلكه آنها خودشان به خويشتن ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
آنها به بتها و خدايان دروغينشان پناه بردند «و هنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مىخواندند آنها را يارى نكردند» (فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ).
آرى! اين خدايان قلابى «جز بر هلاكت آنها نيفزودند» (وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ).
(آيه 102)- آرى «اين چنين بود مجازات پروردگار تو نسبت به شهرها و آباديهايى كه ستم مىكردند هنگامى كه آنها را تسليم هلاكت كرد» (وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ ظالِمَةٌ).
«مسلما مجازات پروردگار دردناك و شديد است» (إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ).
اين يك قانون عمومى الهى است، يك سنت و برنامه هميشگى است كه هر قوم و ملتى دست به ظلم و ستم بيالايند و پا را از مرز فرمانهاى الهى فراتر نهند و به رهبرى و راهنمايى و اندرزهاى پيامبران خدا اعتنا ننمايند خداوند آنها را سر انجام سخت مىگيرد و در پنجه عذاب مىفشارد.
(آيه 103)- و از آنجا كه اين يك قانون كلى و عمومى است بلافاصله مىفرمايد: «در اين (سرگذشتهاى عبرت انگيز و حوادث شوم و دردناكى كه بر گذشتگان گذشت) علامت و نشانهاى است (براى يافتن راه حق) براى كسانى كه از عذاب آخرت مىترسند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ).
چرا كه دنيا در برابر سراى ديگر همه چيزش كوچك و ناچيز است حتى مجازاتها و عذابهايش و جهان ديگر از هر نظر وسيعتر مىباشد، و آنها كه ايمان به رستاخيز دارند با ديدن هر يك از اين نمونهها در دنيا تكان مىخورند.
در پايان آيه اشاره به دو وصف از اوصاف روز قيامت كرده، مىگويد: «آن روزى است كه همه مردم براى آن جمع مىشوند» (ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ).
«و آن روزى است كه مشهود همگان است» (وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ).
آنچنان كه تمام انسانها در آن حاضر مىشوند و آن را مىبينند.