-
RE: سوره هود
(آيه 56)- چرا من انبوه جمعيت را به هيچ مىشمرم؟ و چرا كمترين اعتنايى به قوت و قدرت شما ندارم؟ شمايى كه تشنه خون من هستيد و همه گونه قدرت داريد. براى اين كه من پشتيبانى دارم كه قدرتش فوق قدرتها است «من توكل بر خدايى كردم كه پروردگار من و شماست» (إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ).
و بعد ادامه داد نه تنها شما، «هيچ جنبندهاى در جهان نيست مگر اين كه در قبضه قدرت و فرمان خداست» و تا او نخواهد كارى از آنان ساخته نيست (ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها).
ولى اين را نيز بدانيد خداى من از آن قدرتمندانى نيست كه قدرتش موجب خودكامگى و هوسبازى گردد و آن را در غير حق به كار برد، بلكه «پروردگار من همواره بر صراط مستقيم و جاده عدل و داد مىباشد» و كارى بر خلاف حكمت و صواب انجام نمىدهد (إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 57)- سر انجام «هود» در آخرين سخن به آنها چنين مىگويد: «اگر شما از راه حق روى برتابيد (به من زيانى نمىرسد) چرا كه من رسالت خويش را به شما ابلاغ كردم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ).
اشاره به اين كه گمان نكنيد اگر دعوت من پذيرفته نشود براى من شكست است، من انجام وظيفه كردم، انجام وظيفه، پيروزى است.
سپس همان گونه كه بت پرستان او را تهديد كرده بودند، او به طرز شديدترى آنها را به مجازات الهى تهديد مىكند و مىگويد: اگر شما دعوت حق را نپذيريد «خداوند به زودى (شما را نابود كرده و) گروه ديگرى را جانشين شما مىكند و هيچ گونه زيانى به او نمىرسانيد» (وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً).
اين قانون خلقت است، كه هرگاه مردمى لياقت پذيرا شدن نعمت هدايت و يا نعمتهاى ديگر پروردگار را نداشته باشند، آنها را از ميان برمىدارد و گروهى لايق به جاى آنان مىنشاند.
اين را هم بدانيد كه: «پروردگار من حافظ همه چيز و نگاهدارنده هرگونه حساب است» (إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ).
نه فرصت از دست او مىرود، نه موقعيت را فراموش مىكند، نه پيامبران و دوستان خود را به دست نسيان مىسپارد، بلكه همه چيز را مىداند و بر هر چيز مسلط است.
(آيه 58)- لعن و نفرين ابدى بر اين قوم ستمگر! در آخرين قسمت از آيات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پيامبرشان هود، به مجازات دردناك اين سركشان اشاره كرده، نخست مىگويد: «و هنگامى كه فرمان ما (داير به مجازاتشان فرا رسيد) هود و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصى كه به آنان داشتيم رهايى بخشيد» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
و باز براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «و ما اين قوم با ايمان را از عذاب شديد و غليظ رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ).
-
RE: سوره هود
(آيه 59)- در اين آيه گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مىكند نخست مىفرمايد: «و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند» و با لجاجت، هرگونه دليل و مدرك روشنى را بر صدق دعوت پيامبرشان منكر شدند (وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ).
ديگر اين كه: آنها از نظر عمل نيز «به عصيان و سركشى در برابر پيامبران برخاستند» (وَ عَصَوْا رُسُلَهُ).
سومين گناهشان اين بود كه فرمان خدا را رها كرده «و از فرمان هر جبّار عنيدى پيروى مىكردند» (وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ).
چه گناهى از اين گناهان بالاتر، ترك ايمان، مخالفت پيامبران و گردن نهادن به فرمان جباران عنيد.
«جبّار» به كسى مىگويند كه از روى خشم و غضب مىزند و مىكشد و نابود مىكند، و پيرو فرمان عقل نيست و «عَنِيدٍ» كسى است كه با حق و حقيقت، فوق العاده مخالف است و هيچ گاه زير بار حق نمىرود.
اين دو صفت، صفت بارز طاغوتها و مستكبران هر عصر و زمان است، كه هرگز گوششان بدهكار حرف حق نيست، و با هر كس مخالف شدند با قساوت و بىرحمى، شكنجه مىكنند و مىكوبند و از ميان مىبرند.
(آيه 60)- در اين آيه كه داستان هود و قوم عاد در آن پايان مىگيرد، نتيجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنين بيان مىكند: «آنها به خاطر اعمالشان در اين دنيا مورد لعن و نفرين واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاريخ ننگين از آنها باقى نماند» (وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً).
و در روز رستاخيز گفته مىشود: «بدانيد كه قوم عاد پروردگارشان را انكار كردند» (وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ).
«دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار» (أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ).
با اين كه كلمه «عاد» براى معرفى اين گروه كافى است در آيه فوق بعد از ذكر عاد، قوم هود نيز ذكر شده است كه هم تأكيد را مىرساند و هم اشاره به اين است كه اين گروه همان كسانى هستند كه پيامبر دلسوزشان هود را آن همه ناراحت و متهم ساختند، و به همين جهت از رحمت خداوند دورند.
-
RE: سوره هود
(آيه 61)- آغاز سرگذشت قوم ثمود: سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاى عبرت انگيزش بطور فشرده پايان يافت و اكنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعيتى كه طبق نقل تواريخ در سرزمين «وادى القرى» در ميان مدينه و شام زندگى داشتند.
باز در اينجا مىبينيم كه قرآن مجيد هنگامى كه سخن از پيامبر آنها «صالح» مىگويد به عنوان «برادر» از او ياد مىكند برادرى دلسوز و مهربان كه جز خيرخواهى هدف ديگرى ندارد آيه شريفه مىفرمايد: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم» (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
«گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد كه هيچ معبودى براى شما جز او نيست» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
سپس براى تحريم حسن حق شناسى آنها به گوشهاى از نعمتهاى مهم پروردگار كه سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره كرده، مىگويد: «او كسى است كه شما را از زمين آفريد» (هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ).
پس از اشاره به نعمت آفرينش، نعمتهاى ديگرى را كه در زمين قرار داده به اين انسانهاى سركش يادآورى مىكند: او كسى است كه: «عمران و آبادى زمين را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختيارتان قرار داد» (وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها).
قابل توجه اين كه قرآن نمىگويد خداوند زمين را آباد كرد و در اختيار شما گذاشت، بلكه مىگويد عمران و آبادى زمين را به شما تفويض كرد، اشاره به اين كه وسائل از هر نظر آماده است، اما شما بايد با كار و كوشش زمين را آباد سازيد و منابع آن را به دست آوريد و بدون كار و كوشش سهمى نداريد.
«اكنون كه چنين است، از گناهان خود توبه كنيد و به سوى خدا بازگرديد كه پروردگار من به بندگان خود نزديك است و درخواست آنها را اجابت مىكند» (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ).
-
RE: سوره هود
(آيه 62)- اكنون ببينيم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟
آنها براى نفوذ در صالح و يا لااقل خنثى كردن نفوذ سخنانش در توده مردم از يك عامل روانى استفاده كردند، و به تعبير عاميانه خواستند هندوانه زير بغلش بگذارند، و «گفتند: اى صالح! تو پيش از اين مايه اميد ما بودى» (قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).
در مشكلات به تو پناه مىبرديم و از تو مشورت مىكرديم، و به عقل و هوش و درايت تو ايمان داشتيم، و در خيرخواهى و دلسوزى تو هرگز ترديد به خود راه نمىداديم.
اما متأسفانه اميد ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آيين بت پرستى و خدايان ما كه راه و رسم نياكان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مىشود نشان دادى كه نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ايمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى.
«راستى تو مىخواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مىپرستيدند نهى كنى»؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا).
«حقيقت اين است ما نسبت به آيينى كه تو به آن دعوت مىكنى (يعنى آيين يكتاپرستى) در شك و ترديديم، و نسبت به آن بدبين نيز هستيم» (وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ).
(آيه 63)- اما اين پيامبر بزرگ الهى بدون آن كه از هدايت آنها مأيوس گردد، و يا اين كه سخنان پر تزويرشان در روح بزرگ او كمترين اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنين پاسخ «گفت: اى قوم من! ببينيد اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد» آيا مىتوانم رسالت الهى را ابلاغ نكنم و با انحرافات و زشتيها نجنگم؟! (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً).
در اين حال «اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مىتواند مرا در برابر وى يارى دهد»؟ (فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ).
«پس (استدلال به روش نياكان و اين گونه سخنان) شما جز اطمينان به زيانكار بودنتان چيزى بر من نمىافزايد»! (فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ).
(آيه 64)- بعد براى نشان دادن معجزه و نشانهاى بر حقانيت دعوتش از طريق كارهايى كه از قدرت انسان بيرون است و تنها به قدرت پروردگار متكى است وارد شد و به آنها گفت: «اى قوم من! اين ناقه پروردگار براى شما، آيت و نشانهاى است» (وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً).
«آن را رها كنيد كه در زمين خدا از مراتع و علفهاى بيابان بخورد» (فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ).
«و هرگز آزارى به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب نزديك الهى شما را فرا خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ).
-
RE: سوره هود
(آيه 65)- به هر حال با تمام تأكيدهايى كه اين پيامبر بزرگ يعنى صالح در باره آن ناقه كرده بود آنها سر انجام تصميم گرفتند، ناقه را از بين ببرند چرا كه وجود آن با خارق عاداتى كه داشت باعث بيدار شدن مردم و گرايش به صالح مىشد، لذا گروهى از سركشان قوم ثمود كه نفوذ دعوت صالح را مزاحم منافع خويش مىديدند، و هرگز مايل به بيدار شدن مردم نبودند، چرا كه با بيدار شدن خلق خدا پايههاى استعمار و استثمارشان فرو مىريخت، توطئهاى براى از ميان بردن ناقه چيدند و گروهى براى اين كار مأمور شدند و سر انجام يكى از آنها بر ناقه تاخت و با ضربه يا ضرباتى كه بر آن وارد كرد «آن را از پاى در آوردند» (فَعَقَرُوها).
در پايان آيه مىخوانيم: صالح پس از سركشى و عصيان قوم و از ميان بردن ناقه به آنها اخطار كرد و «گفت: سه روز تمام در خانههاى خود از هر نعمتى مىخواهيد متلذذ و بهرهمند شويد» و بدانيد پس از اين سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسيد (فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ).
اين را جدى بگيريد، دروغ نمىگويم «اين يك وعده راست و حقيقى است» (ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ).
پيوند مكتبى-
اسلام رضايت باطنى به يك امر و پيوند مكتبى با آن را به منزله شركت در آن مىداند، امير مؤمنان على عليه السّلام مىفرمايد: «ناقه ثمود را يك نفر از پاى درآورد، اما خداوند همه آن قوم سركش را مجازات كرد، چرا كه همه به آن راضى بودند».
روايات متعدد ديگرى به همين مضمون و يا مانند آن از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و ائمه اهل بيت عليهم السّلام نقل شده كه اهميت فوق العاده اسلام را به پيوند مكتبى و برنامههاى هماهنگ فكرى، روشن مىسازد.
(آيه 66)- سر انجام قوم ثمود: در اين آيه چگونگى نزول عذاب را بر اين قوم سركش (قوم ثمود) بعد از پايان مدت سه روز تشريح مىكند: «پس هنگامى كه فرمان ما (دائر به مجازات اين گروه) فرا رسيد صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند در پرتو رحمت خويش رهايى بخشيديم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
نه تنها از عذاب جسمانى و مادى كه «از رسوايى و خوارى و بىآبرويى كه آن روز دامن اين قوم سركش را گرفت نيز نجاتشان داديم» (وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ).
«چرا كه پروردگارت قوى و قادر بر همه چيز و مسلط به هر كار است» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ). هيچ چيز براى او محال نيست، و هيچ قدرتى توانايى مقابله با اراده او را ندارد اين رحمت الهى است كه ايجاب مىكند، بىگناهان به آتش گنهكاران نسوزند، و مؤمنان به خاطر افراد بىايمان گرفتار نشوند.
-
RE: سوره هود
(آيه 67)- «ولى ظالمان را صيحه آسمانى فرو گرفت، و آن چنان اين صيحه سخت و سنگين و وحشتناك بود كه بر اثر آن همگى آنان در خانههاى خود به زمين افتادند و مردند» (وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ).
(آيه 68)- آن چنان مردند و نابود شدند و آثارشان بر باد رفت كه: «گويى هرگز در آن سرزمين ساكن نبودند» (كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها).
«بدانيد قوم ثمود نسبت به پروردگار خود كفر ورزيدند و فرمانهاى الهى را پشت سر انداختند» (أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ).
«دور باد قوم ثمود از لطف و رحمت پروردگار و نفرين بر آنها» (أَلا بُعْداً لِثَمُودَ).
(آيه 69)- فرازى از زندگى بت شكن بزرگ! اكنون نوبت فرازى از زندگانى ابراهيم اين قهرمان بت شكن است، البته در اينجا تنها يك قسمت از زندگانى او كه مربوط به داستان قوم لوط و مجازات اين گروه آلوده عصيانگر است، اشاره شده، نخست مىگويد: «فرستادههاى ما نزد ابراهيم آمدند در حالى كه حامل بشارتى بودند» (وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى).
اين فرستادگان الهى همان فرشتگانى بودند كه مأمور درهم كوبيدن شهرهاى قوم لوط بودند، ولى قبلا براى دادن پيامى به ابراهيم (ع) نزد او آمدند.
در اين كه بشارتى كه آنها حامل آن بودند چه بوده است، دو احتمال وجود دارد كه جمع ميان آن دو نيز بىمانع است: نخست بشارت به تولد اسماعيل و اسحاق است كه بشارت بزرگى براى او محسوب مىشد.
ديگر اين كه ابراهيم از فساد قوم لوط و عصيانگرى آنها سخت ناراحت بود، هنگامى كه با خبر شد آنها چنين مأموريتى دارند، خوشحال گشت.
به هر حال: «هنگامى كه رسولان بر او وارد شدند سلام كردند» (قالُوا سَلاماً).
«او هم در پاسخ به آنها سلام گفت» (قالَ سَلامٌ).
«و چيزى نگذشت كه گوساله بريانى براى آنها آورد» (فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ).
از اين جمله استفاده مىشود كه يكى از آداب مهماندارى آن است كه غذا را هر چه زودتر براى او آماده كنند، چرا كه ميهمان وقتى از راه مىرسد مخصوصا اگر مسافر باشد غالبا خسته و گرسنه است، هم نياز به غذا دارد، و هم نياز به استراحت، بايد زودتر غذاى او را آماده كنند تا بتواند استراحت كند.
-
RE: سوره هود
(آيه 70)- در اين هنگام واقعه عجيبى اتفاق افتاد و آن اين كه ابراهيم مشاهده كرد كه ميهمانان تازه وارد دست به سوى غذا دراز نمىكنند، اما «هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمىرسد (و از آن نمىخورند كار) آنها را غير عادى شمرد و در دل احساس ترس نمود» (فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً).
اين موضوع از يك رسم و عادت ديرينه سر چشمه مىگرفت. زيرا اگر كسى واقعا قصد سوئى نسبت به ديگرى داشته باشد سعى مىكند نان و نمك او را نخورد، روى اين جهت ابراهيم از كار اين ميهمانان، نسبت به آنها بدگمان شد و فكر كرد ممكن است قصد سوئى داشته باشند.
رسولان كه به اين مسأله پى برده بودند، به زودى ابراهيم را از اين فكر بيرون آوردند و «به او گفتند: نترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم» يعنى فرشتهايم و مأمور عذاب يك قوم ستمگر و فرشته غذا نمىخورد (قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ).
(آيه 71)- «در اين هنگام همسر ابراهيم (ساره) كه در آنجا ايستاده بود خنديد» (وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ).
اين خنده ممكن است به خاطر آن باشد كه او نيز از فجايع قوم لوط به شدت ناراحت و نگران بود و اطلاع از نزديك شدن مجازات آنها مايه خوشحالى و سرور او گشت.
سپس اضافه مىكند: «به دنبال آن به او بشارت داديم كه اسحاق از او متولد خواهد شد و پس از اسحاق، يعقوب» از اسحاق متولد مىگردد، (فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ).
در حقيقت هم به او بشارت فرزند دادند، و هم «نوه»، يكى اسحاق و ديگرى يعقوب كه هر دو از پيامبران خدا بودند.
(آيه 72)- همسر ابراهيم «ساره» كه با توجه به سن زياد خود و همسرش سخت از دارا شدن فرزند مأيوس و نوميد بود، با لحن بسيار تعجب آميزى «فرياد كشيد كه اى واى بر من! آيا من فرزند مىآورم در حالى كه پيرزنم، و شوهرم نيز پير است، اين مسأله بسيار عجيبى است»!؟ (قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ).
-
RE: سوره هود
(آيه 73)- به هر حال رسولان پروردگار فورا او را از اين تعجب در آوردند، و سوابق نعمتهاى فوق العاده الهى را بر اين خانواده و نجات معجز آسايشان را از چنگال حوادث يادآور شدند و به او «گفتند: آيا از فرمان خداوند تعجب مىكنى»؟
(قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
در حالى كه «رحمت خدا و بركاتش بر شما اهل بيت بوده و هست» (رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ).
همان خدايى كه ابراهيم را از چنگال نمرود ستمگر رهايى بخشيد، و در دل آتش سالم نگاه داشت.
اين رحمت و بركت الهى تنها آن روز و آن زمان نبود بلكه در اين خاندان همچنان ادامه داشته و دارد، چه بركتى بالاتر از وجود پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و امامان معصوم كه در اين خاندان آشكار شدهاند.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر، فرشتگان گفتند: «او (خدايى است) كه حميد و مجيد است» (إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ).
(آيه 74)- «هنگامى كه وحشت ابراهيم از آنها، زائل شد، و از طرفى بشارت فرزند و جانشين برومندى به او دادند، فورا به فكر قوم لوط (كه آن رسولان مأمور نابودى آنها بودند) افتاد و شروع به مجادله و گفتگو در اين باره با آنها كرد» (فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ).
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه چرا ابراهيم در باره يك قوم آلوده گنهكار به گفتگو برخاسته و با رسولان پروردگار كه مأموريت آنها به فرمان خداست به مجادله پرداخته است. در حالى كه اين كار از شأن يك پيامبر، آن هم پيامبرى به عظمت ابراهيم دور است.
(آيه 75)- لذا قرآن بلافاصله مىگويد: «ابراهيم، بردبار، بسيار مهربان، و متوكل بر خدا و بازگشت كننده به سوى او بود» (إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ).
در واقع با اين سه وصف، پاسخ سر بسته و كوتاهى به اين سؤال داده شده است كه: مجادله او مجادله ممدوحى بوده است، و اين به خاطر آن است كه براى ابراهيم روشن نبود كه فرمان عذاب بطور قطع از ناحيه خداوند صادر شده، و احتمال بيدار شدن در باره آنها مىرود، و به همين دليل هنوز جايى براى شفاعت وجود دارد.
(آيه 76)- در اين آيه مىفرمايد: «رسولان به زودى به ابراهيم گفتند: اى ابراهيم! از اين پيشنهاد صرف نظر كن» و شفاعت را كنار بگذار كه جاى آن نيست (يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
«چرا كه فرمان حتمى پروردگارت فرا رسيده» (إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ).
«و عذاب خداوند بدون گفتگو به سراغ آنها خواهد آمد» (وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ).
-
RE: سوره هود
(آيه 77)- زندگى ننگين قوم لوط: در آيات سوره اعراف، اشاره به گوشهاى از سرنوشت قوم لوط شده، و تفسير آن را در آنجا ديديم، اما در اينجا به تناسب شرح داستانهاى پيامبران و اقوام آنها، و به تناسب پيوندى كه آيات گذشته با سرگذشت لوط و قومش داشت پرده از روى قسمت ديگرى از زندگانى اين قوم منحرف و گمراه بر مىدارد، تا هدف اصلى را كه نجات و سعادت كل جامعه انسانى است از زاويه ديگرى تعقيب كند.
نخست مىگويد: «و هنگامى كه رسولان ما به سراغ لوط آمدند او بسيار از آمدن آنها ناراحت شد و فكر و روحش پراكنده گشت و غم و اندوه تمام وجودش را فراگرفت» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
در روايات و تفاسير اسلامى آمده است كه لوط در آن هنگام در مزرعه خود كار مىكرد ناگهان، عدهاى از جوانان زيبا را ديد كه به سراغ او مىآيند و مايلند ميهمان او باشند، علاقه او به پذيرايى از ميهمان از يك سو، و توجه به اين واقعيت كه حضور اين جوانان زيبا، در شهرى كه غرق آلودگى انحراف جنسى است، موجب انواع دردسر و احتمالا آبروريزى است، او را سخت در فشار قرار داد.
اين مسائل به صورت افكارى جانفرسا از مغز او عبور كرد، و آهسته با خود «گفت: امروز روز سخت و وحشتناكى است» (وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ).
در پارهاى از روايات آمده كه لوط آنقدر ميهمانهاى خود را معطل كرد تا شب فرا رسيد شايد دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ حيثيت و آبرو از آنان پذيرايى كند.
ولى چه مىتوان كرد. وقتى كه انسان دشمنش در درون خانهاش باشد! همسر لوط كه زن بىايمانى بود و به اين قوم گنهكار كمك مىكرد، از ورود اين ميهمانان جوان و زيبا آگاه شد بر فراز بام رفت. نخست از طريق كف زدن، و سپس با روشن كردن آتش و برخاستن دود، گروهى از اين قوم منحرف را آگاه كرد كه طعمه چربى به دام افتاده!
-
RE: سوره هود
(آيه 78)- در اينجا قرآن مىگويد: «قوم با سرعت و حرص و ولع براى رسيدن به مقصد خود به سوى لوط آمدند» (وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ).
همان قوم و گروهى كه صفحات زندگانيشان سياه و آلوده به ننگ بود «و قبلا اعمال زشت و بدى انجام مىدادند» (وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ).
لوط در اين هنگام حق داشت بر خود بلرزد و از شدت ناراحتى فرياد بكشد و به آنها «گفت: اى قوم من! اينها دختران منند (و من حتى حاضرم دختران خودم را به عقد شما درآورم اينها) براى شما پاكيزهترند» (قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ).
بياييد «و از خدا بترسيد، آبروى مرا نبريد، و با قصد سوء در مورد ميهمانانم مرا رسوا مسازيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي).
اى واى «مگر در ميان شما يك انسان رشيد و عاقل و شايسته وجود ندارد» كه شما را از اين اعمال ننگين و بىشرمانه باز دارد (أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ).
اين سخن «لوط» اين حقيقت را بازگو مىكند كه حتى وجود يك مرد رشيد در ميان يك قوم و قبيله براى جلوگيرى از اعمال ننگينشان كافى است يعنى، اگر يك انسان عاقل و صاحب رشد فكرى در ميان شما بود هرگز به سوى خانه من به قصد تجاوز به ميهمانانم نمىآمديد.
(آيه 79)- ولى اين قوم تبهكار در برابر اين همه بزرگوارى لوط پيامبر بىشرمانه پاسخ «گفتند: تو خود به خوبى مىدانى كه ما را در دختران تو حقى نيست» (قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ).
«و تو مسلما مىدانى ما چه چيز مىخواهيم»! (وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ).
(آيه 80)- در اينجا بود كه پيامبر بزرگوار چنان خود را در محاصره حادثه ديد و ناراحت شد كه فرياد زده «گفت: (افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى در خود داشتم» تا از ميهمانهايم دفاع كنم و شما خيره سران را در هم بكوبم (قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً).
«يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى (از قوم و عشيره و پيروان و هم پيمانهاى قوى و نيرومند) در اختيار من بود» تا با كمك آنها بر شما منحرفان چيره شوم (أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ).