توی 10 سالگی : " مامان، بابا عاشقتونم"
توی 15 سالگی : " ولم کنین "
توی 20 سالگی : " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"
توی 25 سالگی : " باید از این خونه بزنم بیرون"
توی 30 سالگی : " حق با شما بود"
توی 35 سالگی : "میخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو ی40 سالگی : " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو ی هفتاد سالگی : " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجاباشن ...!
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...

بهشت از آن مادران است در حالی که به جز پرستاری و نگهداری از فرزندان ، هیچ حقدیگری نسبت به آتها ندارند و برای بیشتر چیزها اجازه ی بابا لازم است !!!!!
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده!
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارومیخوره، میفهمی
چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه هایتو هستش ، دلت میخواد بمیری
اگر 4 تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشید
کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید " مادر " است !