دومین اصل مؤثر در این تصمیم، اعضاى مجلس خبرگان بودند؛ کسانى که از متن جامعه و توسط مردم براى چنین امرى گزینش شده بودند تا از ادامه راه ترسیمشده امام، تخطى صورت نپذیرد. اعضاى مجلس خبرگان با خداى خویش و ملت و امام امت پیمان بسته بودند کسى را جایگزین امام خمینى(ره) کنند که همانند او باشد و در عمل از سلامت نفس، صلابت، شجاعت، رحمت، رأفت، درایت، سیاست، دقت و بصیرت خمینىگونه برخوردار باشد.
مجلس خبرگان که در یک دوره شش ساله در دوران امام راحل آزمونها و خطاها را تجربه کرده بود، رهنمودهاى هشداردهنده سال 62 را آویزه گوش خود کرده بودند، پس باید کسى انتخاب مىشد که «بازوى توانمند جمهورى اسلامى»، «آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن» و «حامى مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه» باشد. یعنى کسى را که امام دربارهاش فرموده بود: «در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید روشنى مىدهید.» لذا خبرگان به مباحث جلسه صبح خبرگان که بحث شورایى بودن رهبرى مطرح شده بود، تمایل نشان نداد، اما همین که سخن از فرد پیش آمد، یکى از نمایندگان از رئیس و نایب رئیس سؤال کرد که «چرا نظر امام را نقل نمىکنید؟» با این جمله، چشمها به نایب رئیس مجلس (هاشمى رفسنجانى) دوخته مىشود و همه از او مىخواهند که نظر امام راحل را بیان کند. او از راز سر به مهرى پرده برداشت و چنین گفت: «در چند مورد حضرت امام در جلسات خصوصى «آقاى خامنهاى» را به عنوان رهبر آینده کشور معرفى نمودند.» با ذکر این جمله صلوات مجتهدان عالىرتبه، صحن مجلس خبرگان را به لرزه در مىآورد و آیت الله العظمى خامنهاى به پشت تریبون مىروند و از نمایندگان مىخواهند که شخص دیگرى را به رهبرى برگزینند. ولى نمایندگان با صلوات پىدرپى رهبرى ایشان را مورد تأیید قرار مىدهند.
سومین ضلع این مثلث یکپارچه، شخص حضرت آیت الله العظمى خامنهاى بود که از ویژگىها و خصوصیات ممتازى برخوردار بود، به دلیل اینکه، معظمله سالها درسآموخته امام و در سالهاى مبارزه بسیار خوشنام بود و پس از پیروزى انقلاب نیز حکم مسؤولیتهاى متعددى چون؛ نماینده امام در شوراى انقلاب، نماینده امام در ارتش و سپس شوراى عالى دفاع، امام جمعه تهران، نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، نماینده مردم در مجلس خبرگان رهبرى، رئیس شوراى انقلاب فرهنگى و هشت سال ریاست جمهورى را عهدهدار بود و طبق قانون اساسى پس از امام، دومین شخصیت انقلاب و نظام شناخته مىشد. بالاتر از آن، شخصیت او داراى ابعاد فرهنگى، علمى، فقهى، سیاسى، هنرى، عبادى، اقتصادى، اجتماعى، اعتقادى، قرآنى و معنوى بود و البته شخصیت معنوى ایشان بر موارد دیگر غلبه داشت.