و نیز خود او در روایتی نقل میکند، پس از آنکه عمر در مسألهای مانده بود، سراغ علی (علیهالسلام) رفت، پس از آن که علی(علیهالسلام) مشکلش را حل فرمود، عمر به او گفت: به خدا سوگند، خدا تو را اراده کرده بود (برای خلافت) ولی قومت خودداری ورزیدند.[۶۵]
معاویه در پاسخ نامه محمد بن ابی بکر که او را به پذیرفتن حق و دست برداشتن از مخالفت به علی (علیهالسلام) دعوت کرده بود چنین نوشت: پدرت (ابابکر) و فاروق (عمر) نخستین کسانی بودند که حقش (حق علی) را چون پوست از تنش کندند و با زمامداری او مخالفت کردند. و در ادامه میگوید: اگر پدرت از ابتدا چنان رفتار و برخوردی با وی نداشت، هرگز ما هم با پسر ابی طالب مخالفت نمیکردیم و تسلیم او میشدیم، لکن دیدیم پدرت پیش از ما چنان رفتاری با او کرد و ما هم راه او را در پیش گرفتیم.[۶۶]
۲۵ سال خانه نشینی
علی(علیهالسلام) برای حفظ اتحاد جامعه اسلامی و برای بقا و رشد نهال تازه غرس شده اسلام، از حق مسلم خویش صرف نظر کردند و ۲۵ سال از صحنه سیاست کناره گرفتند و خانه نشین شدند. ابن ابی الحدید میگوید: در روزهایی که علی(علیهالسلام) گوشه عزلت گزیده بود و دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی وی، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) او را به قیام و بازستانی حقش تشویق میکرد. در همین لحظات صدای مؤذن به «اشهد ان محمدا رسول الله» بلند شد. امام به او فرمود: آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خاموش گردد؟ فاطمه گفت: هرگز. امام فرمود: پس راه همین است که من در پیش گرفتهام.[۶۷]
پی نوشت:
[۶۵] - همان: ج ۱۲، ص ۸۰-۷۹.
[۶۶] - شیخ عبداله علایلی، پرتوی از زندگی امام حسین(علیهالسلام): ترجمه سید محمد مهدی جعفری، ص ۵۱.
[۶۷] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه: ج ۱۱، ص ۱۱۳.