7-عيادت خليفه و رو گرداندن زهرا عليها اسلام
شخصيت چشمگير زهرا(سلام الله علیها) و بيانات بيدار كننده او، خليفه و دستيارانش را بر آن مي داشت كه هر طور هست به صلح و آشتي با زهرا(سلام الله علیها) و دلجوئي از او تظاهر نمايند تا مبادا موقعيت خودشان در خطر واقع شود به همين جهت وقتي ابوبكر و عمر شنيدند زهرا عليها السلام بستري است به عيادت او آمدند ولي زهرا(سلام الله علیها) آنان را نپذيرفت و اجازه ورود نداد. عمر از امير المومنان علي(علیه السلام) تقاضا كرد براي ابوبكر اجازه بگيرد تا به عيادت آن گرامي بيايند و از او دلجوئي كنند امير المومنان كه به جهت مصالح اسلام مدارا مي فرمود پذيرفت و اين موضوع را به اطلاع زهرا(سلام الله علیها) رساند و او گفت: نه، به خدا سوگند هرگز با او سخن نمي گويم تا پدرم را ملاقات كنم و شكايت كردار ايشان را نزد او برم.
علي(علیه السلام) فرمود:من قول داده ام كه بر ايشان از تو اجازه بگيرم. زهرا(سلام الله علیها) عرض كرد: خانه خانه توست و من همسر تو هستم و زنان در زندگي تابع هر طور مايل هستي عمل كن.
آنگاه چادر بر سر كشيد و روي خويش به جانب ديوار كرد، و ابوبكر و عمر وارد شدند و سلام كردند و زهرا(سلام الله علیها) پاسخشان را نداد، آنگاه آنان گفتند: از ما راضي باش، خدا از تو راضي باشد.
زهرا(سلام الله علیها) فرمود: چه چيز باعث شده كه رضايت مي جوييد؟
گفتند: به بد رفتاري خويش اعتراف مي كنيم و اميد مي داريم كه ما را عفو كني و چشم و آزردگي كه از ما در دل داري بيرون نمايي؟