ناگهان تغییر در آقا پیدا شد، به سرعت از جا برخاستند و در حالی كه از هر دو دست ایشان خون جاری بود، به نقطه ای از اتاق خیره شده و به پهنای صورت اشك می ریختند و می گفتند:
السّلامُ علیكَ یا اَبا عبدالله بِاَبی انتَ و اُمّی یا سَیِّدی و مولای!
من كه از دیدن این وضع، شوكه شده بودم و نگران حال آقا بودم، پیش رفتم و سعی كردم ایشان را روی تخت بخوابانم ولی با دست خود اشاره كردند كه كاری به كار ایشان نداشته باشم! و من به ناچار رفتم و پرستار را صدا كردم تا بیاید و جلوی خونریزی را بگیرد. ساعتی كه گذشت به حال عادی برگشت، به من گفتند:
دیگر در این مواقع مزاحم حال من نشوید! وقتی كه حضرت سیّد الشّهداء - روحی و ارواح العالمین له الفداء - به عیادت من قدم رنجه می كنند من كه نمی توانم مراتب ادب را به جای نیاورم! این حالات اختیاری نیست و ممكن است از این به بعد هم تكرار شود! سعی كنید از این پس آرامش خود را حفظ كنید و نگران حال من نباشید».
كرامات
شاعر اهل بیت استاد محمّد علی مجاهدی از مادرش نقل می كند كه روزی مرحوم آقا به من گفتند: «فردا آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائری مؤسس حوزه علمیّه قم رحلت می كنند و روز عزای ماست! و همان طور كه گفته بودند این حادثه تلخ اتّفاق افتاد.
سالها گذشت و روزی بعد از نماز صبح با لحن بغض آلودی به من فرمودند: سه روز دیگر آیت الله حجّت را از دست خواهیم داد! و ایشان در همان روزی كه گفته بودند رحلت كردند.