وقتي براي اولين بار با بزرگترين دانشمند فيزيك جهان آلبرت انيشتين روبرو شدم ايشان را بي اندازه ساده، آرام و متواضع يافتم و البته فوق العاده مؤدب و صميمي! زودتر از من در اتاق انتظار دفترش منتظر من نشسته بود و وقتي وارد شدم با استقبالي گرم مرا به دفتر كارش برد و بدون اينكه پشت ميزش بنشيند كنار من روي مبل نشست. نظريه خود را در ارتباط با بي نهايت بودن ذرات براي او توضيح دادم و بعد از اينكه نگاهي به برگه هاي محاسباتي من انداخت گفت كه ما يك ماه ديگر با هم ملاقات خواهيم كرد.
يك ماه بعد وقتي دوباره به ملاقات انيشتين رفتم، به من گفت: «من به عنوان كسي كه در فيزيك تجربه اي دارم مي توانم به جرأت بگويم كه نظريه شما در آينده اي نه چندان دور علم فيزيك را متحول خواهد كرد.» باورم نمي شد كه چه شنيده ام، ديگر از خوشحالي نمي توانستم نفس بكشم، در ادامه اما توضيح داد: «البته نظريه شما هنوز متقارن نيست و بايد بيشتر روي آن كار كنيد. براي همين بهتر است به تحقيقات خود ادامه دهيد. من به دستيارم خواهم گفت كه همه امكانات لازم را در اختيار شما بگذارد.» به اين ترتيب با پيگيري دستيار و ارسال نامه اي با امضاي انيشتين، بهترين آزمايشگاه نور آمريكا را در دانشگاه شيكاگو با امكانات لازم در اختيارم قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نيز يك اتاق بسيار مجهز مانند اتاق يك هتل در اختيار من گذاشتند. اولين روزي كه كارم را در آزمايشگاه شروع كردم و مشغول جابجايي وسايل شخصي بر روي ميز و كشوهاي آن بودم متوجه شدم يك دسته چك سفيد كه تمام برگه هاي آن امضا شده بود در داخل يكي از كشوها جامانده است. به سرعت آن را نزد رئيس آزمايشگاه بردم. رئيس آزمايشگاه گفت: «اين دسته چك جا نمانده و متعلق به شماست كه تمام نيازمنديهاي تحقيقاتي خود را بدون تشريفات اداري تهيه كنيد. اين امكانات براي تمام پژوهشگران اين آزمايشگاه فراهم شده است.» گفتم اما با اين روش امكان سوءاستفاده هم وجود دارد كه او در پاسخ گفت: «درصد پيشرفت ما از اين اعتماد در مقابل خطاهاي احتمالي همكاران خيلي ناچيز است.»