آزادي انديشه در نهج البلاغه
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: آزادي انديشه در نهج البلاغه

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #4
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    آزادي انديشه در نهج البلاغه قسمت دوم

    جايگاه مردم

    در نهج البلاغه مردم در تعيين رهبر حكومت نقش اصلي و اساسي دارند. پس از تعيين رهبر و بيعت با او وظائفي دارند كه بايد عملي كنند همانگونه كه رهبر وظائفي معين دارد كه بايد عمل نمايد.[1] يكي از مهم ترين وظائف مردم همراهي و ياري و اطاعت از رهبر و امام خود است يعني اساساً پس از تعيين رهبري حق تعيين تكليف براي حكومت و رهبري را ندارند. و بر اساس بيعت انجام گرفته بايد از رهبري حكومت اطاعت نمايند و بعبارت ديگر تعليم جمعي آنان بدون امام و يا در برابر امام خلاف معاهده بيعت است و نوعي عهدشكني و عدم پاي بندي به اصول قراردادي حكومت بشمار مي آيد.
    علي ـ عليه السّلام ـ با طرح حقوق واجب متقابل بين رهبر و مردم و بيان وظائف رهبر نسبت به مردم مي فرمايد: «و امّا حقي عليكم فالوفاء بالبيعه، والنصيحة في المشهد و المغيب والاجابةُ حين ادعوكم والطاعة حين آمركم.[2] و اما حق من (بعنوان رهبر) بر شما اين است كه با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهي كنيد هرگاه شما را فراخواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.
    از ديدگاه نهج البلاغه حركت مردم در طول حركت رهبري است نه در عرض آن، مردم حق ندارند امر و نهي نسبت به حكومت داشته باشند ـ نه آنكه مشورت ندهند و خيرخواهي نكنند ـ بلكه وظائفي كه حكومت و رهبر مصلحت نمي دانند براي رهبر تكليف نكنند. مانند آنچه در صفين گذشت كه نافرماني و عهدشكني كردند و صلح را بر علي ـ عليه السّلام ـ تحميل نمودند و مانند جريان حكميت كه گوش به فرمان امام و رهبر خود نداده لذا شخصي را به علي ـ عليه السّلام ـ تحميل نمودند كه نتيجه اش ضرر و زياني بود كه متوجه جامعه اسلامي شد و تضعيف موقعيت و جايگاه رهبري اسلام.
    آنچه كه روشن است علي ـ عليه السّلام ـ قصد تحميل آراء به مردم را ندارد و اين دو نمونه فوق گواه روشني است بر اين مدعي ـ چرا كه سبك علي ـ عليه السّلام ـ بهره گيري از عنصر قدرت و زور براي تحميل عقيده به مردم نيست ـ يعني اگر مردم داراي گرايش باطلي هم هستند علي ـ عليه السّلام ـ بزور سرنيزه قصد ندارد آنان را مانع شود و فكر و رأي خود را به آنان تحميل نمايد گرچه اين امر يعني قدرت گرفتن و دخالت مردم در مسائل اساسي قاعده حكومت را از بين مي برد، مي فرمايد: اما اگر مردم بر حكومت چيره شوند يا زمامدار بر رعيت ستم كند وحدت كلمه از بين مي رود نشانه هاي ستم آشكار و نيرنگ بازي در دين فراوان مي گردد و...[3]
    در واقع انديشة سياسي در نهج البلاغه تخطي از وظائف رهبر و مردم را موجب هرج و مرج و رواج ستم و بي بندوباري مي داند. پس لازمه سلامت جامعه اطاعت مردم از رهبري حكومت است البته ناگفته نماند كه اين به منزلة بي اعتباري و بي ارزشي مردم در حكومت نيست. چرا كه اساس حكومت توجه بر مردم و تأمين عدالت براي آنهاست. از ديدگاه علي ـ عليه السّلام ـ اگر حكومت نتواند حقي را اقامه كند و باطلي را از بين ببرد ارزش و اعتباري نخواهد داشت. والله لهي احب اليّ من امرتكم الا اَن اقيم حقاً او ادفع باطلاً[4]
    بخدا سوگند همين كفش بي ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب تر است مگر اينكه حقي را با آن بپا دارم يا باطلي را دفع نمايم. پس تمام تلاش حكومت احياء حق و احياء حقوق اجتماعي و دفاع از افراد مظلوم و رعايت احوال عامه و احترام به مردم است. مي فرمايد: من همواره با ياري انسان حق طلب بر سر آن كس مي كوبم كه از حق روي گردان است و با ياري فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مي شكنم[5] و در جاي ديگر مي فرمايد: ذليل ترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را بازگردانم و نيرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.[6] و نيز مي فرمايد: بخدا سوگند كه داد ستمديده را از ظالم ستمگر بستانم و مهار ستمگر را بگيرم و به آبشخور حق وارد سازم گرچه تمايل نداشته باشد.[7] و اين همه تأكيد بر عدالت و حق و برخورد و مبارزه با ستمگري و باطل براي تأمين عدالت و امنيت در بين مردم است پس اساساً مردم داراي جايگاه والايي در حكومت هستند و حكومت در خدمت و براي مردم است. بحث اين است كه اگر قواعد كلي حكومت يعني وظائف معين رهبر و مردم داراي نقص و كاستي شود آثار زيانباري براي مردم و جامعه و حكومت خواهد داشت. پس در نهج البلاغه حكومت براي مردم است و در خدمت مردم اما در اختيار مردم نيست و مردم حق دخالت در سياستگذاريهاي حكومت ندارند بلكه حق واجب بر گردن مردم اطاعت از رهبري است كه اگر چنين نكنند مستوجب عبارات ذيل خواهند بود. انجا كه مردم در برابر علي ـ عليه السّلام ـ همراهي نمي كنند و عهدشكني و پيمان شكني شيوة آنها مي شود علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «... نفرين بر شما چقدر از دست شما ناراحتي كشيدم.[8] «... اي مرد نمايان... خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پرخون است و سينه ام از خشم شما مالامال است...[9] ... مردم گويا به خيانت و كينه توزي اتفاق داريد...[10] ... هيهات كه با شما بتوانم تاريكي را از چهرة عدالت بزدايم و كجي را كه در حق يافته راست نمايم[11]... ... چه مقدار با شما كوفيان مدارا كنم.[12]
    و در فرازي ديگر مي فرمايد: من ديروز امير و فرمانده شما بودم ولي امروز فرمانم مي دهيد. ديروز بازدارنده بودم ولي امروز مرا باز مي دارند شما زنده ماندن را دوست داريد و ليس لي اَن احملكم علي ما تكرهون و من نمي توانم شما را به راهي كه دوست نداريد اجبار كنم.[13]





  2. کاربر مقابل پست محمد حسین عزیز را پسندیده است:

    امیرحسین (02-27-2012)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •