من و علی که در بحبوحه فتنه، در خلوت و در روزهای سخت، درد و دل هایمان را با ولی و آقامان می کردیم، حالا که فرصت دیدار رسیده بود، حرفی نداشتیم. سيد مجيد بني فاطمه مداح خوب و خوش صداي اهل بيت(ع) هم وارد شد و از ديدن من و حاج علي هم كلي تعجب كرد و رفت كنار صندلي كه بايد مي نشست و مداحي مي كرد نشست؛ صندلي اش با صندلي آقا فاصله اي نداشت، پيش خودم داشتم فكر مي كردم چقدر سخت است در حضور آقا خواندن و منبر رفتن كه یک بنده خدایی آمد و مجبور شديم دو زانو بنشينيم. چند دقیقه مانده به شروع روضه، بندگان خدای دیگری هم از راه رسیدند و بزور خودشان را جا کردند و طبیعتا حدس بزنید ما که در لحظه ورود شبیه بورژواها نشسته بودیم حالا حال کوخ نشینان را می فهمیدیم. حاج علی زیر لب گفت "با این حساب خدا کنه کلا بلندمون نکنن."