(آيه 8)- گروه سوم (منافقان). اسلام در يك مقطع خاص تاريخى خود با گروهى رو برو شد كه نه اخلاص و شهامت براى ايمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صريح، اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان «منافقين» «1» ياد مىكند و ما در فارسى از آن تعبير به «دورو» يا «دو چهره» مىكنيم، در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ كرده بودند، و از آنجا كه ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مشكل بود ولى قرآن نشانههاى دقيق و زندهاى براى آنها بيان مىكند كه خط باطنى آنها را مشخص مىسازد و الگوئى در اين زمينه به دست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مىدهد. نخست تفسيرى از خود نفاق دارد مىگويد: «بعضى از مردم هستند كه مىگويند به خدا و روز قيامت ايمان آوردهايم در حالى كه ايمان ندارند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ).
(آيه 9)- آنها اين عمل را يك نوع زرنگى و به اصطلاح تاكتيك جالب، حساب مىكنند: «آنها با اين عمل مىخواهند خدا و مؤمنان را بفريبند» (يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا). «در حالى كه تنها خودشان را فريب مىدهند، امّا نمىفهمند» (وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
(آيه 10)- سپس قرآن به اين واقعيت اشاره مىكند كه نفاق در واقع يك نوع بيمارى است مىگويد: «در دلهاى آنها بيمارى خاصى است» (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ). امّا از آنجا كه در نظام آفرينش، هر كس در مسيرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسير، رو به جلو مىرود قرآن اضافه مىكند: «خداوند هم بر بيمارى آنها مىافزايد» (فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً).
و از آنجا كه سرمايه اصلى منافقان دروغ است، تا بتوانند تناقضها را كه در زندگيشان ديده مىشود با آن توجيه كنند، در پايان آيه مىفرمايد: «براى آنها عذاب اليمى است بخاطر دروغهائى كه مىگفتند» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ).
(آيه 11)- سپس به ويژگيهاى آنها اشاره مىكند كه نخستين آنها داعيه اصلاح طلبى است در حالى كه مفسد واقعى همانها هستند: «هنگامى كه به آنها گفته شود در روى زمين فساد نكنيد مىگويند: ما فقط اصلاحكنندهايم»! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ). ما برنامهاى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشتهايم و نداريم!