حقيقت تقوا چيست؟
«تقوا» در اصل بمعنى نگهدارى يا خويشتن دارى است و به تعبير ديگر يك نيروى كنترل درونى است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مىكند، و در واقع نقش ترمز نيرومندى را دارد كه ماشين وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و از تندرويهاى خطرناك، باز مىدارد. و معيار فضيلت و افتخار انسان و مقياس سنجش شخصيت او در اسلام محسوب مىشود تا آنجا كه جمله «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» به صورت يك شعار جاودانى اسلام در آمده است.
ضمنا بايد توجه داشت كه تقوا داراى شاخهها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سياسى و مانند اينها.
(آيه 6)- گروه دوم، كافران لجوج و سرسخت! اين گروه درست در نقطه مقابل متقين و پرهيزكاران قرار دارند و صفات آنها در اين آيه و آيه بعد بطور فشرده بيان شده است. در اين آيه مىگويد «آنها كه كافر شدند (و در كفر و بىايمانى سخت و لجوجند) براى آنها تفاوت نمىكند كه آنان را از عذاب الهى بترسانى يا نترسانى ايمان نخواهند آورد» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ). اين دسته چنان در گمراهى خود سرسختند كه هر چند حق بر آنان روشن شود حاضر به پذيرش نيستند و اصولا آمادگى روحى براى پيروى از حق و تسليم شدن در برابر آن را ندارند.
(آيه 7)- اين آيه اشاره به دليل اين تعصب و لجاجت مىكند و مىگويد: آنها چنان در كفر و عناد فرو رفتهاند كه حسّ تشخيص را از دست دادهاند «خدا بر دلها و گوشهايشان مهر نهاده و بر چشمهاشان پرده افكنده شده» (خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ) به همين دليل نتيجه كارشان اين شده است كه «براى آنها عذاب بزرگى است» (وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ). مسلما انسان تا به اين مرحله نرسيده باشد قابل هدايت است، هر چند گمراه باشد، امّا به هنگامى كه حس تشخيص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد ديگر راه نجاتى براى او نيست، چرا كه ابزار شناخت ندارد و طبيعى است كه عذاب عظيم در انتظار او باشد.
نكتهها:
1- آيا سلب قدرت تشخيص، دليل بر جبر نيست؟
اگر طبق آيه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى اين گروه مهر نهاده، و بر چشمهايشان پرده افكنده، آنها مجبورند در كفر باقى بمانند، آيا اين جبر نيست؟ پاسخ اين سؤال را خود قرآن در اينجا و آيات ديگر داده است و آن اينكه: اصرار و لجاجت آنها در برابر حق، تكبر و ادامه به ظلم و ستم و بيدادگرى و كفر و پيروى از هوسهاى سركش سبب مىشود كه پردهاى بر حسّ تشخيص آنها بيفتد، كه در واقع اين حالت عكس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چيز ديگر.