دانشمندى گفت : ملتى كه دستش به حقائق نمى رسد، به موهومات و خرافات پناه مى برد.
بازرگانان ورشكسته خود را با خوابهاى شيرين كه حاكى از بهبودى وضع آنهاست ، خوشحال مى سازند. زنان نازا به جاى اينكه به پزشك حاذق مراجعه كنند، به طلسم ها مى پردازند.
مردان نادان و زنان افسانه پرست مغز فرزندان خود را با مهملات و خرافات پر مى كنند و مراسم چهارشنبه سورى و مراسم سيزده عيد نوروز را پل پيروزى مى خوانند. روز سيزده دست فرزندان خود را گرفته به صحرا مى برند و به آنها مى گويند : «علفها را گره زنيد تا حوائج شما برآورده شود و بخت شما باز گردد.»
پيامبر بزرگ ما در تمام ادوار زندگى با هرگونه مظاهر خرافات سخت نبرد كرد. روزى دايه وى او را همراه فرزندانش ‍ براى گردش به صحرا فرستاد و براى حفاظت او مهره سبز يمانى را با نخى به گردن او آويخت . او در برابر ديدگان دايه خود، مهره را از گردن خود در آورده و گفت : «مادر! اين موهومات چيست ، من نگهبان ديگرى دارم .»
در چهارشنبه سورى ، بعضى نوجوانان روى آتش مى پرند و گاهى طبق سنت آتش پرستان در برابر آن نيايش نموده و در حالت پريدن مى گويند : «زردى من از تو، سرخى تو از من .»
اين افراد نمى دانند كه زردى رنگ چهره ، يك پديده مادى است و عاملى در خون دارد كه به صورت بيمارى مالاريا و مانند آن جلوه مى كند.
گاهى يك راننده به جاى اين كه در ترمز و لاستيك و... ماشين دقت نمايد و ابزار فرسوده را به ابزار نو و محكم تبديل كند، به عامل موهومى پناه مى برد و نعل اسب به عقب ماشين مى كوبد تا شايد حافظ او باشد.
دزد مسلحى كه به ده سال زندان محكوم شده وقتى گام در آستانه «زندان » مى گذارد، در و ديوار زندان را با شعر زير و امثال آن سياه مى كند :

كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يارب از مادر گيتى به چه طالع زادم