-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
سختگيرى و ابزار خشونت در كارهاى جزئى موجب عقب ماندگى و بدنامى است و انسان را از نيل به مقامات بزرگ و اهداف كلى باز مى دارد لذا يك شخص در صورتى مى تواند يك فرد اجتماعى باشد كه به طور صحيح انعطاف داشته باشد.
اگر متن پيمانى را كه پيامبر اسلام در سال هشتم هجرت با ملت بت پرست قريش بست ملاحظه كنيد، از انعطاف پذيرى پيامبر سخت تعجب خواهيد كرد. اين انعطاف آن روز مورد اعتراض گروهى از بى خبران واقع شد، ولى گذشت زمان ثابت كرد كه اين انعطاف دهليز پيروزى در آينده بود.
مانع مهم براى پيشرفت اسلام ملت قريش بود؛ زيرا آنان با حملات پياپى خود همه گونه آزادى را از پيامبر سلب كرده بودند. وگرنه منطق پيامبر آنچنان قوى و نيرومند بود كه در مدت كوتاهى مى توانست با اعزام مبلغ و انتشار قرآن ، شبه جزيره عربستان را زير لواى آئين يكتاپرستى در آورد، ولى اين گروه لجوج با تحريكات مستقيم و غيره مستقيم ، وقت فرصت را از پيامبر گرفته بودند. پيامبر مى خواست به ابلاغ رسالت خود بپزدازد و براى به دست آوردن اين هدف پيمانى با قريش بست و در آن انعطاف عجيبى از خود نشان داد. اينك به نمونه اى از آن اشاره مى كنيم :
دبير پيامبر، اميرالمؤ نان على (ع )، در آغاز صفحه نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم . نماينده قريش گفت : «ما عربهاى بت پرست با لفظ رحمان و رحيم آشنائى نداريم . بايد به رسم عرب نوشته شود، بسمك اللهم .» پيامبر پذيرفت و دبير پيامبر جمله بسمك اللهم را نوشت .
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
سپس دبير به دستور پيامبر نوشت : «اين پيمان صلحى است كه محمد، رسول خدا، با نماينده قريش برقرار نمود.» فورا نماينده قريش گفت : «هرگز ما محمد را پيامبر خدا نمى دانيم و اگر مى دانستيم هرگز با او از در جنگ وارد نمى شديم .» پيامبر دستور داد كه على (ع ) لفظ «رسول خدا» را پاك كند.
يكى از مواد پيمان اين بود كه اگر مردى از زير لواى شرك محيط مكه به مدينه ، مركز اسلام ، بگريزد، بايد دولت اسلام او را به مقامات قريش تحويل دهد، ولى اگر مسلمانى از مدينه به مكه پناهنده شود قريش خود را ملزم به تحويل دادن فرارى نمى داند.(29)
پيامبر اين ماده را نيز براى اين كه فكر او و پيروانش از ناحيه قريش آسوده شود تا به كارهاى اساسى و اصلى خود برسد، پذيرفت .
پي نوشت ها
28- تفسير روح البيان ، تفسير سوره منافقون
29- سيره ابن هشام ، ج 2.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
20- اتقان و تكامل در كار و عمل
«خدا رحمت كند كسى را كه در موقع عمل ، محكم كارى نمايد.»
يكى از كارشناسان امور اقتصادى جهان مى گويد : مؤ سسات اقتصادى وتوليدى كه راندمان كار و آمد آنها در سال قبل و بعد يكسان باشد، براثر در جا زدن عقب گرد كرده و در آستانه ور شكستى قرار گرفته اند.
به عقيده دانشمندان ، در جازدن و توقف در يك وضع و حالت يك نوع عقب گرد است . آيا اين قانون مربوط به مؤ سسات توليدى است ، يا اينكه قانون عمومى است و تمام طبقات را در هر صنف و شغلى شامل مى گردد؟ پيشوايان بزرگ اسلام مى گويند : «كسانى كه دو روز آنها از نظر شئون مادى و معنوى يكسان باشد، در زندگى مغبون و بيچاره اند.»
بزرگترن سرمايه ، عمر است و اين سرمايه پر ارزش بتدريج مصرف مى شود. اگر از آن خوب استفاده نكنيم ، بسان بازرگانى هستيم كه سرمايه را از دست داده ايم و متاعى نخريده ايم .
اصولا نوخواهى و تجددطلبى يكى از فطريات انسان است . انسان از كارهاى يكنواخت خسته مى شود. لذيذترين غذاها اگر به طور مداوم مصرف شود، لذت خود را از دست مى دهد. مغازه داران و صاحبان فروشگاهها و مهانخانه هاى بزرگ براى از بين بردن يكنواختى ، هر سال مى كوشند وضع مغازه و فروشگاه و مهمانخانه را تغيير دهند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
ولى ايا هر نوع نوخواهى و تغيير نشانه ترقى و تكامل است ؟! هر چند به اين باشد كه از صورت كامل به صورت ناقصتر تنزل كند؟ به طور مسلم نه .
جائى كه كارشناسان اقتصادى درجا زدن را يك نوع عقب گرد مى دانند تحول از صورت كاملتر به صورت ناقصتر، قطعا انتحار و سقوط خواهد بود.
لذا بايد هر نوع تحول و تبدل با اتقان و تكامل در كار و عمل تواءم باشد و اگر تغييرى به وجود مى آوريم ، بايد تنها به دگرگونى ظاهر اكتفا نكنيم ؛ بلكه به حقيقت و مغز كار نيز برسيم .
عيب بزرگ بسيارى از مؤ سسات توليدى شرق اين است كه تا مردم از اجناس آنها استقبال به عمل آوردند، ديگر دست به دگرگونى صورت و ماده آنها نمى زنند. و اگر روزى بخواهند چنين كارى را انجام دهند، از خوبى و اتقان كار مى كاهند.
پيامبر اسلام از نظم و اتقان و خوب انجام دادن كار بسيار خوشوقت مى شد.روزى كه جنازه سعد معاذ را با گروهى از اصحاب تشييع نمود، هنگام خاكريزى ملاحظه كرد كه ياران وى خاكها را به طور نامنظم در قبر ريخته ، آنرا پركردند. پيامبر از اين كار كه فاقد اتقان بود ناراحت شد و در كنار قبر آن افسر نشسته ، خاكها را با دست خود صاف و مرتب نمود. سپس به ياران خود گفت : «من مى دانم اين قبر بزودى كهنه و فرسوده مى شود، ولى خدا بنده اى را دوست دارد كه وقتى دست به كارى مى زند، آنرا صحيح و كامل انجام دهد.»(30)
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
پيامبر مى داند اين بى نظمى به ساير مراحل زندگى نيز سرايت مى كند. لذا راضى نمى شود چنين كار كوچكى كه پس از چند روزى اثرش از بين خواهد رفت به وضع غير متقنى انجام بگيرد.
هر جوانى كه مى خواهد كار و كوشش او در امور كوچك و بزرگ ، از شاگردى مغازه و پيشخدمتى ادارات تا مناصب عالى و شغلهاى مهم ، مورد رغبت قرار گيرد و پيروزى او دائمى باشد، بايد اتقان و خوبى كار بهتر از ديروز كار كردن را وجهه نظر خود قرار
پي نوشت ها
30- سفينة البحار، ج 2، ص 278.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
عوامل موهوم پيروزى
مقدمه
بعضى از جوانان به جاى استفاده از عوامل صحيح ترقى كه در بخش نخست اين كتاب درباره آنها گفتگو شد، به دنبال عوامل موهوم مى گردند. لذا در اين بخش به اين عوامل موهوم مى پردازيم .
آنهمه پيروزيها كه در پرتو دانائى و كاردانى و كار و كوشش و نقشه و ساير عوامل اختيارى تحقق پيدا مى كند، بسيار كم است .
از اين گذشته گاهى برخى از تصادفها ميوه هاى تلخ دارند؛ افراد خردمند و شخصيتهاى لايق هرگز در انتظار پيش آمدها و تصادفهاى غير مترقب نمى نشينند و با بودن اسباب ظاهرى و عوامل عقلانى ، دنبال عامل موهوم نمى روند.
فرض كنيد شهرى يك ميليون نفر جمعيت دارد؛ هواپيمائى در آسمان آن شهر به پرواز در مى آيد و مى خواهد دو سكه بهار آزادى بر سر مردم اين شهر نثار كند؛ آيا مى توان به اميد دريافت اين دو سكه نشست و دست از كار كشيد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
1- بخت و اقبال
كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يارب از مادر گيتى به چه طالع زادم
تو خود گر كنى اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اخترى را
كاخ عظيم جهان آفرينش براساس قانون علت و معلول استوار شده و هيچ حادثه اى بى جهت و بى علت نيست . چين و شكن درياها، ريزش برگها، فرو ريختن برف و باران ، اختلاف خطوط دست و صورت ، ترقى و انحطاط ملل و اقوام ، خوشبختى و بدبختى جامعه ها و خلاصه آنچه در جهان سهمى از هستى دارد، همه و همه علتى دارند كه گاهى براى ما روشن و گاهى از ما پنهان است .
لذا بخت يك مفهوم بى واقعيت است كه با فلسفه عمومى جهان هستى قابل تطبيق نيست . تكيه بر اين مفهوم ، اعتماد به يك عامل موهوم و دور از حقيقت است . افراد نادان سعادت و يا شقاوت خود را به يك چنين عامل خرافى وابسته مى دانند.
بخت و اتفاق و اقبال در حقيت عنواين موهومى هستند كه از مغز كسانى تراوش مى كنند كه علل حوادث را نمى توانند به دست آورند. لذا ناچار مى شوند براى راضى ساختن وجدان سرزنش كننده خود، آنها را به دست يك سلسله عوامل نامرئى و خرافى بسپارند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
اگر بناست به بخت معتقد شويم بايد بگوئيم : كار و كوشش ، جد و جهد، سعى و فعاليت اساس بخت را تشكيل مى دهند و عامل نامرئى بخت در دل اينها نهفته است .
براى ركود و تنبلى و خراب كردن ذهن و مغز، اعتقاد به بخت واقبال بهترين وسيله است و براى شكست خوردگان داروئى براى تسكين وجدان مى باشد. به عبارت صحيح تر، بهترين سر پوشى است كه بزهكاران و مقصران روى وجدان سرزنش كننده خود مى گذارند.
قهرمانى كه در مسابقات شكست مى خورد و به رفقاء دوستانش مى گويد : «شانس و اقبال حريف ، بلند بود، كه پيروزى نصيب او گرديد، و من تيره بخت و بداقبال بودم كه با شكست روبرو شدم » متاءسفانه او به جاى اين كه علت حقيقى شكست را كشف كند، دست به سوى عوامل موهومى دراز مى كند كه با فلسفه و روش علمى سازش ندارد. او مى خواهد خود را بدين وسيله از مسؤ وليت شكست خويش تبرئه كند.
اصولا يك روش غلط در تربيت اجتماعى ما هست و آن اينكه در محيط خانواده و كسب و كار، واقعيت زندگى را براساس بخت استوار مى دانيم و پدر و مادر، و يا بازرگانان صحنه هائى بوجود مى آورند كه مردم پيروزى و شكست خود را معلول بخت بدانند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
كتاب بزرگ آسمانى ما، قرآن ، با يك آيه كوتاه و پرمغز بر اين افكار مرهوم خط قرمز كشيده و مى فرمايد :« و ان ليس للانسان الاماسعى ؛» يعنى ، انسان در گرو كار و كوشش خود مى باشد.
بزرگترين عيب و ضرر قمار و انواع بخت آزمائيها اين است كه جوانان را به يك سلسله عوامل موهوم معتقد مى سازد. روح كار و كوشش را در آنها تضعيف مى كند و جوانان توانا و مستعد را كه بايد از طريق به كار انداختن نيروهاى فكرى و جسمى ، صاحب مقام و شخصيت و ثروت شوند در راههاى موهومى سير مى دهد.
مردان و زنان موفق هميشه از قاموس زندگى خود واژه هاى : طالع ، فال ، ستاره ، كف بينى و بخت را حذف مى كنند؛ زيرا اعتقاد به اينها بسان زنجيرهاى آهنينى است كه به دست و پاى آنها مى پيچد.
جوانى كه در آستانه ترقى و تكامل است و مى خواهد نيروهاى خود را براى پيشرفت در زندگى بسيج نمايد، بايد بداند پيروزى يك دانشجو، موفقيت يك مخترع و تفوق نظامى و سياسى يك ملت معلول اين است كه حقيقت زندگى را لمس كرده و از طريق علل واقعى كه در راءس آن كار و كوشش و استقامت و نظم است ، وارد شده اند. هيچ ستاره اى ، طلمسى و يا بختى در پيشرفت آنها مؤ ثر نبوده است .
يكى از دوستان ما كه اخيرا از كشور آلمان آمده بود، درباره نحوه پيشرفت ملت آلمان چنين مى گفت : «اين ملت در اندك زمانى آثار جنگ را محو نموده اند. جز چند نقطه كه آن را به عنوان نمونه نگاهداشته اند. انگار اينجا آن مملكتى نيست كه ساليان دراز بمبهاى متفقين آن را كوبيده است ...»
روح زنده و مغز با نشاط و نيرومند اين ملت موجب پيروزى آنان گرديده و تكيه گاه آنان اقبال نبوده است . آنها بر نيروى دماغى و جسمى تكيه كرده و مى دانستند كه اگر بخت وجود داشته باشد، در دل آنهاست .
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
دانشمندى گفت : ملتى كه دستش به حقائق نمى رسد، به موهومات و خرافات پناه مى برد.
بازرگانان ورشكسته خود را با خوابهاى شيرين كه حاكى از بهبودى وضع آنهاست ، خوشحال مى سازند. زنان نازا به جاى اينكه به پزشك حاذق مراجعه كنند، به طلسم ها مى پردازند.
مردان نادان و زنان افسانه پرست مغز فرزندان خود را با مهملات و خرافات پر مى كنند و مراسم چهارشنبه سورى و مراسم سيزده عيد نوروز را پل پيروزى مى خوانند. روز سيزده دست فرزندان خود را گرفته به صحرا مى برند و به آنها مى گويند : «علفها را گره زنيد تا حوائج شما برآورده شود و بخت شما باز گردد.»
پيامبر بزرگ ما در تمام ادوار زندگى با هرگونه مظاهر خرافات سخت نبرد كرد. روزى دايه وى او را همراه فرزندانش براى گردش به صحرا فرستاد و براى حفاظت او مهره سبز يمانى را با نخى به گردن او آويخت . او در برابر ديدگان دايه خود، مهره را از گردن خود در آورده و گفت : «مادر! اين موهومات چيست ، من نگهبان ديگرى دارم .»
در چهارشنبه سورى ، بعضى نوجوانان روى آتش مى پرند و گاهى طبق سنت آتش پرستان در برابر آن نيايش نموده و در حالت پريدن مى گويند : «زردى من از تو، سرخى تو از من .»
اين افراد نمى دانند كه زردى رنگ چهره ، يك پديده مادى است و عاملى در خون دارد كه به صورت بيمارى مالاريا و مانند آن جلوه مى كند.
گاهى يك راننده به جاى اين كه در ترمز و لاستيك و... ماشين دقت نمايد و ابزار فرسوده را به ابزار نو و محكم تبديل كند، به عامل موهومى پناه مى برد و نعل اسب به عقب ماشين مى كوبد تا شايد حافظ او باشد.
دزد مسلحى كه به ده سال زندان محكوم شده وقتى گام در آستانه «زندان » مى گذارد، در و ديوار زندان را با شعر زير و امثال آن سياه مى كند :
كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يارب از مادر گيتى به چه طالع زادم