چمران یك عكاس درجه‌ى يك بود
اينجور هم نبود كه يك آدم خشكى باشد كه لذات زندگى را نفهمد؛ بعكس، بسيار لطيف بود، خوش‌ذوق بود، عكاس درجه‌ى يك بود - خودش به من ميگفت من هزارها عكس گرفته‌ام، اما خودم توى اين عكسها نيستم؛ چون هميشه من عكاس بوده‌ام - هنرمند بود. دل باصفائى داشت؛ عرفان نظرى نخوانده بود؛ شايد در هيچ مسلك توحيدى و سلوك عملى هم پيش كسى آموزش نديده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.

محاصره پاوه چگونه شكسته شد؟

انسان باانصافى بود. لابد قضيه‌ى پاوه را شماها ميدانيد كه در پاوه بر روى بلندى‌ها، بعد از چند روز جنگيدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اينها را از اطراف محاصره كرده بود و نزديك بود به اينها برسند كه امام اينجا از قضيه مطلع شدند، و يك پيام راديوئى از امام پخش شد كه همه بروند طرف پاوه؛ دوى بعدازظهر اين پيام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توى اين خيابانهاى تهران شاهد بودم كه همين طور كاميون و وانت و اينها بودند كه از مردم عادى و نظامى و غير نظامى از تهران و همين طور از همه‌ى شهرستانهاى ديگر، راه افتادند بروند طرف پاوه.

بعد از قضيه‌ى پاوه كه مرحوم شهيد چمران آمده بود تهران، توى جلسه‌اى كه ما بوديم به نخست‌وزيرِ وقت گزارش ميداد كه بين اينها هم از قديم يك رابطه‌ى عاطفى‌اى وجود داشت. مرحوم چمران توى آن جلسه اينجورى گفت: وقتى ساعت دو پيام امام پخش شد، به مجرد پخش پيام امام و قبل از آنى كه هنوز هيچ خبرى از حركت مردم به آنجا برسد، ما احساس كرديم كه كأنه محاصره باز شد.

ميگفت: حضور امام و تصميم امام و پيام امام آنقدر مؤثر بود كه به صورت برق‌آسا و به مجرد اينكه پيام امام رسيد، كأنه براى ما همه‌ى آن فشارها به پايان رسيد؛ ضد انقلاب روحيه‌ى خودش را از دست داد و ما نشاط پيدا كرديم و حمله كرديم و حلقه‌ى محاصره را شكستيم و توانستيم بياييم بيرون. آنجا نخست‌وزير وقت خشمگين شد و به مرحوم چمران توپيد كه ما اين همه كار كرديم، اين همه تلاش كرديم، تو چرا همه‌ى اين را به امام مستند ميكنى؟! يعنى هيچ ملاحظه نميكرد؛ منصف بود. بااينكه ميدانست كه اين حرف گله‌مندى ايجاد خواهد كرد، اما گفت.