حرم اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام)
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: حرم اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام)

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    158

    عنایتی بسیار خواندنی از کریمه اهل بیت به یک طلبه

    • شنبه 13/12/1390
    • تاريخ :

    عنایتی بسیار خواندنی از کریمه اهل بیت به یک طلبه



    «علی حیدر» نام طلبه با صفائیست که دوازده سال پیش برای تحصیل، از کهگیلویه به قم آمد. حال خوشی داشت و خیلی با صفا بود. رفیق شدن با او چندان سخت نبود. همه طلبه ها دوستش داشتند و او هم با همه گرم بود. با اینکه مرسوم است افراد را به نام فامیل صدا می زنند ؛ اما کسی به او «اسماعیلی» نمی گفت همه به او می گفتند: «علی حیدر»


    علی حیدر چند سالی بیشتر در قم نماند و رفت. رفت تا توشه ای را که برگرفته به هم ولایتی هایش تقدیم کند و ادامه تحصیل را از همانجا پی بگیرد.

    سالهای دوستی ما کم نیست از خاطراتی که من از علی حیدر دیدم. به دنبال اسطوره سازی نیستم. می نویسم تا بدانیم آنچه از طلاب و علمای گذشته می گویند و ما تعجب کرده و حسرت می خوریم ، هنوز در حوزه های ما جریان دارد.
    به راستی مگر می شود کسی برای خدمت به دین بیاید و صاحب دین به او توجهی نکند؟ ما معتقدیم محال است کسی برای خدمت به فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام ، ترک خانه و کاشانه کند و زحمت بکشد ؛ ولی صاحب قرآن و اهل بیت و حضرت معصومه علیهم السلام ، نظر لطفی به او نداشته باشند.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  2. #2
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    158
    من در خانه نبودم که آن حمله به این فرزندم نیز دست می دهد و تمام آن حالات او در این هم نمایان می شود. تلاشهای مادر فایده ای نمی کند. زمان به سرعت سپری می شود که ناگهان با قطع شدن نفس چهره کودک کبود شده و دست آخر این بدن بی نفس طفل معصوم است که در آغوش بی قرار مادر آرام می گیرد.

    وقتی به خانه رسیدم همسرم با چشمانی اشکبار فرزندمان را به من نشان داد و با عجله از من خواست که او را به دکتر ببریم. من که از چیزی خبر نداشتم پرسیدم: چه شده؟ که او با همان حالی که آرام اشک می ریخت چند بار این جمله را تکرار کرد: بچه ام مُرد ؛ و دوباره به من التماس کرد که او را به دکتر ببریم شاید فرجی شود.
    نگاه به کودکم کردم ؛ جگرم آتش گرفت کودکی که تا چند ساعت قبل می خندید و با صدای خنده اش خانه محقر ما را تبدیل به بهشت می کرد الان چنان ساکت و آرام است که دیگر صدای نفس کشیدنش هم نمی آید.

    زیر لب حمد و ثنای الهی می گفتم و می دیدم که کار از کار گذشته و این فرزندمان نیز به سرنوشتی همانند فرزند اولمان دچار شده و دکتر بردن هم دردی از ما دوا نخواهد کرد.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  3. #3
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    158
    دل همسرم را نشکستم، سریع ماشینی دربست گرفتم و به راه افتادیم. از همسرم خواستم در حد امکان بر خودش مسلط باشد و در گریه و زاری عنان اختیار از کف ندهد.

    کودک را در پتویی پیچیده به حالت عادی در آغوش گرفته بودم. مادرش هم که کنار من نشسته بود چشم از او بر نمی داشت و با بغض خفته فقط دندان به هم می فشرد و اشک از چشمانش سرازیر بود. به نظر هنوز ته دلش امید داشت که دکتر و بیمارستان کاری کند که کودکش دوباره بخندد و ...
    که ناگهان صدای من ؛ محاسباتش را به هم ریخت.
    - آقا! «حرم» نگه دار! پیاده می شیم.
    - علی حیدر! حرم برای چی؟
    جواب خانمم را ندادم و پول را دادم و پیاده شدم. او هم به ناچار ؛ نگران و درمانده ؛ هاج و واج به دنبال من راه افتاد.

    همین که گفتم السلام علیک یا اباعبدالله یه وقت دیدم صدای گریه کودکم بلند شد. به آرامی او را در آغوش گرفتم و در حالی که اشک از چشمانم سرازیر بود زیارت را ادامه دادم

    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  4. #4
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    158


    بچه در بغل و مادرش گریان و نالان از پشت سر به آستانه ورودی حرم حضرت معصومه علیهاالسلام رسیدم. بوسه ای بر در زدم و با سلامی بر آن بانو وارد حرم شدم. با دلی از همه جا بریده خود را در محضر حضرتش احساس می کردم و امیدی جز به کرمش نداشتم. رفتم ایوان طلا.

    احساس کردم زمان از حرکت ایستاده و دیگر صدایی به گوش نمی رسد. من هستم و این بارگاه. در همان حیاط رو به ضریح حضرت روی زمین نشستم و کودکم را روی زمین گذاشتم. زیارت عاشواریی که همیشه همراهم بود را از جیبم خارج کردم و برای عرض توسل به حضرت معصومه و اهل بیت علیهم السلام به یاد مصایب کربلا با دلی شکسته و ناامید از هر جای دگر ، آرام شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم.

    - بسم الله الرحمن الرحیم . السلام علیک یا ابا عبدالله


    یه وقت دیدم صدای گریه کودکم بلند شد. به آرامی او را در آغوش گرفتم و در حالی که اشک از چشمانم سرازیر بود زیارت را ادامه دادم. در بین زیارت دیدم که کبودی چهره در حال از بین رفتن است. تا آخر زیارت را خواندم. دیگر از کبودی صورت و وضع غیر عادی خبری نبود؛ اما هنوز بچه چشم باز نکرده بود.

    زیارت که تمام شد به همسرم گفتم شما همین جا باشید من الان بر می گردم. داخل حرم شدم و از حضرت معصومه سلام الله علیها برای این عنایتی که به اذن الله در حق ما کرده بود تشکر کردم. همین که کودکم را نزدیک ضریح بردم دیدم چشمانش را باز کرد و نگاهی به ضریح انداخت. اگر اشتباه نکنم او هم از حضرت معصومه تشکر کرد.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •