همراه امام به خانه*ی او رفتم، هنگام غروب، غلامان حضرت مشغول بنایی بودند امام در میان آنها غریبه*یی دید، پرسید: این کیست؟*
عرض کردند: به ما کمک می*کند و به او چیزی خواهیم داد.
فرمود: مزدش را تعیین کرده*اید؟
گفتند: نه! هر چه بدهیم می*پذیرد.
امام برآشفت و خشمگین شد. من به حضرت عرض کردم: فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید... .
فرمود: من بارها به اینها گفته*ام که هیچکس را برای کاری نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرار داد و تعیین مزد کاری انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می*کند مزدش را کم داده*یی، ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرارداد عمل کرده*یی، و در اینصورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی هر چند کم و ناچیز باشد می*فهمد که بیشتر پرداخته*یی و سپاسگزار خواهد بود.
«احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی» که از بزرگان اصحاب امام رضا (علیه*السلام) محسوب می*شود نقل می*کند: من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، و ساعتی نزد امام نشستیم، چون خواستیم بازگردیم امام به من فرمود: ای احمد! تو بنشین. همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم، و سوالاتی داشتم؛ بعرض رساندم و امام پاسخ می*فرمودند، تا پاسی از شب گذشت، خواستم مرخص شوم.
فرمود: می*روی یا نزد ما می*مانی؟*
عرض کردم: هر چه شما بفرمائید،*اگر بفرمائید بمان می*مانم اگر بفرمائید برو می*روم.