-
فصل دوّم: زمينههاى گناه
فصل دوّم: زمينههاى گناه
زمينههاى گناه در وجود انسان
الف- غريزه
در انسان غرايزى وجود دارد كه گاهى دچار افراط يا تفريط مىشود، پس بايد راههاى تعديل آنها را شناخت.
امام على عليه السلام در گفتارى مىفرمايد:
«خداوند فرشتگان را به عقل اختصاص داد (وآنها تكويناً محكوم به اطاعت عقل هستند) و حيوانات را به شهوت و غضب، اختصاص داد.
(وآنها به طور تكوينى محكوم به ارضاى غرائز حيوانى هستند) اما انسان را با اعطاء همه (عقل و خشم و شهوت) شرافت بخشيد. پس هرگاه پيروى از عقل كند، مقامش برتر از فرشتگان خواهد شد، زيرا با بودن خشم و شهوت، اطاعت از عقل نموده است، و اگر اطاعت از شهوت و غضب كند، از حيوانات، پستتر است، زيرا با داشتن عقل پيروى از خشم و شهوت نموده است.» «1»
قرآن در مورد كسانى كه از غرائز حيوانى پيروى مىكنند مىفرمايد:
«اولئك كالانعامِ بل هم أضلّ سَبيلًا» «2»
«آنها همچون چارپايان بلكه گمراهترند.»
__________________________________________________
(1). جامع السعاده، ج 1 ص 34
(2). اعراف/ 179، فرقان/ 4
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
قواى غريزى
علماى اخلاق مىگويند: منشا و انگيزهى گناهان، سه قوه است:
1- قوه شهويّه.
2- قوه غضبيّه.
3- قوه وهميّه.
قوه شهويّه، انسان را به افراط در لذتخواهى نفسانى، مىكشاند، كه سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتىها است.
قوهّ غضبيّه، انسان را به ظلم وطغيان آزار رسانى و تجاوز، وادار مىكند.
قوهّ وهميّه، برترى طلبى و انحصار جويى و تكبر و روح خوداخواهى را در انسان زنده مىكند و او را به گناهان بزرگى در اين كانال، وا مىدارد. «1»
اگر با دقت بررسى كنيم در مىيابيم كه اكثر گناهان (اگر نگوييم همهى گناهان) به اين سه قوه باز مىگردند.
اين سه قوه در وجود انسان لازم است، ولى اگر كنترل وتعديل نشود و به افراط و تفريط كشانده شود، سرچشمهى گناهان بسيار خواهد شد.
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد:
آب، كه مايهى حيات انسان و گياه و حيوانها مىباشد، اگر در جلو آن سدى بسته شود، تا سيلاب پشت سر آن جمع شود، نه تنها سيلاب به ما ضرر نمىزند، بلكه هروقت نياز به آب شد، دريچهى سد را باز كرده و گياهان و دامها از آب آن سد، بهرهمند مىشوند.
حال اگر سيلاب مهار نشود، هنگام طغيان، ديوانه وار به باغها و كشتزارها و خانهها سرازير شده و همه را ويران مىكند.
در مورد انسان نيز، نيروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است، ولى اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگى طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويرانگر و انحرافات جنسى و بىعفتى خواهند شد.
نتيجه اينكه: اگر بخواهيم جامعه را از لوث گناه پاك سازيم، و يا وجود خويش را از آلودگى گناه، حفظ كنيم، بايد غرايز و تمايلات نفسانى را كنترل و تعديل كنيم.
البته كنترل و تعديل غرايز شهوانى، نياز به برنامههايى دارد كه در اين كتاب، به قسمتى از آنها شاره خواهد شد.
__________________________________________________
(1). تفسير فخررازى، ج 20 ص 104
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
ب- قلب
در قرآن 132 بار سخن از قلب به ميان آمده است، و در آيات متعدد، از قلب كافران و منافقان و مجرمان، به قلب مهر زده، قلب بيمار، قلب سخت، قلب منحرف و قلب قفل زده ياد شده است.
بحث و بررسى پيرامون قلب، نياز به شرح بسيار دارد كه از حوصله اين كتاب، خارج است. اما منظور از قلب يعنى مركز فرماندهى و تصميمگيرى انسان است، قلب سليم و پاك، منشا كارهاى نيك است، و به عكس قلب ناسالم و تاريك، كانون فساد مىباشد، و ما در راستاى اطاعت خدا و دورى از گناه، بايد توجه عميق به پاك نگهداشتن قلب، داشته باشيم.
در اينجا به اين روايت جالبى از امام صادق عليه السلام توجه كنيد:
«ما من مومن الا و لقلبه أُذنان فى جوفه، أُذُن ينفث فيها الوسواس الخناس و أُذُن ينفث فيها الملك فيؤيد اللَّه المؤمن بالملك فذلك قوله تعالى «و ايّدهم بروحٍ منه» «1».» «2»
«قلب هر شخص با ايمانى در درون داراى دو گوش است: گوشى كه وسواس خناس در آن مىدمد و گوشى كه فرشته در آن مىدمد، و خداوند، مؤمن را بوسيله آن فرشته، كمك مىكند. و همين است گفتار خداوند كه مؤمنان را بوسيله روح خود، تقويت كرده است.»
قلب كانون انگيزهها
نيتهاى پاك و آلوده هر دو از قلب سرچشمه مىگيرد و انگيزههاى انحراف و گناه، بر اثر ناصافى دل پديد مىآيد، اگر بخواهيم به گناه آلوده نشويم، بايد به سراغ سرچشمه برويم و آن را صاف كنيم و گرنه.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«نيّة المُؤمِنِ خيرٌ من عَمله و نيّةُ الكافِر شرٌّ من عَمَله و كلّ عامل يعمل على نيَّتِه» «3»
«نيت مؤمن بهتر از عمل اوست و نيت كافر بدتر از عملش مىباشد و هر كس طبق نيتش عمل مىكند.»
در شرح اين حديث مطالب بسيار گفته شده اما به نظر مىرسد بهترين قول اين باشد كه چون نيت، كانون و مركز تصميمگيرى و چگونه بجا آوردن اعمال در كمّ و كيف است، لذا نيت مؤمن كه پاك است كانونى براى كارهاى نيك با كيفيت عالى مىگردد. حتى اگر عملى انجام ندهد
ولى زمينه براى اعمال نيك دارد. ولى نيت كافر چون ناپاك است كانون فساد خواهد شد، گرچه كارى انجام ندهد ولى آمادهى كارهاى زشت است. آنچنان فكرش آلوده است كه هر لحظه احتمال آن دارد كه بزرگترين گناه را انجام دهد.
__________________________________________________
(1). مجادله/ 22
(2). كافى، ج 2 ص 267
(3). كافى، ج 2 ص 84
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
امام صادق عليه السلام فرمود:
«دوزخيان از اين رو جاودانه در دوزخ مىمانند كه نيت داشتند اگر هميشه در دنيا مىماندند همواره خدا را نافرمانى كنند. و بهشتيان از اين رو جاودانه در بهشت مىمانند كه نيت داشتند اگر هميشه در دنيا مىماندند همواره از خدا اطاعت نمايند.
بنابراين هر دو دسته بخاطر نيتشان جاودانى شدند.»
سپس امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود:
«قُل كلّ يَعمَل على شاكِلَته» «1»
«بگو هر كس بر اساس ساختار و شيوهى خود عمل مىكند.» يعنى طبق نيت خود. «2»
بعداً خواهيم گفت كه عواملى مانند غذا، رفيق، محيط و ... در شكلگيرى نيت نقش اساسى دارد، اگر غذا، حلال و رفيق و محيط خوب باشد موجب شكل گيرى نيت نيك خواهد شد، و اگر غذا، حرام و رفيق و محيط بد باشد نيتِ ناپاك شكل خواهد گرفت.
اصولًا در اسلام عملى ارزش دارد كه از روى نيت پاك و خالص انجام شود، وگرنه در پيشگاه خداوند پذيرفته نمىشود.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«انّ اللّهَ لايقبل عَملًا فيه مِثقال ذرّة من رِيا» «3»
«خدا عملى را كه در آن به مقدار ذرهاى ريا باشد نمىپذيرد.»
امام صادق عليه السلام فرمود:
«اگر مؤمن قصد كار نيك كند و انجام ندهد براى او پاداشى نوشته شود و اگر انجام دهد ده پاداش براى او نوشته مىشود ولى اگر مؤمن قصد كار بد كند و انجام ندهد، كيفرى بر او نوشته نشود.» «4»
__________________________________________________
(1). اسراء/ 59.
(2). كافى، ج 2 ص 85
(3). بحار، ج 72 ص 304
(4). كافى، ج 2 ص 125
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
حبّ و بغض
قلب كانون حب و بغض در وجود انسان است و بايد آن را بر اساس اسلام تنظيم كرد، زيرا حب و علاقه به چيزى موجب انجام آن مىشود، و بغض و نفرت از چيزى موجب ترك آن مىگردد.
و اين مساله بقدرى مهم است كه امام صادق عليه السلام در سخنى فرمود:
«هل الايمان الا الحب و البغض»
«مگر ايمان جز حب و بغض است.»
يك مثال: شخصى در خانهاش نشسته، ناگهان مىفهمد كه گربهاى آمد و نيم كيلو گوشتى كه خريده و در آشپزخانه بود، ربود و رفت. او بر مىخيزد و به دنبال گربه مىرود تا گوشت را از او بگيرد ولى وقتى كه گربه از خانه بيرون پريد و در كوچه فرار كرد ديگر او را دنبال نمىكند زيرا حب او به گوشت تا اين اندازه بود.
ولى اگر روباهى آمد و مرغ خانه را ربود و با خود برد آن شخص روباه را در خانه و كوچه دنبال مىكند ولى وقتى كه روباه به بيابان فرار مىكند او از دنبال كردن روباه صرف نظر مىنمايد؛ زيرا حب او به مرغ و بغض او نسبت به روباه تا اين اندازه بيشتر نبود.
اما اگر گرگى آمد و گوسفند او را ربود و با خود برد آن شخص گرگ را در خانه و كوچه و بيابان دنبال مىكند بلكه گوسفندش را از او بگيرد وقتى كه گرگ از بيابان دور شد و از كوه بالا رفت آن شخص از گرگ صرف نظر كرده و باز مىگردد چرا كه حب و بغضش او را بيش از اين اندازه نتوانست حركت دهد.
حال اگر درندهى ديگرى آمد و كودك خردسال او را گرفت و با خود برد آن شخص آن درنده را در بيابان و كوه دنبال مىكند، و همچنان به دنبال او شب و روز مىرود تا آن را بگيرد و با خود مىگويد هر چند براى بدست آوردن جنازهى كودكم باشد بايد به دنبال آن درنده بروم.
با اين مثال روشن مىشود كه «حب و بغض» و درجات آن چه نقش بالايى در اراده و حركت انسان دارند و هرچه حب انسان به چيزى زيادتر شد، آن را بيشتر دنبال مىكند و هرچه بغض انسان به چيزى زيادتر گرديد تنفر و دشمنى خود را نسبت به آن بيشتر مىسازد.
اسلام حب و بغض انسان را بر اساس صحيح و در راستاى اطاعت خدا قرار مىدهد تا كانون تصميم گيرى انسان را سالم و پاك سازد.
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
ج- فكر و انديشه
كانون ديگرى كه در وجود انسان سرچشمه كارها است تفكر و انديشه است. فكر سالم محصول و بازده سالم و پاك دارد و فكر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت.
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«مَن كَثُر فِكرهُ فِى المَعاصى دَعَته الَيها» «1»
«كسى كه بسيار درباره گناه فكر كند او را به گناه سوق مىدهد.»
و حضرت عيسى عليه السلام ضمن گفتارى به حواريون فرمود:
«ومن به شما امر مىكنم كه روح خود را به زنا خبر ندهيد (فكر زنا نكنيد) تا چه رسد به اينكه زنا كنيد زيرا كسى كه روح و فكرش را به زنا خبر دهد مانند كسى است كه در اطاق رنگينى آتش روشن كند، دود آتش نقشههاى رنگين آن اطاق را كثيف مىكند گرچه خانه را نسوزاند.» «2»
يعنى فكر گناه كانون تصميمگيرى وجود انسان را آلوده مىنمايد و چنين كانونى به تاريكى گناه نزديكتر است تا به سفيدى اطاعت خدا.
__________________________________________________
(1). فهرست غرر، (ذنب)
(2). «وانا امركم ان لاتحدثوا انفسكم بالزنا فضلًا من ان تزنوا ...».
بحار، ج 14 ص 331. سفينة البحار، ج 1 ص 560
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
زمينههاى پيدايش گناه
در «گناه شناسى» از موضوعات بسيار مهم، شناخت «زمينههاى گناه» است؛ چنانكه گفتهاند: قابليت قابل، اصل مهم براى تهذيب نفوس است.
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست-----در باغ لاله رويد و در شورهزار خس
كسى كه مىخواهد گناه نكند حتماً بايد به زمينههاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پيشگيرى و درمان آنان بپردازد.
كمبود ويتامينها در بدن، انسان را آماده پذيرش ميكربها مىكند و يا بيمارىها را پرورش و گسترش مىدهد، پس بايد اين كمبودها جبران گردد تا زمينه پذيرش و همچنين زمينه پرورش بيمارىها از بين برود. بنابراين بايد «زمينه شناس و زمينه زدا» باشيم. مثلًا اگر در منزل چاه فاضلابى زمينهساز انواع پشهها مىباشد سمپاشى بيهوده است بايد چاه را پر كرد.
در بررسى زمينههاى گناه مىتوان امور بسيارى را نام برد كه هر يك با كميت و كيفيت خاصى زمينهساز هستند. اما در اينجا به چند موضوع مهمتر در اين رابطه مىپردازيم مانند:
1- زمينههاى فرهنگى و تربيتى.
2- زمينههاى خانوادگى.
3- زمينههاى اقتصادى.
4- زمينههاى اجتماعى.
5- زمينههاى روانى.
6- زمينههاى سياسى.
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
1- زمينههاى فرهنگى و تربيتى گناه
1- 1- جهل و حماقت
جهل و حماقت، زمينه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مىكشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرينش، جهل به قوانين خلقت، جهل به زشتى گناه و آثار آن.
چنانكه يك فرد جاهل و بىسواد غذاى آلوده به ميكرب را بر اثر جهل به آسانى مىخورد، ولى يك دكتر ميكرب شناس، هرگز آن را نمىخورد.
در دوران جاهليت كه گناهان گوناگون، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بيشتر بر اثر جهل و حماقت بود. براى توضيح به اين آيات توجه كنيد:
«قالوا يا موسى اجعَل لَنا الهاً كما لَهم آلِهة قالَ إنّكم قَوم تَجهَلون» «1»
«بنى اسرائيل به موسى گفتند: براى ما معبودى (از بت) قرار بده چنانكه آنها (بت پرستان) معبودانى (از بت) دارند. موسى گفت: شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد.»
از زبان حضرت لوط عليه السلام خطاب به قومش مىخوانيم:
«ءَانّكم لَتَاتون الرّجال شَهوةً مِن دُونِ النِّساء بل انتم قوم تجهلون» «2»
«آيا شما به جاى زنان، به سراغ مردان، از روى شهوت مىرويد؟ شما قومى جاهل هستيد.»
و در آيه 89 سورهى يوسف مىخوانيم:
«قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيُوسُفَ و اخيهِ اذ انتُم جاهِلُون»
«يوسف (به برادران خود) گفت: آيا دانستيد كه با يوسف و برادرش (بنيامين) چه كرديد؟ آنگاه كه جاهل بوديد.»
از اين آيات به روشنى استفاده مىشود كه جهل و نادانى يكى از زمينههاى گناهان است.
__________________________________________________
(1). اعراف/ 38
(2). نمل/ 55
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
در روايات نيز بسيار آمده كه جهل، زمينه گناه است. در اينجا به ذكر چند نمونه مىپردازيم:
1- امام على عليه السلام در عهدنامهى خود به مالك اشتر مىفرمايد:
«لا يجترى على الله الا جاهل شقى» «1»
«گستاخى و جرأت بر (نافرمانى) خدا را جز جاهل و شقى روا نمىدارد.»
2- و نيز از گفتار آن حضرت است:
«الجهل معدن الشر، الجهل اصل كل شر، الجهل يفسدالمعاد» «2»
«جهل مركز زشتى است، جهل ريشه و پايه زشتى است، جهل موجب تباهى معاد انسان است.»
3- چنانكه قبلًا اشاره شد امام صادق عليه السلام به سماعة فرمود: عقل و لشكرش را بشناس و همچنين جهل و لشكرش را بشناس. سپس 75 خصلت زشت را به عنوان لشكر جهل برشمرد. «3»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، نامه 53
(2). فهرست غرر، (جهل)
(3). كافى، ج 1 ص 21- 23
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
اين روايت جامع بيانگر آن است كه جهل اساس و محور خصلتهاى زشت و گناهان بزرگى همچون: حرص، خيانت، ربا، نيرنگ، تكبر، آزار به پدر و مادر، پيمان شكنى، بىتابى، شانه خالى كردن از وظيفه جهاد، سبك سرى، كينه و دشمنى و .... است. «1»
4- حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
«قَصَّمَ ظَهرى رَجُلان: عالِم مُتَهتِّك و جاهِل مُتَنسِّك» «2»
«دو شخص، كمرم را شكستند، دانشمند بى پروا، و جاهل مقدس نما.»
سپس فرمود: جاهل، انسان را با زهدنمائيش مىفريبد، و عالم با گستاخى و بىپروائيش، انسان را مغرور و فريفته خود مىكند.
5- و نيز فرمود:
«اياكم والجهال من المستعبدين والفجار من العلماء فانهم فتنتة كل مفتون» «3»
«بپرهيزيد از جاهلان عبادت پيشه و از گنهكاران دانشمند، چرا كه اينها مايه فتنه و آشوب هر فتنه شده هستند.»
6- و در سخنى ديگر فرمود:
«لاترى الجاهل الا مُفرِطاً او مُفرِّطاً» «4»
«نمىبينى جاهل را مگر اينكه يا راه افراط و زيادهروى را مىپيمايد و يا راه تفريط و كوتاهى از حد اعتدال را.»
7- و در بيان ديگر فرمود:
«الى اللَّه اشكو من معشر يعيشون جهالا ويموتون ضلالا» «5»
«شكايت به خدا مىبرم از گروهى كه در جهل ونادانى زندگى مىكنند»
__________________________________________________
(1). البته مراد از جهل بيسوادى نيست بلكه مراد بىعقلى و سادهانديشى و زود باورى است
(2). قصارالجمل، ج 1 ص 127
(3). همان مدرك ص 128
(4). نهج البلاغه، حكمت 70
(5). نهج البلاغه، خطبه 17
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
8- در قرآن در جريان موسى عليه السلام و ساحران آمده: وقتى كه ساحران طنابهاى خود را انداختند، به نظر مىرسيد همهى آنها در حركتند؛
«فَاوجَسَ فى نفسه خِيفَة موسى» «1»
«ناگهان موسى در دل خويش ترس خفيفى احساس كرد.»
اميرمؤمنان عليه السلام در توضيح اين مطلب مىفرمايد:
«لم يُوجِس موسى عليه السلام خيفَةً على نفسه بل اشفَقَ مِن غَلَبة الجُهّال و دُوَل الضّلال» «2»
«موسى عليه السلام بر جان خود نترسيد بلكه ترس او از اين بود كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولتهاى ضلال برنده شوند.»
اين سخن نيز از كارهاى انحرافى جاهلان پرده برمىدارد و بيانگر آن است كه جهل زمينهساز گناهان بزرگى همچون مبارزه علنى با پيامبران به پشتيبانى از طاغوتها مىباشد.
جلوگيرى بنىاميه از تعليم شرك
از احاديث جالب اينكه امام صادق عليه السلام فرمود:
«ان بنى امية اطلقوا للناس تعليم الايمان ولم يطلقوا تعليم الشرك لكى اذا حملوهم عليه لم يعرفوه» «3»
«بنى اميه تعليم ايمان را براى مردم آزاد گزاردند ولى تعليم شرك را آزاد نگذاردند تا اگر مردم را بر شرك وادار كردند آن را نشناسند. (و در نتيجه از روى جهل قبول شرك نمايند).»
اين حديث بيانگر آن است كه: بنىاميه از شناخت شرك و انواع آن جلوگيرى مىكردند زيرا اگر مردم معنى شرك و انواع آن را مىفهميدند از بنىاميه كه غوطهور در شرك بودند، روى برمىگرداندند و به امامان اهلالبيت عليهم السلام كه از شرك به دور بودند متوجه مىشدند، آرى رهبران طاغوتى حساسيت داشتند كه مردم از دستورات سازنده و بيدار بخش اسلام، آگاه نشوند تا جهل آنها باعث توقف و ركود آنها شود، و زمينه انحراف آنها را فراهم سازد.
__________________________________________________
(1). طه/ 66- 67
(2). نهج البلاغه، خطبه 4
(3). كافى، ج 2 ص 415- 416
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
2- 1- قوانين و سنتهاى غلط بشرى
انسان هنگامى از آلودگىها و گناهان مختلف نجات مىيابد كه در پرتو قانون كامل و اجراى آن قانون زندگى كند، قانونى كه تمام ويژگىهاى ساختار انسان را مورد توجه دقيق قرار داده و آنچه را كه موجب تكامل بشر و باعث رستگارى و نجات او از انحرافات و كژراههها است تامين نمايد. چنين قانونى جز قانون الهى نخواهد بود. چرا كه خداوند آفريدگار انسان و به تمام خصوصيات روحى و جسمى او آگاه مىباشد و مىداند كه چه قانون و برنامهاى انسان را رستگار مىسازد. روى اين اساس نتيجه مىگيريم كه قوانين غلط بشرى يكى از عوامل و زمينههاى فرهنگى گناه است چرا كه اين قوانين بجاى آنكه نجات بخش باشد گمراه كننده است.
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«انمّا بَدءُ وُقوعِ الفِتَن اهواءٌ تُتَّبع و احكامٌ تُبتَدَع، يُخالَف فيها كتاب اللّه» «1»
«همواره پيدايش فتنهها، پيروى از هوسهاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى (مانند قوانين بشرى) است، احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد.»
در اينجا فهرستوار به ذكر بعضى از قوانين غلط بشرى مىپردازيم:
1- آزادى بى قيد زنان و كشف حجاب.
2- لغو قوانين قصاص و حدود و ديات.
3- ازدواج با همجنس. (همجنس بازى)
4- آزادى زن در طلاق دادن شوهر.
5- اختلاط مدارس دختر و پسر.
6- شرايط سنگين قانون ازدواج.
7- گناه شمردن ازدواج مؤقت و آزادى زناى با رضايت.
8- قانونى بودن مشروبات الكلى.
9- قانونى بودن كورتاژ.
10- آزادى سرمايهدارى و يا لغو مالكيت خصوصى.
11- قانونى بودن ربا.
12- غير قانونى بودن امر به معروف و نهى از منكر.
13- معلم مرد براى شاگردان زن و معلم زن براى شاگردان مرد.
14- قانونى بودن قماربازى.
15- آزادى فيلمها و عكسهاى سكسى و ....
اين امور و امثال آن، هر كدام منشا و زمينهساز گناهان بوده و جامعه و فرد را به تباهى و انحراف مىكشانند.
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، خطبه 50
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
3- 1- التقاط و تحريف
يكى از عوامل فرهنگى زمينهساز گناه، مساله التقاط و تحريف قانون الهى است التقاط و تحريف عبارت از آن است كه قانون الهى را تغيير داده و دستكارى كنند مقدارى از قوانين بشرى در داخل آن كرده و معجونى از قانون بشرى درست كنند (كه سر از بدعت و دين سازى بيرون مىآورد) و آن را به عنوان قانون خدا معرفى نمايند.
اميرمؤمنان على عليه السلام در گفتارى مىفرمايد:
«اگر باطل كاملًا از حق جدا مىشد بر جويندگان حقيقت پوشيده نمىماند و اگر حق از باطل، خالص و جدا مىشد زبان دشمنان (از بدگويى به حق) قطع مىگرديد.
«ولكن يؤخذ من هذا ضعث و من هذا ضعث فيمزجان! فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه».
ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مىگيرند و به هم مىآميزند اينجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مىشود.» «1»
حفظ قانون و گناه بدعت
در اسلام، حفظ حريم قانون بسيار مورد توجه و تاكيد قرار گرفته و از قانونشكنى و التقاط و بدعتگذارى كه تجاوز از حريم قانون است شديداً نهى و منع شده است تا آنجا كه بدعتگذار در اسلام محكوم به اعدام است و تفاوتى ندارد كه چيزى بر
قانون اسلام بيفزايد و يا چيزى را بكاهد، حلالى را حرام كند يا به عكس.
يكى از نكات لطيف و جالبى كه در قرآن و روايات اسلامى در راستاى حفظ حريم قانون ديده مىشود داستان حضرت ايوب عليه السلام مىباشد كه به انواع مصايب گرفتار شد و در برابر همه فشارها و رنجصبر و استقامت كرد.
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، خطبه 50
در يك مورد نسبت به همسرش ناراحت شد. (گويا همسرش به دنبال انجام كارى رفت و دير به خانه بازگشت و ايوب كه از بيمارى رنج مىبرد سخت ناراحت گرديد) و چنين سوگند ياد كرد كه هرگاه قدرت پيدا كند يكصد ضربه يا كمتر به او بزند و او را تنبيه كند اما بعد از بهبودى مىخواست به پاس وفادارىها و خدماتش او را ببخشد ولى مساله سوگند و نام خدا و حريم قانون الهى در ميان بود؛
خداوند به او فرمود:
«و خُذ بِيَدك ضِغثَاً فَاضرِب بِه وَ لا تَحنَث انّا وَجَدناه صابراً نِعمَ العَبدُ انّه اوّاب»
« (به او گفتيم) بستهاى گندم (يا مانند آن) را برگير و به او (همسرت) بزن و سوگند خود را مشكن. ما او را شكيبا يافتيم. چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده به سوى خدا است.»
همسر ايوب زن باوفا و مهربانى بود. درست است كه در موردى خطا كرد و طبق سوگندِ ايوب عليه السلام مىبايست كيفر گردد ولى استحقاق عفو و بخشش را نيز داشت.
گرچه زدن يك دسته ساقه گندم يا چوبهاى خوشه خرما مصداق واقعى سوگند ايوب نبود ولى حفظ حريم قانون الهى و عدم اشاعه قانونشكنى باعث شد كه او اين كار را انجام دهد و ايوب عليه السلام به دستور خدا در عين عفو، ظاهر قانون را نيز حفظ كرد. «1»
__________________________________________________
(1). نمونه، ج 19 ص 299
نظير اين معنى در اجراى حدود اسلامى در مورد خطا كاران بيمار نيز آمده است.
در چند روايت ذكر شده كه شخص بيمارى زنا كرده بود و مىبايست حد صد ضربه شلاق بر او جارى گردد رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد خوشه خرمايى كه داراى صد شاخه بود آوردند و با آن يك ضربه به آن بيمار زد و همان را در اجراى حد كافى دانست. «1»
البته ناگفته نماند اينگونه امور در موارد استثنايى و خاصى است و گرنه در موارد ديگر كه استحقاق نباشد هرگز مجاز نيست.
آرى حتى در موارد استثنايى بايد حريم قانون را در ظاهر حفظ كرد تا موضوع قانونشكنى در جامعه راه نيابد.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 18 ص 320- 323
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
در مورد «بدعت» كه يك گناه بسيار بزرگ و يك نوع تجاوز به حريم قانون مىباشد به چند روايت زير توجه كنيد:
1- اميرمؤمنان عليه السلام در ضمن گفتارى فرمودند:
«و ان شر الناس عند اللّه امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به فامات سُنَّة مَأخوذَة و احيا بِدعَة مَترُوكة» «2»
«بدترين مردم نزد خداوند رهبر ستمگرى است كه خود گمراه است و مردم بوسيله او گمراه مىشوند سنتهاى پذيرفته شده را از بين مىبرد و بدعتهاى متروك را زنده مىكند.»
2- رسول اكرم عليه السلام مىفرمايد:
«اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنةالله» «3»
__________________________________________________
(2). نهج البلاغه، خطبه 163
(3). وسائل الشيعه، ج 11 ص 510
«هرگاه بدعتها در ميان امتم آشكار شد، بر عالم (دين) است كه علمش را آشكار كند (و بر ضد بدعتگذارها افشاگرى نمايد) و اگر چنين نكرد پس لعنت خدا بر او باد.»
3- و نيز آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود:
«كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها الى النار» «1»
«هر بدعتى گمراهى است وراه هر گمراهى به سوى آتش دوزخ است.»
4- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«من مشى الى صاحب بدعة فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام» «2»
«كسى كه براى ديدار بدعتگذار به سوى او برود و او را احترام كند در حقيقت براى ويران كردن اسلام اقدام نموده است.»
حكم اعدام بدعتگذار
فارس بن حاتم از دروغگويان و غُلات مشهور و بدعتگذاران بود و مردم را به مذهب فاسد خود دعوت مىكرد، امام هادى عليه السلام به اباجنيد دستور داد تا فارس را اعدام كند و امام حسن عسكرى عليه السلام خون او را هدر دانست و بهشت را براى قاتل او ضامن گرديد. سرانجام اباجنيد آن بدعتگذار را كشت. «3»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 11 ص 511
(2). همان مدرك
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 356
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
4- 1- گفتار و كتب ضالّه
يكى از زمينههاى فرهنگى گناه و انحراف كتب گمراه كننده و يا وسايل تبليغاتى گمراه كننده مىباشد.
و لذا در اسلام خواندن «كتب ضالّه» و يا گوش دادن به سخنان گمراه كننده حرام است.
توضيح اينكه: همانگونه كه جسم انسانها از نظر قدرت و توان مختلف است، مثلًا بعضى قدرت تحمل دويست كيلو بار را دارند و بعضى حتى قدرت تحمل پنج كيلو بار را ندارند، فكر انسانها نيز تفاوت دارد.
بعضى توان حل يك مساله سادهى رياضى را ندارند و بعضى همچون كامپيوتر نيرومند، مشكلترين مسايل رياضى را در چند لحظه حل مىكنند.
مطالعهى كتابهاى گمراه كننده براى دانشمندان كه توان فكرى و قدرت تحقيق و بررسى دارند، اشكال ندارد چرا كه آنها با مطالعه و تحقيق، حق و باطل را از همديگر تشخيص مىدهند.
ولى مطالعه آن كتابها و يا شنيدن گفتار گمراه كننده براى افرادى كه فكر ناتوان و دانش اندك دارند، مسموم كننده و خطرناك است.
چنانكه در تاريخ ديده مىشود دشمنان با انتشار كتب گمراه كننده مردم را از راه حق باز داشته و به سوى باطل مىكشانند به عنوان نمونه:
وقتى كه اسلام ظهور كرد دانشمندان يهود موقعيت خود را در خطر ديدند، لذا اوصافى را كه دربارهى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در تورات آمده بود تغيير دادند و صفاتى ضد آن را در تورات نوشتند تا عوام يهود به سوى اسلام جذب نشوند. قرآن در سرزنش آنان مىفرمايد:
«فَوَيلٌ لِلذّينَ يَكتُبُون الكِتابَ بِايديهِم ثمّ يَقولونَ هذا من عنداللَّه لِيَشتروا بِه ثَمَناً قَليلًا فَويل لَهم ممّا كَتَبت ايديهم و وَيل لَهم ممّا يَكسِبون» «1»
«واى بر آنها كه مطالبى با دست خود مىنويسند سپس آن را به خدا نسبت مىدهند تا به بهاى كمى آن را بفروشند. واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنها از آنچه از اين راه به دست آوردند.»
__________________________________________________
(1). بقره/ 78
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
نظير اين مطلب در آيه 6 سوره لقمان آمده كه در تفسير آن مىخوانيم:
تاجر مشركى كه به فارس آمده بود، داستانهاى رستم و اسفنديار را فرا گرفت و به حجاز بازگشت و گفت: اگر محمد صلى الله عليه و آله داستان عاد و ثمود مىگويد، من هم داستان رستم و اسفنديار مىگويم كه آيه مذكور در سرزنش او نازل شد.
امام جواد عليه السلام مىفرمايد:
«مَن اصغى الى ناطق فَقد عَبَده فَان كان النّاطِق عَنِ اللَّه فقَد عَبدَ اللَّه وَ ان كان النّاطقُ يَنطِق عَن لِسانِ ابليسَ فَقَد عَبَد الابليس» «1»
«كسى كه به (گفتار) گويندهاى گوش فرا دهد او را بندگى كرده است بنابراين اگر گوينده از خدا و دستورات او سخن مىگويد شنوندهى او خدا را عبادت كرده و اگر از شيطان سخن مىگويد شنوندهى او شيطان را عبادت نموده است.
__________________________________________________
(1). تحف العقول، ص 336
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
5- 1- تلقين و تقليد
در مسايل تربيتى و فرهنگى يكى از عوامل زمينهساز، تلقين و تقليد است كه اگر شايسته و بر اساس صحيح باشند زمينهساز كارهاى نيك مىگردند و گرنه زمينهساز گناه مىشوند؛
__________________________________________________
(1). تحف العقول، ص 336
تلقين
در قرآن بعضى از عناوين تكرار شده كه اين تكرار علاوه بر فوايد ديگر يكنوع تلقين وزمينهى سوق دادن بشر به سوى اين عناوين مىباشد مانند:
واژه «اللّه» و «اله» كه 2807 بار در قرآن تكرار شده است.
يا جمله: «ان الله على كل شيى قدير» «خداوند بر هر چيز تواناست.»
واينكه خدا «قدير» (توانا) است چهل و پنج بار در قرآن آمده است.
در سوره «الرحمن» كه در مكه نازل شده و 78 آيه دارد، 31 بار «فَبِاىّ آلآء رَبّكُما تُكذِّبان» «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد؟» تكرار شده است.
در سوره «مرسلات» اين آيه 10 بار تكرار شده است:
«ويل يَومَئذٍ لَلمُكذِّبين» «واى در آن روز (قيامت) بر تكذيب كنندگان»
اين جمله در آيه 11 «طور» و آيه 10 «مطففين» نيز آمده است.
در سورهى «قمر» 4 بار «و لَقَد يَسّرنا لِلذّكْر فَهل مِن مُذّكر»
«ما قرآن را براى يادآورى آسان كرديم آيا كسى هست كه متذكر شود؟» تكرار شده است.
اين تكرارها بيشتر جنبهى تلقينى دارد تا گوش جان ما، اين امور را مكرر در مكرر بشنود و اين مطالب در اعماق جان، نقش ببندد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«به دروغگو راه دروغ را تلقين نكنيد چنانكه فرزندان يعقوب نمىدانستند كه گرگ انسان را نيز مىخورد تا اينكه پدرشان آن را به آنان تلقين نمود.» «1»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 474. (تلقين يعقوب به فرزندانش اين بود كه اگر يوسف را به صحرا ببريد مىترسم گرگ او را بخورد. آنها از تلقين پدر سوء استفاده كرده وهمين را دستاويز قرار دادند.)
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
تقليد
در راستاى زمينههاى فرهنگى گناه، يكى از موضوعات زمينهساز، «تقليد كوركورانه» است.
تقليد داراى اقسامى است: 1- تقليد عالم از عالم 2- تقليد عالم از جاهل 3- تقليد جاهل از جاهل 4- تقليد جاهل از عالم.
در ميان اين اقسام تنها نوع چهارم صحيح است و نوع اول نيز گاهى صحيح و گاهى ناصحيح است.
اما تقليد جاهل از جاهل و يا تقليد عالم از جاهل، تقليد كوركورانه است و گاهى زمينهساز بسيارى از مفاسد و جنايات مىشود.
تقليد كوركورانه يعنى عدم استقلال، وابستگى ذلّتبار به ديگران و به دنبال آن مدپرستى و هرزه گرايى و زندگى پوچ و طفيلى.
در قرآن مىخوانيم: هنگامى كه رسولان خدا مردم را به توحيد و ترك بتپرستى دعوت مىكردند بتپرستان در پاسخ مىگفتند:
«ان انتم الّا بشر مثلنا تريدون ان تصدّونا عمّا كان يعبد آباؤنا» «1»
«شما انسانهايى مانند ما هستيد و مىخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد.»
تقليد كوركورانه از نياكان يك منطق سستى است كه مشركان در برابر پيامبران اقامه مىكردند و همين منطق بىاساس نمىگذاشت كه از گناهان و انحرافات عقيدتى و اخلاقى خود دست بكشند؛ قرآن مىفرمايد:
«و اذا قيل لهم اتَّبِعوا ما انزل اللّه قالوا بل نَتّبِع ما الفَينا عليه آباؤنا» «2»
«و هنگامى كه به مشركان گفته مىشد از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، در پاسخ مىگويند: بلكه ما از آنچه پدران خود رابر آن يافتيم پيروى مىنماييم.»
__________________________________________________
(1). ابراهيم/ 10
(2). بقره/ 170. (تقليد كوركورانه از نياكان در آيات 70 اعراف، 62 و 87 هود نيز آمده است.)
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
6- 1- شخصيت گرايى
يكى ديگر از زمينههاى فرهنگى گناه، شخصيت گرايى است. روشن است كه انسان در زندگى نياز به الگو دارد و الگو بايد يك انسان كامل باشد تا به پيروى از آن بتوان به اهداف عالى انسانى نايل گرديد.
هميشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانوسيله مؤثرى براى تربيت آنها بوده است و انسان طبعاً الگوگرا است و در تمام ابعاد زندگى مىخواهد، شخصى را الگوى خود سازد و به دنبال او حركت كند، ولى اگر فرهنگ صحيحى در جامعه نباشد، الگوهاى كاذب، جايگزين الگوهاى صحيح شده، و در اين رهگذر ضربات سنگينى بر انسانيت وارد مىگردد.
در قرآن با تعبير «اسوة حسنة» كه به معنى تاسّى و پيروى نيك است از الگوى صحيح ياد شده و اين تعبير سه بار در قرآن آمده است. «1» و در اين سه مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ابرهيم خليل عليه السلام به عنوان اسوهى حسنه معرفى شدهاند.
بايد كاملًا توجه داشت كه الگوهاى كاذب و شخصيتهاى مصنوعى و تراشيده، يكى از بلاهاى بزرگ و زمينههاى فساد و گناه است و بايد در اين راستا با كمال دقت و احتياط گام برداشت.
__________________________________________________
(1). احزاب/ 1، ممتحنه/ 4- 5
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
7- 1- كتمان حق
كتمان حق، كتمان علم و كتمان هرگونه ارزشى، يكى ديگر از عوامل فرهنگى زمينهساز گناه است كه موجب انحراف و برچيده شدن حق و ارزشها در جامعه مىشود، لذا قرآن شديداً از آن نهى كرده است:
«و لا تَلْبسُوا الْحقّ بِالباطِل و تَكتُموا الْحقّ و انتُم تَعلَمون» «1»
«وحق را با باطل نياميزيد وحقايق را با اينكه مىدانيد، كتمان نكنيد.»
و در آيه 159 همين سوره، كتمان كنندگانِ حق مشمول لعن خدا و لعنت كنندگان قرارگرفتهاند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«من سُئل عن علم يعلمه فكتم لجم يوم القيامة بلجام من نار» «2»
«هر گاه از دانايى چيزى سؤال شود ولى او با اينكه جواب پرسش را مىداند كتمان كند، در قيامت افسارى از آتش بر دهان او زده شود.»
__________________________________________________
(1). بقره/ 42
(2). مجمع البيان/ ج 1 ص 240، سفينة البحار/ ج 2 ص 470
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
2- زمينههاى خانوادگى گناه
يكى ديگر از زمينهها كه نقش بسزايى براى سوق دادن انسان به سوى گناه دارد زمينههاى بد خانوادگى است چنانكه زمينههاى نيك خانوادگى اثر بسيار خوبى در اجتناب از گناه خواهد داشت.
در آغاز به اين اشعار توجه كنيد:
خشت اول چون نهد معمار كج-----تا ثريا مىرود ديوار كج
و حافظ مىگويد:
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض-----ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود
آيين اسلام كه يك آيين جامع و سازنده است براى اينكه زمينههاى خانوادگى بر اساس درست پىريزى شود و در نتيجه ثمرات آن نيز درست و سالم باشد از همان آغاز دستورهايى داده كه اگر بطور دقيق رعايت شود قطعاً نتايج درخشانى خواهد داشت از جمله:
1- قانون وراثت.
2- ازدواج.
3- تربيت فرزند.
4- تغذيه.
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
1- 2- قانون وراثت
امروز بر همگان روشن است و از نظر علمى و دينى از مسلمات است كه همانگونه كه فرزندان در شئون جسمى از پدر و مادر ارث مىبرند در امور معنوى و حالات روحى نيز ارث مىبرند.
مثلا پدر و مادرى كه شجاع، پاكدامن، با اراده و متدين هستند، نقش بسيار در انتقال اين صفات به فرزندان خود دارند.
و به عكس اگر ترسو، ناپاك، سست اراده و بىبندوبار باشند، مسلماً زمينهساز اين صفات در فرزندان خود خواهند شد، براى توضيح بيشتر به ذكر يك آيه و چند روايت مىپردازيم:
1- در قرآن مىخوانيم كه حضرت نوح عليه السلام در مورد قوم گنهكار خود چنين نفرين كرد:
«پروردگارا! احدى از آنان را روى زمين زنده مگذار، چرا كه اگر آنها را زنده بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر بوجود نمىآورند.» «1»
اين آيه اشاره به قانون وراثت مىكند كه پدر و مادر ناپاك موجب ايجاد فرزند ناپاك خواهند شد.
2- در زيارت مطلقه امام حسين عليه السلام وبعضى از زيارتهاى ديگر خطاب به امامان عليهم السلام مىخوانيم:
«أشهد أنّك كنتَ نوراً فى الأصلاب الشّامِخة و الأرحام المطهّرة لم تُنَجّسكَ الجاهليّة بِانجاسها و لم تُلبسك من مُدْلَهمّات ثيابها»
«گواهى مىدهم كه تو نورى بودى در پشتهاى بلند مرتبه و در رحمهاى پاك، دوران جاهليت بوسليه پليدىهايش تو را آلوده نساخت و تيرهگىهاى جامههايش را بر تن تو نكرد.»
اين عبارت معروف در زيارتنامهها، اشاره به طهارت و پاكى پدران و مادران امامان معصوم عليهم السلام دارد كه آنها از هر نظر پاك بودند و قداست و پاكى را به ارث بردهاند.
__________________________________________________
(1). «انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجراً كفاراً» نوح/ 27
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
3- رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايند:
«الشقى شقى فى بطن امه، و السعيد سعيد فى بطن امه» «1»
«انسان تيرهبخت در رحم مادرش تيرهبخت است و انسان سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند است.»
يعنى انسان زمينههاى سعادت و شقاوت را از والدين به ارث مىبرد.
انتخاب همسر شجاع
پس از شهادت فاطمهى زهرا عليها السلام اميرمؤمنان على عليه السلام تصميم گرفت ازواج كند، برادرش عقيل در نسبشناسى معروف بود، خانوادهها و قبايل را خوب مىشناخت، على عليه السلام موضوع تصميم ازدواج خود را با عقيل در ميان گذاشت و به او فرمود: مىخواهم بانويى را براى من پيدا كنى و از او خواستگارى نمايى كه از خاندان شجاع و شيردل باشد.
عقيل عرض كرد: چنين زن را براى چه مىخواهى؟
على عليه السلام فرمود: براى اينكه داراى فرزند شجاع و دلير گردد.
عقيل گفت: چنين زنى در ميان قبيله بنى كلاب وجود دارد و او فاطمه (ام البنين) دختر حزامبن خالدبن ربيعه است.
عقيل از ام البنين خواستگارى كرد و حضرت على عليه السلام با او ازدواج
__________________________________________________
(1). نهج الفصاحه، ص 375، بحار، ج 3 ص 44
نمود و از او فرزندان رشيد و قهرمانى بوجود آمدند كه در كربلا به شهادت رسيدند، يكى از آنها حضرت عباس، قمر بنىهاشم عليه السلام مىباشد. اين فرزندان، شجاعت و .... را از دو جانب (پدر و مادر) به ارث بردهاند. «1»
__________________________________________________
(1). تنقيح المقال مامقانى، رياحين الشريعه، ج 3 ص 292
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
5- اميرمؤمنان على عليه السلام در عهدنامهى خود به مالك اشتر بخصوص به افرادى كه از «بيوتات صالحه» (از خانوادههاى صالح و پاك) برخاستهاند، تكيه كرده و در يك مورد مىفرمايد:
«ثم الصق بذوى المروئات و الاحساب و اهل البيوتات الصالحة»
«سپس روابط خود را با افراد با شخصيت و اصيل و از خاندانهاى صالح بر قرار ساز.»
و در مورد ديگر مىفرمايد:
«و توخ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام» «2»
«در ميان كارگزارانت آنها را كه با تجربه تر و پاكتر از خاندان صالح و پيشگامتر در اسلام هستند بر گزين.»
از اين كلام استفاده مىشود كه در كارهاى كليدى بايد افرادى را كه از خاندانهاى پاك مىباشند، برگزيد.
6- و نيز اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق» «3»
«خوشخويىها نشانه نيكى رگها است.»
منظور از «نيكى رگها» همان پاكى خانوادگى است كه فرزند از پدر و مادر به ارث مىبرد.
__________________________________________________
(2). نهج البلاغه، نامه 53
(3). غررالحكم، ج 1 ص 379
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
خاطره
در جنگ جمل كه در سال 36 هجرى در بصره بين سپاه على عليه السلام و سپاه عايشه و طلحه و زبير واقع شد، على عليه السلام در يك نقطه از جبهه به فرزندش محمد حنفيه فرمود: حمله كن، و از آنجا كه لشكر بصره در برابر محمد حنفيه تيراندازى مىكردند، محمد حنفيه منتظر ماند كه تيراندازى دشمن تمام شود، آن وقت حمله كند.
بار ديگر على عليه السلام به او فرمود: حمله كن!
او حمله كرد، ولى بين تيرها و نيزهها توقف نمود و از پيشروى باز ايستاد. امام على عليه السلام به نزد او آمد:
«فضربه بقائم سيفه و قال ادركك عرق من امك» «1»
«با راستاى شمشيرش به او زد و فرمود: رگى (ارثى) از مادرت به سراغ تو آمده است.»
نشانههاى فرزند نامشروع
امام صادق عليه السلام فرمود:
«فرزند نا مشروع چند نشانه دارد:
1- ما خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را دشمن دارد.
2- به كار حرامى كه از آن به وجود آمده (يعنى زنا) تمايل و اشتياق دارد.
3- دين را سبك مىشمرد.
4- در بر خورد با مردم خشن و بد اخلاق است.» «2»
آرى شخصى كه بر اساس غير قانونى پىريزى شده در چنين فردى زمينه براى كارهاى غير قانونى و گناه بسيار است.
نتيجه اينكه: قانون وراثت از اصول مسلم اسلامى و علمى است كه اگر بر اساس نادرست و ناسالم باشد، يكى از مهمترين زمينههاى گناه و گرايش به گناه را در انسان به وجود مىآورد.
__________________________________________________
(1). تتمة المنتهى، ص 2
(2). سفينة البحار، ج 1 ص 560. بحار، ج 75 ص 279.
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
2- 2- ازدواج
ازدواج و تشكيل خانواده يكى از اصول و ضرورتهاى اجتماعى است كه در دين اسلام سفارش بسيار به آن شده است.
و نيز در اسلام سفارش مؤكد شده كه در انتخاب همسر امورى را رعايت كنند. همسر خوب زمينهساز خوبى براى فرزندان نيك است و به عكس از زن آلوده توقع داشتن فرزند نيك نيست و بايد دانست كه يكى از زمينههاى انحراف و گناه زنان ناصالح هستند. كه چنين زمينهها را براى فرزندان خود پىريزى مىكنند در اين راستا به اين روايات توجه كنيد:
1- پيامبر صلى الله عليه و آله در اجتماعى براى مردم چنين فرمودند:
«ايّها النّاس ايّاكم و خضراء الدّمن، قيل يا رسول الله و ما خضراء الدّمن؟ قال: المراة الحسناء فى منبت السوء» «1»
«اى مردم! از سبزىهايى كه از زمينههاى كثيف مىرويد، دورى كنيد.
شخصى پرسيد، آن سبزى هاچيست؟ فرمود: زن زيبايى كه از خاندان بد به وجود مىآيد.»
2- شخصى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و در مورد ازدواج به مشورت پرداخت، رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«أنكح و عليك بذات الدين» «2»
«ازدواج كن، و بر تو باد كه با بانوى متدين، ازدواج كنى.»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 14 ص 29
(2). وسائل الشيعه، ج 14 ص 30
3- اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«اياكم و تزويج الحمقاء فان صحبتها بلاء، و ولدها ضياع» «از ازدواج با زن كم عقل بپرهيزيد، زيرا مصاحبت با او بلا است و فرزند او (در مسير) تباهى است.» «1»
4- امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«من زوج كريمته من شارب خمر قطع رحمها» «2»
«كسى كه دخترش را به ازدواج شرابخوار در آورد، پيوند خويشاوندى خود را با دخترش قطع كرده است.»
5- امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«طوبى لمن كانت امه عفيفة» «3»
«خوشا به سعادت كسى كه مادرش پاكدامن و عفيف باشد.»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 12 ص 12، وسائل الشيعه، ج 14 ص 56
(2). فروع كافى، ج 2 ص 11
(3). بحار، ج 23 ص 79
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
3- 2- تربيت فرزند
يكى از دستور العملهاى مهم اسلام، تربيت فرزند بر اساس برنامههاى صحيح است و به عكس عدم تربيت و يا تربيت ناصحيح يكى از زمينههاى پيدايش انحراف و گناه در فرزند مىباشد. در اسلام به اين امر مهم بسيار توجه و سفارش شده است.
همانگونه كه اگر باغبانى نهالى در زمين بكارد لازم است در تربيت آن بكوشد و عوامل پرورش آن را فراهم كند و از هرگونه عوامل آسيبرسان جلوگيرى نمايد، تا آن نهال، درختى پرثمر گردد، پدر و مادر نيز بايد در تربيت فرزند كوشا باشند كه كوتاهى در اين راستا مساوى با سقوط فرزند و انحراف و نابسامانى او خواهد شد.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 12 ص 12، وسائل الشيعه، ج 14 ص 56
(2). فروع كافى، ج 2 ص 11
(3). بحار، ج 23 ص 79
براى زن بعد از ازدواج هيچ چيزى مانند شوهردارى و خانهدارى و فرزنددارى نيست، اگر او اين سه مسئوليت بزرگ را براساس صحيح انجام دهد همهى مشكلات در زندگى مشترك خانوادگى رفع مىشود و داراى يك زندگى سالم و خوشبخت خواهد شد.
اگر اين سه موضوع درست انجام گيرد، نخستين گام و بزرگترين گام براى تعليم و تربيت فرزند برداشته شده است.
شوهر نيز بايد تا آخرين توان خود زن را براى انجام اين سه وظيفه مهم كمك كند.
در تربيت فرزند گرچه پدر و مادر هر دو مسئولند ولى سنگينى اين كار معمولًا بر دوش مادر است، زيرا او بيشتر به بچه نزديك است و با او سر و كار دارد. چنانكه در ناموس خلقت نيز، هنگامى كه نطفهى مرد در رحم زن قرار گرفت، به روشنى نقش بسيار زن در مراحل تكوين و تربيت فرزند، ديده مىشود.
به هر حال پدر و مادر در تربيت فرزند نقش بسيار دارند تا آنجا كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«كلّ مُولُود يُولَد على الفِطرَة حتّى لِيَكونَ ابَواهما اللَّذان يُهَوِّدانِه و يُنَصِّرانه» «1»
«هر نوزادى بر فطرت اسلام و دين دور از شرك، متولد مىشود، و رنگهايى همچون يهوديت و نصرانيت انحرافى از طريق پدر و مادر در او تحميل و القاء مىگردد.»
__________________________________________________
(1). نور الثقلين، ج 4 ص 184
نيز آن حضرت فرمودند:
«رحم الله عبداً اعان ولده على بره بالاحسان اليه، و التّألّف له و تعليمه و تأديبه» «1»
«خداوند رحمت كند بندهاى را كه فرزندش را بر نيكى و سعادتش يارى كند به او احسان نمايد و با او انس و الفت بگيرد و به آموزش و پرورش او بپردازد.»
باز فرمودند:
«رحم الله والدين اعانا ولدهما على برهما» «2»
«خداوند پدر و مادرى را رحمت كند كه فرزند خود را در راه سعادتش يارى مىنمايند.»
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه ويحسن ادبه ويعلمه القرآن» «3»
«حق فرزند بر پدر اين است كه پدر براى او نام نيك انتخاب كند و تربيت او را به نيكى انجام دهد و قرآن رابه او بياموزد.»
__________________________________________________
(1). مستدرك الوسائل، ج 2 ص 626
(2). فروع كافى، ج 6 ص 48
(3). نهج البلاغه، حكمت 399
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
گرم نگهداشتن كانون خانواده
در روش تربيت صحيح هيچ چيزى مانند محبت و گرم نگهداشتن كانون خانواده اثر بخش نيست، پدر و مادر بايد محيط خانه را كه فرزندانشان در آن محيط پرورش مىيابند، كاملًا سالم نگهدارند. خشت اول اصلاح و تربيت صحيح فرزند، به اصلاح محيط خانه است.
محبت زن و شوهر به همديگر اساس سالمسازى محيط خانه است.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«خيركم خيركم لاهله و أنا خيركم لاهلى» «1»
«بهترين شما كسى است كه نسبت به خانوادهاش رفتار نيك كند و من چنين هستم.»
در كتاب بحار الانوار «2» روايات بسيارى آمده كه در آنها سفارش به محبت شوهر به همسرش شده است.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«دوستان ما كسانى هستند كه به همسرانشان بيشتر محبت مىكنند.» «3»
و نيز فرمودند:
«از اخلاق پيامبران اين است كه به همسرانشان محبت مىكنند.» «4»
مردى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت:
«ما قَبَّلتُ صَبيّاً قطّ»، «من هرگز كودكى را نبوسيدهام!»
وقتى او رفت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«هذا رجلٌ عندى انّه من اهل النّار»
«اين مردى است كه در نزد من از اهل دوزخ مىباشد.»
يونسبنرباط مىگويد: امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«رَحِم اللّه من اعانه ولده على بِرّه»
«خدا رحمت كند كسى را كه فرزندش را به نيكيش، يارى كند.»
به امام عرض كردم: چگونه او را به نيكيش يارى كند؟
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 14 ص 122
(2). بحار، ج 103 ص 226- 233
(3). بحار، ج 103 ص 223
(4). بحار، ج 103 ص 228
در پاسخ فرمود:
«يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لايرهقه و لا يحرق به» «1»
«آنچه در حد توان اوست از او بپذيرد و آنچه را برايش سخت است از او بگذرد و به او ظلم و تحميل نكند و نسبت جهل و ابلهى به او ندهد.»
به اين ترتيب نتيجه مىگيريم كه تربيت فرزند بر اساس صحيح زمينهساز ارزشها در وجود اوست و بر عكس عدم تربيت او زمينهى انحراف و گناه را در او به وجود مىآورد.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 6 ص 50
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
تحقير زمينهساز گناه
از راههاى مهم تربيت و هدايت، شخصيت دادن به افراد مخصوصاً به كودكان است، بنابراين يكى از امورى كه در مساله تربيت فرزند قطعاً بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله تحقير و ايجاد خودكمبينى است.
پدر و مادر و مربيان، بايد به كودك احترام بگذارند و غرور او را سركوب ننمايند و به عبارت ديگر، از هر موضوعى كه عقده حقارت و خودكمبينى در كودك ايجاد مىكند دورى نمايند و در بزرگسالان نيز مساله چنين است بايد احترام كافى به مردم گذارد تا احساس كمبود و حقارت ننمايند و گرنه سر از عقدهى حقارت بيرون آورده و منشا انحرافات و گناهان خواهد شد.
امام هادى عليه السلام مىفرمايد:
«من هانت عليه نفسه فلا تامن شره» «2»
«كسى كه شخصيتى براى خود قايل نيست از شر او بر حذر باش.»
امير المؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
«من كَرُمَت عليه نفسه لم يُهِينها بالمعصية» «3»
__________________________________________________
(2). تحف العقول، ص 574
(3). غرر الحكم، ج 2
«كسى كه نفس خويش را گرامى مىدارد با گناه خوارش نمىسازد.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«لا يَكذِبُ الكاذب الّا من مِهانَةِ نَفسِه» «1»
«دروغگو دروغ نمىگويد مگر به خاطر خوارى نفس خود.»
نتيجه اينكه نبايد انسان كسى را تحقير كند و خوار بشمرد چرا كه موجب عقدهى حقارت شده و اين عقده زمينهساز گناه خواهد بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام در تربيت كودك هرگز شخصيت كودك را نمىشكستند بلكه با احترام خاصى شخصيت او را بارور مىنمودند؛
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«اكرموا اولادكم و احسنوا ادبهم يغفرلكم» «2»
«به فرزندان خود احترام بگذاريد و تربيت آنها را به نيكويى انجام دهيد كه خداوند گناهانتان را مىبخشد.»
در اسلام سفارش شده بين فرزندانتان تبعيض قايل نشويد، مساوات در امور را بين آنها حفظ كنيد. نيكو با آنان سخن بگوييد. نام بد روى آنها نگذاريد و با القاب زشت ياد نكنيد و ....
__________________________________________________
(1). بحار، ج 72
(2). مكارم الاخلاق، ص 222
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
يك حادثه عجيب
امام صادق عليه السلام فرمودند:
رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز ظهر را با مردم به جماعت خواند ولى بر خلاف معمول، دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد. بعد از نماز مردم از آنحضرت پرسيدند آيا حادثهاى رخ داد كه شما نماز را اينگونه (با شتاب) تمام كرديد؟
فرمود: «أما سَمعتم صُراخ الصّبى»
«آيا شما صداى گريه كودك را نشنيديد؟» «1»
توجه كامل به حفظ عفت فرزندان
يكى از وظايف مهم پدر و مادر توجه عميق و جدى به حفظ عفت و پاكدامنى كودكان است. در اين خصوص پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«ايّاكم وأن يجامع الرجل امرأته والصبى فى المهد ينظر اليهما» «2»
«مبادا در حالى كه كودكى در گهواره به شما مىنگرد آميزش كنيد.»
و در آيه 58 سوره نور چنين مىخوانيم:
«... و الّذينَ لم يَبلغوا الحُلم مِنكم ثَلاث مرّات مِن قَبل صلوة الفَجر و حين تَضَعون ثِيابكم من الظّهيرَة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عَوراتٍ لكم»
«و كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيدهاند در سه وقت از شما اجازه بگيرند، قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مىآوريد و بعد از نماز عشا اين سه وقت خصوصى براى شما است.»
و در آيه 59 سوره نور در مورد فرزندان بالغ چنين مىفرمايد:
«و إذا بَلَغ الأطفال مِنكم الحُلُم فَليَستأذنوا كما أستأذن الّذين من قبلهم»
«و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ برسند، بايد (در همه وقت براى ورود به اطاق والدين) اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مىگرفتند.»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 6 ص 48
(2). بحار، ج 103 ص 295
اين دستور متوجه اولياى اطفال است و آنها موظفند كه اين احكام را به كودكان خود اعم از دختر و پسر بياموزند كه فرزند نابالغ در سه وقت موظف به اجازه گرفتن مىباشد و كودكان بالغ وظيفه دارند در همه حال به هنگام ورود به اطاق خصوصى پدر و مادر اجازه بگيرند.
آرى! در اجراى اين دستورات به هيچ وجه مسامحهكارى صحيح نيست و گاه مىشود كه سهلانگارى پدر و مادر و برخورد كودكان با منظرههايى كه نمىبايست آن را ببينند، سرچشمهى انحراف اخلاقى و گاه بيمارىهاى روانى، و آلودگى جنسى شده است.
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
4- 2- تغذيه
از نظر علم و دين مسلم است كه علاوه بر اينكه غذا در جسم انسان اثر مىگذارد و موجب حفظ و تقويت آن مىگردد در روح انسان نيز اثر مىگذارد. همانگونه كه غذاى سمّى جسم انسان را مسموم مىكند، غذاى حرام روح انسان را آلوده مىنمايد.
در آيه 3 سورهى مائده مىخوانيم:
«حُرّمتْ عَليكُم الْمَيتَة والدّم ولَحْمالخِنزير وَما اهِلَّ لِغَير اللَّه به ..»
«گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيوانهايى كه به غير نام خدا ذبح شوند و ... بر شما حرام است.»
غذايى كه اسلام حرام كرده بدون علت و حكمت نيست.
مثلًا يكى از غذاهاى حرام در اسلام گوشت خوك است. گوشت خوك در دنيا رواج دارد، بسيارى از مردم غير مسلمان از آن استفاده مىكنند و آن را به عنوان غذاى مطبوع مىخورند.
گاهى بعضى از غرب زدگان مىگويند: چرا گوشت خوك حرام است؟
اين گوشت كه ضرر ندارد، و اگر گوشت خوك انگل زاست و توليد كرم تريشين و ... مىكند، تكنيك و پيشرفت علوم، اين آثار را از بين مىبرد، بنابراين وقتى گوشت خوك زيان جسمى نداشت پس چرا حرام باشد؟
پاسخ سؤال بسيار روشن است، افرادى كه اين سؤال را مطرح مىكنند يك طرف قضيه را مىبينند، فرضاً گوشت خوك ضرر جسمى نداشته باشد، ولى ضررهاى روحى آن را نمىتوان انكار كرد.
خوك يك حيوان بىبند و بار و كثيف و تنفرآور است، حيوانى كه خوى اين چنين دارد در گوشت او نيز چنين زمينهاى وجود دارد و انسانى كه گوشت خوك مىخورد خوى بىبند و بارى و پليدى و شهوترانى را از خوك به سوى خود منتقل مىنمايد، و در اين هيچ شكى نيست.
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
قرآن يهوديان تيره دل و كارشكن را به «أكّالون لِلسُّحت» «1» «بسيار حرام خوار»، ياد كرده است. و اين تعبير هشدار عميقى است براى آنان كه غذاى حرام مىخورند كه چنين كسانى همچون يهوديان شكمپرست كارشكنى كرده و همواره سد راه دين هستند و خلاف قانون را روش معمول خود مىدانند.
زيانهاى جسمى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى حرام خوارى بر كسى پوشيده نيست، و يكى از بزرگترين خطراتى است كه انسان را از نظر فردى و اجتماعى به نابودى و سقوط تهديد مىكند.
در قرآن مىخوانيم:
«و لا تَاكُلوا امْوالكم بَينَكم بِالباطِل و تُدلوا بها الى الحُكّام لِتَاكُلوا فَريقاً من أموالِ النّاس بِالاثم و أنتم تعلمون» «2»
«و اموال يكديگر را به باطل (و نا حق) در ميان خود نخوريد، و براى خوردن قسمتى از مال مردم بر اساس گناه، (قسمتى از) آن را به قاضيان ندهيد، در حالى كه مىدانيد.»
__________________________________________________
(1). مائده/ 42.
(2). بقره، 188
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«لَعن اللّه الرّاشى والمُرتشى والسّاعى بينهما» «1»
«خداوند لعنت كند، گيرنده رشوه و دهنده رشوه را و همچنين آنكس را كه واسطه ميان آن دو است.»
امام صادق عليه السلام فرمودند:
«السُّحت أنواعٌ كثيرة»
«مال حرام داراى انواع بسيار است.»
و مزد زن زناكار و پول شراب را از انواع سحت شمرده، آنگاه فرمود:
«فامّا الرُّشا فى الحُكم فَهو الكُفر باللّه العَظيم» «2»
«اما رشوه گرفتن براى قضاوت كفر به خداى بزرگ است.»
در قرآن مىخوانيم:
«إنّ الّذينَ يَأكلونَ اموال اليَتامى ظُلماً انّما يَأكلون فى بُطونِهم ناراً و سَيصلون سَعيراً» «3»
«كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مىخورند، همانا آتش مىخورند و بزودى در آتش سوزان مىسوزند.»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 12 باب 5 (ابواب مايكتسب به)
(2). فروع كافى، ج 5 ص 127
(3). نساء/ 10
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
غذاى حرام در روايات
در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند روايت در مورد غذاى حرام مىپردازيم:
1- امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«ما من عبادة افضل من عفة البطن و الفرج» «1»
«هيچ عبادتى بهتر از نگهداشتن شكم از مال حرام و پاكدامنى نيست.»
2- امام سجاد عليه السلام مىفرمايد:
«حق بطنك ان لاتجعله وعاء للحرام» «2»
«حق شكم تو آن است كه آن را ظرف حرام قرار ندهى.»
3- و نيز فرمودند:
«ما من شى احبُّ الى اللّه بَعد مَعرفته من عفّة البَطن و الفرج» «3»
«هيچ چيزى بعد از شناخت خدا در پيشگاه او بهتر از كنترل شكم و شهوت (از حرام) نيست.»
4- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: سه امر است كه در مورد آن بعد از خودم نسبت به امتم مىترسم؛
«الضلالة بعد المعرفة ومضلات الفتن وشهوة البطن والفرج» «4»
«گمراهى بعد از شناخت و گمراهىهاى آشوبها و شهوت (خواست ناصحيح) شكم و زيرشكم.»
__________________________________________________
(1). مجالس السنيه، ج 2 ص 448
(2). مكارم الاخلاق، ص 419
(3). مجالس السنيه، ج 2 ص 429
(4). عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 29
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
5- امام باقر عليه السلام فرمودند:
«الذنوب كلها شديدة و اشدها ما نبت عليه اللحم و الدم»
«همه گناهان سنگين و بزرگ هستند، و سنگيترين آنها گناهى است كه گوشت و خون بر اثر آن برويد.» «1»
و نيز آن حضرت فرمودند:
«ان الرجل اذا اصاب مالًا من حرام لم يقبل منه حج و لا عمرة و لا صلة رحم» «2»
«هرگاه شخصى مال حرام را كسب كند، حج و عمره و صله رحم او پذيرفته (درگاه حق) نمىشود.»
6- در روايت آمده: حضرت موسى عليه السلام شخصى را ديد كه سخت گريه و التماس مىكند و دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و با كمال خشوع و تضرع دعا مىنمايد.
از جانب خدا به موسى عليه السلام وحى شد:
اگر او هر چه بخود بپيچد دعايش به استجابت نمىرسد.
«لأنّ فى بَطنه حراماً و على ظهره حراماً و فى بيته حراماً» «3»
«زيرا در شكم او حرام وجود دارد و همچنين در پشت و خانه او حرام قرار دارد.»
شخصى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: دوست دارم دعايم به استجابت برسد.
رسول اكرم عليه السلام فرمودند:
«طَهّر مأكلك و لاتدخل بَطنك الحرام»
«غذاى خود را پاك كن و غذاى حرام را وارد شكم خود نكن.»
__________________________________________________
(1). بحار، ج 73 ص 317
(2). سفينة البحار، ج 1 ص 448
(3). سفينة البحار/ ج 1 ص 448
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
و «من أحبّ أن يستجابَ دعائه فليَطب مَطعَمه و مَكسبه»
«كسى كه دوست دارد دعايش به استجابت برسد، بايد غذاى خود و راه كسب و درآمد خود را پاك سازد.» «1»
نظير اين روايت از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است. «2»
و نيز روايت شده كه ترك يك لقمه حرام در پيشگاه خدا از دو هزار ركعت نماز مستحبى بهتر است و رد كردن يك دانك (يك ششم درهم) مال حرام به صاحبش بهتر از هفتاد حج مقبول است. «3»
شيخ بهائى در بيان اثر شوم غذاى حرام مىگويد:
لقمه نانى كه باشد شبهه ناك-----در حريم كعبه ابراهيم پاك
گر بدست خود نشاندى تخم او-----ور به گاو خويش كردى شخم او
ورمهى نو در حصارش داس كرد-----ور به سنگ كعبهاش دستاس كرد
ور به آب زمزمش كردى عجين-----مريم آيين پيكرى از حور عين
ور بخواندى بر خميرش بى عدد-----فاتحه يا قل هو الله احد
ور بدى از شاخ طوبى آتشش-----جبرئيل روح الامين هيزم كشش
ور تنور نوح بندد مريمش-----ور دم عيسى بود آتش دمش
ور تو بر خوانى هزاران بسمله-----بر سر آن لقمهى پر ولوله
عاقبت خاصيتش ظاهر شود-----نفس از آن لقمه تو را قاهر شود
در ره طاعت تو را بى جان كند-----خانهى دين تو را ويران كند
درد دينت هست گر اى مرد راه-----چاره خود كن كه دينت شد تباه
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 1 ص 448
(2). كافى، ج 2 ص 486
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 448
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
شير مادر، اولين غذاى انسان
قبلًا گفتيم مادر نقش بسيار زيادى در سرنوشت و تربيت فرزند دارد، چرا كه پيوند او با فرزند از نظر آفرينش بسيار زيادتر و نزديكتر از پيوند پدر به فرزند مىباشد.
دانشمندان مىگويند: حتى فكر مادر در فرزندش آن هنگام كه در رحم او است و يا آن هنگام كه شير به او مىدهد اثر دارد.
اگر مادر از آن هنگام كه فرزندش به صورت جنين در رحمش مىباشد و هنگام شير دادن او، قوانين اسلام را بخصوص در مورد تغذيه حلال كاملًا رعايت كند، قطعاً مىتواند فرزند صالح و پاك و سالمى به جامعه تحويل دهد.
و اگر در روايات مىخوانيم سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند شده و بدبخت در رحم مادرش بدبخت شده. بيانگر همين مطلب است كه مادر نقش بسيار مهمى در چگونگى ساختار فرزندش دارد.
*براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«لا تَستَرضِعوا الحَمقاء فانّ اللَّبَن يَعدى و إنّ الغُلام يَنزَع الى اللّبن»
«زن ابله و كم عقل را براى شير دادن فرزندتان انتخاب نكنيد زيرا (طبع) شير انتقال مىيابد و خوى فرزند شبيه (باطن) شير مىگردد.»
2- امام باقر عليه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«زن ابله را شير دهندهى فرزند خود قرار ندهيد.
«فانّ اللَبن يَغلب الطباع»
چرا كه شير بر طبعها چيره مىگردد.»
و در روايت ديگر آمده كه فرمود:
«فانّ الولد يَشُبُّ عليه» «1»
«زيرا فرزند بر اساس آن شير جوان مىگردد.»
3- از امام كاظم عليه السلام سؤال شد: آيا زنى كه فرزندى از راه زنا آورده است روا است كه بچهاى را به او بدهند تا به آن بچه شير بدهد؟
در پاسخ فرمودند:
«لا يصلح و لا لبن ابنتها التّى ولدت من الزّنا» «2»
«صلاح نيست كه بچهاى از شير او بخورد و همچنين صلاح نيست از شير دختر او كه از زنا به وجود آمده بخورد.»
4- محمدبن مروان مىگويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:
«استرضع لولدك بلبن الحسان وايّاك والقباح فان اللبن قد يعدى» «3»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 6 ص 43
(2). فروع كافى، ج 6 ص 44
(3). فروع كافى، ج 6 ص 44
«در مورد شير دهنده فرزندت مراقب باش كه زنان زيبا به او شير بدهند و بپرهيز از انتخاب دايههاى زشت روى «1» زيرا شير گاهى اثر مىگذارد و صفات زن شيرده را به طفل شيرخوار سرايت مىدهد.»
__________________________________________________
(1). احتمال دارد منظور از حسان و قباح زنان نيك سيرت و بد سيرت باشند
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
و در چند روايت نهى شده از اينكه زنان شرابخوار به فرزندى شير بدهند و با تاكيد دستور داده شده كه زنان هنگام شير دادن رعايت نظافت و بهداشت و پاكيزگى را بنمايند و فرزند خود را به دايههايى كه رعايت نظافت را نمىكنند ندهند. «2»
5- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«تَخَيّروا للرِّضاعِ كما تَتخيّرونَ للنّكاحِ فانّ الرّضاعَ يُغيّر الطّباع» «3»
«انتخاب كنيد زنان شيرده را براى شير دادن چنانكه براى ازدواج انتخاب مىكنيد، زيرا شير دادن طبيعت شيرخوار را تغيير مىدهد.»
داستان شير نخوردن پيامبرانى مانند موسى عليه السلام و محمّد صلى الله عليه و آله در دوران كودكى از سينهى زنهاى مختلف و شير خوردن موسى عليه السلام از سينهى مادرش و شير خوردن رسول خدا صلى الله عليه و آله از سينه حليمه سعديه كه زن پاكدامن و نيك سيرتى بود بيانگر آنست كه بايد در انتخاب دايه و شير كه غذاى نخستين است مراقب بود تا از كانال پاك و نيك باشد.
در مورد شير خوردن موسى عليه السلام در قرآن مىخوانيم:
«و حَرّمنا عَليه المَراضِع مِن قَبل» «4»
«ما همه زنان شيرده را از قبل بر موسى حرام كرديم.»
__________________________________________________
(1). احتمال دارد منظور از حسان و قباح زنان نيك سيرت و بد سيرت باشند
(2). فروع كافى، ج 6 ص 44
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 523
(4). قصص/ 12
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
3- زمينههاى اقتصادى گناه
گاهى امور اقتصادى زمينهى گناه مىشود كه اين زمينهها بر دو گونهاند:
1- سرمايه و ثروت.
2- فقر و تهيدستى.
گاهى انسان از بى پولى طغيان مىكند، و گاهى بر اثر ثروت زياد و بادآورده طغيان مىنمايد.
آيات و روايات در اين باره بسيار است، كه چند نمونه ذكر خواهد شد ولى در آغاز بايد توجه داشت سخن ما اين است كه سرمايه و ثروت گاهى زمينهساز فساد و گناه مىشود، نه اينكه دليل فساد و گناه باشد آنگونه كه كمونيستها مىگويند. و فرق است بين زمينه و علت، به عبارت روشنتر، سرمايه علت گناه نيست بلكه در مواردى انسان را متمايل و مشتاق گناه مىكند. (چنانكه شرح خواهيم داد).
در قرآن مىخوانيم:
«إنّ الانسانَ لِيَطغى أنْ راه استَغنى» «1»
«و همانا انسان طغيان مىكند، بخاطر اينكه خود را بىنياز مىبيند.»
اين آيه نمىگويد كه داشتن پول و ثروت علت و عامل فساد است بلكه مىگويد اگر انسان خودش را بى نياز و پولدار ببيند ياغى مىشود. ولى اگر اين ديد و بينش را نداشته باشد سرمايه علت فساد نخواهد شد.
سؤال: آيا سرمايه، عامل فساد است؟
پاسخ: در دو صورت سرمايه عامل فساد است، يكى اگر ديد انسان اين باشد كه سرمايه از من است، و ديگر آنكه معتقد باشد كه در تحصيل و مصرف سرمايه هرگونه بخواهد آزاد است.
ولى آيات و روايات اسلامى مالك اصلى را خدا و سرمايه را از آنِ او و روزى خداوند به ما مىداند.
در قرآن هفت بار آمده: «رزقناكم» «ما به شما روزى داديم» و سيزده بار آمده: «رزقناهم» «ما به آنها روزى داديم» و پنج بار آمده: «يرزقكم» «خداوند به شما روزى مىدهد».
و در مورد تحصيل و مصرف سرمايه نيز حد و مرزى قرار داده مانند اينكه از راه ربا، دروغ، رشوه و ظلم نباشد.
سرمايه همچون چاقو مىماند، كه در دست چاقوكش، مايه فساد است، ولى در دست دكتر وسيله درمان است.
__________________________________________________
(1). علق/ 6- 7
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
مثال ديگر: سرما زمينهى سرماخوردگى مىشود ولى علت آن نيست زيرا در زمستان فقط كسانى كه مراقبت نكنند سرما مىخورند وانسان مىتواند با حفظ و مراقبت در زمستان سرما نخورد و انسانى هم هست كه بر اثر بى انصباطى در تابستان سرما مىخورد. بنابراين سرما زمينهى بيمارى است نه علت آن. سرمايه هم مثل سرماست، زمينهى طغيان است نه علت آن. «1»
__________________________________________________
(1). به عبارت علمى: علت تامه نيست، بلكه مقتضى و علت ناقصه است
سرمايه در دست فرعون و قارون عامل فساد است. ولى در دست حضرت سليمان عليه السلام و حضرت داود عليه السلام مايه بركت و آبادانى و جبران كمبودهاى اقتصادى و اجتماعى است.
دو نمونه از ثروتمندان در قرآن
در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مكنت مطرح شده؛ يكى حضرت سليمان عليه السلام و ديگرى قارون كه يكى سرمايه و ثروت را از آنِ خدا مىدانست و آن را وسيله وصول به رضوان خدا قرار داد و ديگرى سرمايه را از آنِ خود مىدانست و آن را وسيله عياشى و زرق و برق دنيا قرار داد.
بينش حضرت سليمان عليه السلام در مورد سرمايه و مكنت اين است:
«هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر» «1»
«اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مىآورم يا كفران مىكنم.» «2»
حضرت سليمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مىدهد و خود را فقير درگاه او مىداند.
ولى سرمايهدار ديگر بنام قارون كه ثروتهاى زيادى انباشته وقتى حضرت موسى عليه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زكات اموالش را مىكند، او با كمال غرور مىگويد:
«إنّما اوتُيتُه على عِلمٍ عندى» «3»
__________________________________________________
(1). نمل/ 40
(2). ديده مىشود بسيارى از سرمايهداران كه اكثراً در بدست آوردن سرمايه و مصرف آن رعايت موازين اسلام را نمىكنند، و بعضى قارون صفت هستند، بر بالاى در خانه خود اين جمله را كه بر كاشى نوشته شده نصب مىكنند. «هذا من فضل ربى» ولى به دنبال آيه توجه ندارند كه: «ليبلونى ءاشكر ام اكفر»!
(3). قصص/ 78
«اين ثروت را در سايه دانشى كه دارم بدست آوردهام.»
يعنى مديريت من باعث شده، بنابراين سرمايه از خود من است و هيچكس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب كرد و فرمود:
«فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين» «1»
«پس ما او و خانهاش را در زمين فرو برديم و او گروهى نداشت تا او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمىتوانست خويشتن را يارى دهد.»
__________________________________________________
(1). قصص/ 81
-
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
مترف در قرآن
در قرآن كلمه «مترف» در شكلهاى مختلف آن هشت بار آمده است.
مترف از مادهى ترفه (بر وزن لقمه) به معنى فزونى نعمت است كه صاحبش را غافل و مغرور و مست كند، به گونهاى كه طغيان نمايد.
به عنوان مثال در آيه 34 سبأ مىخوانيم:
«وما ارسَلنا فى قَريةٍ من نذير الّا قالَ مُترفُوها انّا بِما ارسلتم به كافرون»
«ما در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كنندهاى نفرستاديم مگر اينكه مترفين (مستشدگان از ناز و نعمت) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شدهايد كافر هستيم.»
در قرآن اين گونه ثروت كه موجب مستى و غرور شود و زمينهساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان اينگونه سرمايهها شديداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفتهاند چنانكه مىخوانيم:
«و كم اهلكنا من قرية بطرت معيشتها فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلًا» «1»
«و چه بسيار از (مردم) شهرها و آبادىهايى را به هلاكت رسانديم كه زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اين خانههاى آنها است كه (ويران شده) و بعد از آنها جز اندكى كسى در آن سكونت نكرد.»
و در آيه نخست سورهى تكاثر مىخوانيم:
«الهاكُم التّكاثُر»
«تفاخر و فزونطلبى شما را سرگرم و غافل ساخت.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«التكاثر فى الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و شدها فى الاوعية» «2»
«تكاثر در اموال انباشتن ثروتهاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانهها و صندوقها است.»
__________________________________________________
(1). قصص/ 58
(2). نور الثقلين، ج 5 ص 662