-
سوره قمر [54]
ادامه جزء 27
سوره قمر [54]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 55 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره به خاطر مكى بودنش بحثهايى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بيانگر كيفرهاى گروهى از اقوام پيشين است كه بر اثر لجاجت و عناد و پيمودن راه كفر و ظلم و فساد يكى، پس از ديگرى، به عذابهاى كوبنده الهى گرفتار و هلاك شدند.
و به دنبال هر يك از اين سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ما قرآن را براى تذكر، آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكر شود» تكرار مىكند تا درسى باشد براى مسلمين و كفار.
و بطور كلى محتواى اين سوره را در چند بخش مىتوان خلاصه كرد:
1- آغاز سوره كه از مسأله نزديكى قيامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انكار آيات الهى سخن مىگويد.
2- در بخش ديگر از نخستين قوم سركش و متمرد و لجوج يعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشردهاى بحث مىكند.
3- بخش ديگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناك آنها را شرح مىدهد.
4- در چهارمين بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پيامبرشان «صالح»، و همچنين «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صيحه آسمانى» است.
5- سپس به سراغ قوم «لوط» مىرود، و ضمن اشاره گويا و فشردهاى به كفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناكشان اشاره مىكند.
6- در بخش ديگر سخن بسيار كوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.
7- و در آخرين بخش مقايسهاى ميان اين اقوام و مشركان مكّه و مخالفان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، آينده خطرناكى را كه در صورت ادامه اين راه در پيش دارند بازگو مىكند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قيامت و پاداشهاى عظيم پرهيزكاران پايان مىدهد.
نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستين آيه سوره است كه از «شق القمر» بحث مىكند.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مىخوانيم: «هر كس سوره «اقتربت» را يك روز در ميان بخواند روز قيامت در حالى برانگيخته مىشود كه صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هر كس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قيامت نور و روشنائى صورتش بر ساير خلايق برترى دارد».
مسلما اين درخشندگى صورت در صحنه قيامت نشانه ايمان قوى و راستينى است كه در سايه تلاوت اين سوره و تفكر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از انديشه و عمل.
-
RE: سوره قمر [54]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- ماه شكافته شد! در آيه نخست، از دو حادثه مهم سخن به ميان آمده: يكى نزديك شدن قيامت است كه عظيمترين دگرگونى را در عالم آفرينش همراه دارد و سر آغازى است براى زندگى نوين در جهان ديگر، جهانى كه عظمت و گستردگى آن براى ما زندانيان عالم دنيا قابل درك و توصيف نيست.
و حادثه ديگر معجزه بزرگ «شق القمر» است كه هم دليلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چيز و هم نشانهاى است از صدق دعوت پيغمبر گراميش.
مىفرمايد: «قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).
قابل توجه اين كه سوره گذشته (سوره نجم) با جملههائى پيرامون نزديكى قيامت پايان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و اين سوره با همين معنى آغاز مىشود و اين تأكيدى است بر اين موضوع كه قيامت نزديك است. گرچه در مقياس عمر دنيا ممكن است هزاران سال طول بكشد، اما توجه به مجموع عمر اين جهان از يكسو، و با توجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر قيامت لحظه زود گذرى بيش نيست منظور از اين تعبير روشن مىشود.
ذكر اين دو حادثه با هم، به خاطر آن است كه اصولا ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه آخرين پيامبر الهى است خود از نشانههاى نزديكى قيامت است.
از سوى ديگر شكافتن ماه خود دليلى است بر امكان به هم ريختن نظام كواكب و نمونه كوچكى است از حوادث عظيمى كه در آستانه رستاخيز در اين جهان رخ مىدهد، چرا كه تمامى كواكب و ستارگان و زمين در هم مىريزند و عالمى نو به جاى آنها ايجاد مىشود.
طبق روايات مشهور كه بعضى ادعاى تواتر آن را نيز كردهاند مشركان نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مىگوئى و تو پيامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره كن! فرمود: اگر اين كار را انجام دهم ايمان مىآوريد؟
عرض كردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از پيشگاه پروردگار تقاضا كرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را يك يك صدا مىزد و مىفرمود: ببينيد! بنابر اين نه با توجه به خود آيه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روايات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انكار نيست.
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 2)- سپس قرآن مىافزايد: «و هرگاه نشانه و معجزهاى را (بر صدق دعوت تو) ببينند روى گردانده، مىگويند: اين سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).
تعبير «مستمرّ» اشاره به اين است كه آنها معجزات مكرّرى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ديده بودند كه شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مىكردند، و آن را «سحرى مستمر» مىپنداشتند، هر چند اين تهمت بهانهاى بود براى عدم تسليم در مقابل حق.
(آيه 3)- در اين آيه به دليل مخالفت آنها و همچنين به نتيجه شوم اين مخالفت، اشاره كرده، مىافزايد: «آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند، و از هواى نفسشان پيروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
سر چشمه مخالفت آنها و تكذيب پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله يا تكذيب معجزات و دلائل او، و همچنين تكذيب رستاخيز و قيامت، پيروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهيها بود.
جمله «وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به اين حقيقت است كه هيچ چيز در اين عالم از ميان نمىرود، و هر كار نيك و بدى ثابت و باقى مىماند تا انسان جزاى آن را ببيند. و چيزى نمىگذرد كه چهره زيباى حق آشكار، و چهره زشت و منفور باطل نيز ظاهر مىگردد، و اين يك سنت الهى در عالم هستى است.
(آيه 4)- به دنبال بحثى كه در آيات قبل پيرامون جمعى از كفار- كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را تكذيب كردند و در برابر هيچ معجزهاى سر تسليم فرود نمىآوردند- آمد، در اينجا تشريح بيشترى در باره اين گونه افراد و همچنين سرنوشت دردناك آنها در قيامت آمده است.
نخست مىفرمايد: چنان نيست كه اين گروه بىخبر باشند بلكه «به اندازه كافى براى بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امتهاى پيشين) به آنان رسيده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ).
بنابر اين كمبودى در تبليغ داعيان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بىاندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه اين مقدار از تقوا كه آنها را دعوت به تحقيق و تدبر در آيات الهى كند.
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 5)- سپس مىافزايد: «اين آيت حكمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فايده نمىدهد» (حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).
(آيه 6)- در اين آيه مىفرمايد: «اكنون (كه اين بيگانگان از حق ابدا آمادگى پذيرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
«روزى را به يادآور كه دعوت كننده الهى مردم را به امر وحشتناكى دعوت مىكند» دعوت به حساب اعمال (يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْءٍ نُكُرٍ).
(آيه 7)- در اين آيه به توضيح بيشترى در همين زمينه پرداخته مىگويد:
«آنان در حالى كه چشمهايشان از شدت وحشت به زير افتاده، همچون ملخهاى پراكنده از قبرها خارج مىشوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).
نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است كه صحنه آن قدر هولناك است كه تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمىگيرند و به زير مىاندازند.
و تشبيه به «ملخهاى پراكنده» به تناسب اين است كه توده ملخها برخلاف بسيارى از پرندگانى كه به هنگام حركت دسته جمعى با نظم و ترتيب خاصى حركت مىكنند هرگز نظم و ترتيبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعيف و ناتوانند و چنان وحشت زده مىشوند كه مانند مستها بىتوجه به هر طرف رو مىآورند و به يكديگر مىخورند.
(آيه 8)- سپس مىافزايد: «هنگامى كه آنها به دنبال اين دعوت از قبرها خارج مىشوند از شدت وحشت «به سوى اين دعوت كننده گردن مىكشند» (مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ).
اينجاست كه وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مىگيرد، لذا در دنباله آيه مىافزايد: «كافران مىگويند: امروز روز سخت و دردناكى است»! (يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ).
و به راستى روز سختى است، چرا كه خداوند نيز بر اين معنى صحه گذارده و در آيه 26 سوره فرقان مىفرمايد: وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً و آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود» چرا كه تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و كافران را احاطه مىكند.
ولى از اين تعبير استفاده مىشود كه آن روز براى مؤمنان روز سختى نيست!
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 9)- ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر اين است كه در بسيارى از موارد بعد از انذار كفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پيشين و عاقبت دردآلود آنها را بيان مىكند، تا به اينها بفهماند كه اگر به راه نادرست خويش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در اينجا نيز به دنبال بحثى كه در آيات گذشته آمد اشارات كوتاه و در عين حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سركش از اقوام پيشين مىكند كه نخستين آنها قوم نوح (ع) است.
مىفرمايد: «پيش از آنها قوم نوح (پيامبر خود را) تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).
آرى! «بنده ما (نوح) را تكذيب كرده و گفتند: او ديوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).
گاه «به او مىگفتند: اگر دست از كار خود برندارى سنگسارت مىكنيم» (شعراء/ 116) و گاه گلوى او را چنان مىفشردند كه بىهوش به زمين مىافتاد، اما هنگامى كه به هوش مىآمد مىگفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش كه نمىدانند».
(آيه 10)- سپس مىافزايد: هنگامى كه نوح از هدايت آنها بكلى مأيوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شدهام انتقام مرا از آنها بگير» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دليل و حجت و برهان بر من غلبه نكردهاند ولى از طريق ظلم و جنايت و تكذيب و انكار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه كردند، اين قوم ديگر شايسته بقا نيستند از آنها انتقام بگير و مرا بر آنها پيروزكن.
(آيه 11)- سپس اشاره گويا و تكان دهندهاى به كيفيت عذاب آنها كرده، مىفرمايد: «در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشوديم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).
تعبير به گشودن درهاى آسمان تعبير بسيار زيبايى است كه به هنگام نزول بارانهاى شديد به كار مىرود، همان گونه كه در فارسى نيز مىگوئيم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مىبارد.
(آيه 12)- نه تنها از آسمان آب زيادى فرو ريخت كه از زمين هم آب جوشيد، چنانكه در آيه آمده: «و زمين را شكافتيم و چشمههاى زيادى بيرون فرستاديم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً).
«و اين دو آب به اندازه مقدر با هم درآميختند» و درياى وحشتناكى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).
از سراسر زمين آب جوشيدن گرفت و چشمهها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باريدن گرفت و به هم پيوستند و دريائى عظيم و طوفان تشكيل دادند.
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 13)- در اينجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا كه آنچه بايد گفته شود در جملههاى قبل جمع است- و به سراغ كشتى نجات نوح رفته، مىفرمايد: «و او را بر مركبى از الواح و ميخهائى ساخته شده سوار كرديم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).
(آيه 14)- سپس خداوند به عنايت خاصش نسبت به كشتى نجات نوح اشاره كرده، مىفرمايد: «مركبى كه زير نظر ما حركت مىكرد» (تَجْرِي بِأَعْيُنِنا).
سپس مىافزايد: تمام اينها «پاداشى بود براى كسى كه [- نوح] مورد انكار قرار گرفته بود» و كيفرى براى كسانى كه او را تكذيب كردند و كافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ).
آرى! نوح همانند همه انبيا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظيم او بود كه بىخبران كفرانش كردند، و به آئينش كافر شدند.
(آيه 15)- سپس به عنوان نتيجهگيرى از اين ماجراى عظيم مىفرمايد: «و ما اين ماجرا را به عنوان نشانهاى در ميان امتها باقى گذارديم، آيا كسى هست كه پند گيرد» (وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
و به راستى كه همه گفتنيها در همين ماجرا گفته شده، و آنچه بايد انسانى بيدار بفهمد از آن مىفهمد.
(آيه 16)- و در اين آيه به عنوان يك سؤال تهديد آميز و پر معنى نسبت به كافرانى كه همان راه كفار زمان نوح را مىسپرند مىگويد: اكنون بنگريد «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
آيا واقعيت داشت يا داستان و افسانه بود؟!
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 17)- و سر انجام در اين آيه بر اين حقيقت تأكيد مىكند كه: «ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم، آيا كسى هست كه متذكر شود»؟ وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
آرى! اين قرآن، هيچ پيچيدگى ندارد، و شرائط تأثير، در آن جمع است، الفاظش شيرين و جذاب، تعبيراتش زنده و پر معنى، انذارها و بشارتهايش صريح و گويا، داستانهايش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محكم، منطقش شيوا و متين، خلاصه آنچه لازمه تأثير گذاردن يك سخن است در آن جمع است، و به همين دليل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس يابد، مجذوب آن مىشود و در طول تاريخ اسلام نمونههاى عجيب و شگفتانگيزى از تأثير عميق قرآن در دلهاى آماده ديده مىشود، كه شاهد گوياى اين امر است.
(آيه 18)- سرنوشت قوم عاد! قوم ديگرى كه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، كه قرآن به عنوان هشدارى به كافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره كرده، مىگويد: «قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ عادٌ).
هر قدر پيامبر آنها، هود بر تبليغات خود مىافزود، و از راههاى مختلف براى بيدار ساختن آنها تلاش مىكرد، آنها بر خيره سرى و لجاجت خود مىافزودند، و غرور ناشى از ثروت و امكانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بينا را از آنها گرفته بود.
سر انجام خداوند آنها را با عذاب دردناكى مجازات كرد، لذا در دنباله آيه بصورت سر بسته مىفرمايد: بنگريد «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
(آيه 19)- سپس به شرح اين اجمال پرداخته، مىافزايد: «ما تند باد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ).
(آيه 20)- سپس در توصيف اين تندباد مىفرمايد: «مردم را همچون تنههاى نخل ريشه كن شده از جا بر مىكند» و به هر سو پرتاب مىنمود تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.
«اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب يا پائين چيزى است، و تشبيه آنها به قسمت پائين نخلها به خاطر آن است كه به گفته بعضى باد به قدرى شديد بود كه نخست دست و سرهاى آنها را كند و با خود برد، و بعد بقيه بدنهايشان همچون نخل بىشاخ و برگ، از زمين كنده شده به هر گوشه و كنار پراكنده مىگشت.
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 21)- سپس قرآن به عنوان هشدار مىگويد: «پس (ببينيد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
ما با اقوام ديگر كه راه تكذيب و كبر و غرور و گناه و عصيان را پوئيدند چنين رفتار كرديم، شما در باره خود چه مىانديشيد كه راه آنها را ادامه مىدهيد؟
(آيه 22)- و باز در پايان اين ماجرا مىافزايد: «ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم، آيا كسى هست كه متذكر شود»؟ وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ.
آيا گوش شنوائى در برابر اين نداى الهى، و اين هشدارها و انذارها وجود دارد؟
قابل توجه اين كه جمله «فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تكرار شده يكى در آغاز بيان اين سرگذشت، و يكى هم در پايان آن، اين تفاوت شايد از اين جهت است كه عذاب اين گروه از ديگران شديدتر و وحشتناكتر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شديد مىباشد.
مسأله توجه به سعد و نحس ايام- كه در ارتباط با حوادثى است كه در آن واقع شده- علاوه بر اين كه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مىشود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاك پروردگار، و لذا در روايات متعددى مىخوانيم: در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مىتوانيد با دادن صدقه، و يا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آيات قرآن، و توكل بر ذات پاك او، به دنبال كارها برويد و پيروز و موفق باشيد.
(آيه 23)- سر انجام دردناك قوم ثمود! سومين قومى كه شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- كه در سرزمين «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پيامبرشان «صالح» نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد.
نخست مىفرمايد: «طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 24)- سپس به علت تكذيب آنها پرداخته، مىافزايد: «و گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
آرى! كبر و غرور و خودبينى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود، آنها مىگفتند: صالح فردى مانند ما است، دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد، و ما پيرو و تابع او؟! اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمىتوانند پيامبر الهى باشند.
(آيه 25)- سپس افزودند: به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود «آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا). با اين كه افرادى سرشناستر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مىشود.
در حقيقت گفتههاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفتههاى مشركان مكّه داشت كه گاهى ايراد مىكردند: «چرا اين پيامبر غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى نازل نشده كه همراه او انذار كند»؟ (فرقان/ 7) سپس در پايان آيه مىگويد: آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا كه مىخواهد بر ما حكومت كند، و همه چيز را در قبضه خود بگيرد، و بر طبق هوسهايش رفتار كند.
(آيه 26)- قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «ولى فردا مىفهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ).
همان زمان كه عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را بگيرد مىفهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!
(آيه 27)- سپس به داستان «ناقه» كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره كرده، مىافزايد: به صالح وحى كرديم كه «ما ناقه را براى آزمايش آنها مىفرستيم، در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).
«ناقه» يعنى همان شتر مادهاى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما يك ناقه معمولى نبود، بلكه داراى ويژگيهاى خارق العادهاى بود، از جمله اين كه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخرهاى از كوه برآمد، تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد.
-
RE: سوره قمر [54]
(آيه 28)- روشن است كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند، لذا در اين آيه مىافزايد: «و (به صالح گفتيم) به آنها خبر ده كه آب (قريه) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه، و يك روز براى آنها) و هر يك در نوبت خود بايد حاضر شود» (وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).
گرچه قرآن در اين زمينه توضيحى بيش از اين نداده، ولى بسيارى از مفسران گفتهاند: ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مىنوشيد.
ولى بعضى ديگر گفتهاند: وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مىآمد حيوانات ديگر فرار مىكردند و نزديك نمىشدند، و لذا چارهاى جز اين نبود كه يك روز آب را در اختيار ناقه قرار دهند، و روز ديگر را در اختيار خودشان.
(آيه 29)- به هر حال اين قوم سركش و خود خواه و لجوج تصميم گرفتند «ناقه» را از پاى درآورند، در حالى كه «صالح» به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت «اما آنها (بدون اعتنا به اين امر) يكى از ياران خود را صدا زدند، و او به سراغ اين كار آمد، (و ناقه را) پى كرد» (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ).
(آيه 30)- اين آيه به عنوان مقدمهاى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مىگويد: «پس (بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
(آيه 31)- و سپس مىافزايد: «ما فقط يك صيحه [- صاعقه عظيم] بر آنها فرستاديم، و به دنبال آن همگى به صورت گياه خشكى درآمدند كه صاحب چهارپايان (براى حيوانات خود در آغل) جمعآورى مىكند»! (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ).
تعبيرى كه در اين آيه در باره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب و پر معنى است، چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى از آسمان و زمين نفرستاد، تنها با يك صيحه آسمانى، يك صاعقه گوشخراش، يك موج عظيم انفجار- كه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى در هم كوبيد و خرد كرد- كار آنها را ساخت! درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود، اما براى ما كه امروز از تأثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى و خرد مىكند آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مىشود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد؟