مولوی و انکار ضروریّات دینی

مولوی در مقدمه دفتر­پنجم ­مثنوی بطور تلویحی «­­لو ­ظهرت ­الحقایق بطلت الشّرایع­» را پذیرفته است:

شرع بهر زندگان و اغنیا است شرع بر اصحاب گورستان کجا است ؟

آن گروهی کز فقیری بی برند صــد جهت زان مردگـان فانی ترند

مرده از یکسوست فانی درگزند صوفیــان از صد جهت فانی شدند [i]



به نظر او چون احکام شرع (مانند نماز و روزه) مخصوص زندگان و اغنیا­ست و مردگان از ­انجام آن معاف­اند، صوفیان نیز چون از مردگان فانی­ترند بطریق اولی تکلیفی به عهده آنان نیست. این سخن مولوی بر اساس قیاس است همان قیاسی که امام­ صادق­ علیه­السلام در باره­اش فرمودند اولین کسی که قیاس کرد ابلیس بود و در دین خدا قیاس راه ندارد.

مولوی بیان می­دارد که بایزید در مسیر حج به بزرگی رسید که او را از حج باز­داشت و گفت من را طواف کن و بدین­ترتیب فریضه حج را که از مهم­ترین فرایض است را مورد انکار قرار داده است:[ii]

سوی مکّه شیخ امّت بایزیــد از برای حجّ و عمره می دوید . . .

دید پیری با قدی همچون هلال دید در وی فرّ و گفتار و رجال . . .

گفت عـزم تو کجا ای بایزید رخت غربت را کجا خواهی کشید

گفت قصـد کعبه دارم از وَ لَه گفت هیـن با خود چه داری زاد ره

گفت دارم از درم نقره دویست نک ببستـه سخت بر گوشه ردیست

گفت طوفی کن بگردم هفت بار وین نکوتر از طواف حجّ شمار . . .

بایزید آن نکته­ها را هوش داشت همچو زرّین حلقه­اش درگوش داشت

آمد از وی بایزید اندر مزید منتهــا در منتهـا آخـر رسیــد



مولوی در تجلیل شمس ­تبریزی گوید:



خضرت چرا نخوانم کاب حیات خوردی پیشت چـرا نمیرم چون یار یار گشتی

گردت چـرا نگردم چون خـانه خدائی پایت چـرا نبوسم چون پای دار گشتی

فاروق چون نباشی چون از فراق رستی صدّیق چون نباشی چون یار غار گشتی [
iii]
پی نوشت:
[۱]- پیامبر­صلّی­الله­علیه­و­آ له­و­سلّم فرمودند­: مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقی کَلَّه عَلَی­النّاس.

[۲]- کُدیَه: در اینجا به معنای گدایی می­باشد.



[i]- مثنوی، دفتر ششم، ص ۳۷۵٫

[ii]- مثنوی، دفتر دوم، ص ۱۱۳٫

[iii]- دیوان­غزلیات­شمس، ص ۷۴۲ و
۷۴۳٫