RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
مردمزدگى يا جوّزدگى
يكى عوامل زمينهساز محيط فاسد، (مردم زدگى) است كه از آن گاهى به عنوان عوام زدگى و جوّزدگى تعبير مىشود دين اسلام به انسانها مىآموزد كه فكر و ذكر و كارشان در راستاى اطاعت و رضايت خداى بزرگ قرار گيرد و اخلاص را هرگز فراموش نكنند، آنچه را كه خشنودى خدا در آن است دوست بدارند و آنچه را كه خشم خدا در آن است دشمن بدارند و معيار و ميزان تصميمگيرى و انتخابشان بر اساس فرمان خدا باشد نه محيط، نه مردم محيط و نه عوام.
ولى اگر معيار كارها جوّ عمومى جامعه باشد و همرنگ جماعت شدن ملاك انتخابها و رفتارها گردد مسلماً محيط از حال و هواى الهى بيرون آمده و آلوده به هوسهاى مردم مىشود.
اسلام اكثريت را معيار حق و باطل قرار نداده، بلكه گاهى حاكميت اكثريت را رد كرده است.
امام كاظم عليه السلام به شاگرد عالم و برجستهاش هشامبن حكم فرمود:
«يا هشام! لو كان فى يدك جوزة و قال الناس لؤلؤة ما كان ينفعك و انت تعلم انها جوزة و لو كان فى يدك لؤلؤة و قال الناس انها جوزة ما ضرك و انت تعلم انها لؤلؤة» «1»
«اى هشام! اگر در دست تو گردويى باشد ولى مردم بگويند مرواريد
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 528
است به حال تو سودى ندارد با اينكه مىدانى گردو است، و اگر در دست تو مرواريدى باشد و مردم بگويند گردو است زيانى به تو نمىرسد با اينكه مىدانى مرواريد است.»
و در وصيت معروف حضرت لقمان عليه السلام به پسرش آمده كه فرمود:
«لا تعلّق قلبك برضى النّاس فان ذلك لا يحصل»
«قلب خود را به خشنودى مردم وابسته مكن زيرا (هر كار كنى) رضايت همه مردم بدست نمىآيد.»
سپس براى اينكه اين مطلب را نشان بدهد، به همراه پسرش از خانه بيرون آمد و الاغ خود را نيز از طويله بيرون كرد لقمان سوار بر الاغ شد و پسرش پياده به دنبال او حركت كرد، به جمعى رسيدند. آنها گفتند: اين پيرمرد قسى القلب و بىرَحم است. خودش سوار شده و اين كودك را پياده به دنبال خود مىبرد.
سپس پسر سوار شد و پدر پياده براه افتاد، به جمعى رسيدند. گفتند: اين پدر و پسر، پدر و پسر بدى هستند، بدى پدر از اين رو كه فرزندش را تربيت نكرده، و بدى پسر از اين رو كه به پدرش احترام و رحم نمىكند. سپس با هم سوار شدند و به راه افتادند به جمعى رسيدند و آن جمع گفتند: اين دو نفر، عجب آدمهاى بىرَحمى هستند با هم سوار بر اين حيوان زبان بسته شدهاند، سپس لقمان و پسرش هر دو پياده شدند و الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن حركت نمودند و اين بار به جمعى رسيدند و آن جمع گفتند: كار اين دو نفر عجيب است كه مركب به اين خوبى را رها كرده و پياده به دنبالش حركت مىكنند!!