ماجرای زیبای توبه علی گندابی همدانی
				
				
						
						
				
					
						
							
ماجرای زیبای توبه علی گندابی همدانی
 
در منطقه ى گنداب همدان که امروز جزء شهر شده ، مردى بود شرور ، عرق خور و دایمالخمر به نام على گندابى
 
او در عین اینکه توجهى به واقعیات دینى نداشت و سر و کارش با اهل فسق و فجور بود ، ولى برخى از بعضى از
 
مسایل اخلاقى در وجودش درخشش داشت .
 
روزى در یکى از مناطق خوش آب و هواى شهر با یکى از دوستانش روى تخت قهوه خانه براى صرف چاى نشسته
 
 
 
بود .هیکل زیبا ، بدن خوش اندام و چهره ى باز و بانشاط او جلب توجه مى کرد .کلاه مخملى پرقیمتى که به سر
 
 
 
داشت بر زیبایى او افزوده بود ، ناگهان کلاه را از سر برداشت و زیر پاى خود قرار داد و موهاش رو پریشون کرد و
 
 
 
خودش رو سیلی زد ، رفیقش به او نهیب زد : چه مى کنى ؟ جواب داد : اندکى آرام باش و حوصله و صبر به خرج
 
 
 
بده ، پس از چند دقیقه کلاه را از زیر پا درآورد و به سر گذاشت . سپس گفت : اى دوست من ! زن جوان
 
 
 
شوهردارى در حال عبور از کنار این قهوه خانه بود ،که مرا با این کلاه و قیافه دید شاید به نظرش مى آمد که من از
 
 
 
شوهرش زیبایى بیشترى دارم ، در آن حال ممکن بود نسبت به شوهرش سردى دل پیش آید : نخواستم با
 
 
 
کلاهى که به من جلوه ى بیشترى داده گرمى بین یک زن و شوهر به سردى بنشیند .
 
 [