(آيه 171)- تثليث موهوم است! در اين آيه و آيه بعد به تناسب بحثهايى كه در باره اهل كتاب و كفار بود به يكى از مهمترين انحرافات جامعه مسيحيت يعنى «مسأله تثليث و خدايان سه‏گانه» اشاره كرده و با جمله‏اى كوتاه و مستدل آنها را از اين انحراف بزرگ برحذر مى‏دارد.

نخست به آنان اخطار مى‏كند كه: «اى اهل كتاب! در دين خود راه غلو را نپوييد و جز حق، در باره خدا نگوييد» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ).

مسأله «غلوّ» در باره پيشوايان، يكى از مهمترين سر چشمه‏هاى انحراف در اديان آسمانى بوده است، به همين جهت اسلام در باره غلات سختگيرى شديدى كرده و در كتب «عقايد» و «فقه» غلات از بدترين كفار معرفى شده‏اند!
سپس به چند نكته كه هر كدام در حكم دليلى بر ابطال تثليث و الوهيت مسيح است اشاره مى‏كند:

1- «عيسى فقط فرزند مريم بود» (إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).

اين تعبير خاطرنشان مى‏سازد كه مسيح همچون ساير افراد انسان در رحم مادر قرار داشت و دوران جنينى را گذراند و همانند ساير افراد بشر متولد شد، شير خورد و در آغوش مادر پرورش يافت يعنى، تمام صفات بشرى در او بود، چگونه ممكن است چنين كسى كه مشمول و محكوم قوانين طبيعت و تغييرات جهان ماده است خداوندى ازلى و ابدى باشد.

2- «عيسى فرستاده خدا بود» (رَسُولُ اللَّهِ)- اين موقعيت نيز تناسبى با الوهيت او ندارد.

3- «عيسى كلمه خدا بود كه به مريم القا شد» (وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ).

اين تعبير به خاطر آن است كه اشاره به مخلوق بودن مسيح كند، همانطور كه «كلمات» مخلوق ما است، موجودات عالم آفرينش هم مخلوق خدا هستند.

4- «عيسى روحى است كه از طرف خدا آفريده شد» (وَ رُوحٌ مِنْهُ).

اين تعبير كه در مورد آفرينش آدم و به يك معنى آفرينش تمام بشر نيز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحى است كه خدا آفريد و در وجود انسانها عموما و مسيح و پيامبران خصوصا قرار داد.

سپس قرآن به دنبال اين بيان مى‏گويد: «اكنون كه چنين است به خداى يگانه و پيامبران او ايمان بياوريد و نگوييد خدايان سه‏گانه‏اند و اگر از اين سخن بپرهيزيد، به سود شماست» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ).

بار ديگر تأكيد مى‏كند كه: «تنها خداوند معبود يگانه است» (إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ).

يعنى، شما قبول داريد كه در عين تثليث، خدا يگانه است در حالى كه اگر فرزندى داشته باشد شبيه او خواهد بود و با اين حال يگانگى معنى ندارد.

«چگونه ممكن است خداوند فرزندى داشته باشد در حالى كه او از نقيصه احتياج به همسر و فرزند و نقيصه جسمانيت و عوارض جسم بودن مبرّاست» (سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ).

به علاوه «او مالك آنچه در آسمانها و زمين است مى‏باشد، همگى مخلوق اويند و او خالق آنهاست، و مسيح نيز يكى از اين مخلوقات اوست» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

چگونه مى‏توان يك حالت استثنايى براى وى قائل شد؟ آيا مملوك و مخلوق مى‏تواند فرزند مالك و خالق خود باشد؟ خداوند نه تنها خالق و مالك آنهاست بلكه مدبّر و حافظ و رازق و سرپرست آنها نيز مى‏باشد «و براى تدبير و سرپرستى آنها خداوند كافى است» (وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا).

اصولا خدايى كه ازلى و ابدى است، و سرپرستى همه موجودات را از ازل تا ابد بر عهده دارد چه نيازى به فرزند دارد، مگر او همانند ما است كه فرزندى براى جانشين بعد از مرگ خود بخواهد؟!