-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 40)- تحريف گران آيات حق! بعد از بيان آيات الهى و نشانههاى پروردگار در آيات پيشين، اكنون سخن از تهديد كسانى است كه نشانههاى توحيد را تحريف مىكنند، و به اغفال و گمراه ساختن مردم مىپردازند، مىگويد: «كسانى كه آيات ما را تحريف مىكنند بر ما پوشيده نخواهند بود» (إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا).
ممكن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفريبند، و ممكن است بر اين عمل زشت و ننگين خود پرده بيفكنند و خود را از انظار مردم مستور دارند، اما هرگز نمىتوانند كمترين عمل خود را از ما پنهان نمايند.
قرآن مجازات همه آنها را در ادامه اين بحث با يك مقايسه روشن بيان كرده، مىگويد: «آيا كسى كه در آتش افكنده مىشود بهتر است يا كسى كه در سايه ايمان در نهايت امن و امان در قيامت قدم به عرصه محشر مىگذارد»؟! (أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ).
آنها كه با ايجاد شك و فساد عقائد و ايمان مردم را به آتش كشيدند، بايد در آن روز طعمه آتش شوند و آنها كه در سايه ايمان محيط امن و امانى براى جامعه بشرى آفريدند بايد در قيامت در نهايت امنيت به سر برند، مگر در آن روز همه اعمال ما تجسم نمىيابد؟
و از آنجا كه وقتى از هدايت كسى مأيوس شوند او را به حال خود رها مىكنند، مىگويند: هر كارى مىخواهى بكن، در ادامه اين آيه آنها را مخاطب ساخته، مىگويد: «هرچه مىخواهيد انجام دهيد»! (اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ).
اما بدانيد «كه خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
بديهى است اين امر به معنى آزادى عمل آنها، و يا الزام به انجام هر كار نيست، بلكه تهديدى است نسبت به آنها كه هيچ حرف حقى در گوششان فرو نمىرود.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 41)- اين آيه سخن را از توحيد و معاد به قرآن و نبوت مىكشاند، و باز به صورت هشدار به كافران لجوج و بىمنطق مىفرمايد: «آنها كه به اين ذكر [قرآن] هنگامى كه به سراغشان آمد كافر شدند» نيز بر ما مخفى نخواهند ماند (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ).
و بعد براى بيان عظمت قرآن مىافزايد: «و اين كتابى است قطعا شكست ناپذير ...» (وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ).
كتابى است كه هيچ كس نمىتواند همانند آن را بياورد و بر آن غلبه كند، كتابى است بىنظير، منطقش محكم و گويا، استدلالاتش قوى و نيرومند، تعبيراتش منسجم و عميق، تعليماتش ريشهدار و پر مايه، و احكام و دستوراتش هماهنگ با نيازهاى واقعى انسانها در تمام ابعاد زندگى.
(آيه 42)- سپس به توصيف مهم و گويايى در باره عظمت اين كتاب آسمانى پرداخته، مىگويد: «هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو، نه از پشت سر، به سراغ قرآن نمىآيد»! (لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ).
يعنى نه تناقضى در مفاهيم آن است.
نه چيزى از كتب و علوم پيشين بر ضد آن مىباشد، و نه اكتشافات علمى آينده با آن مخالفت خواهد داشت.
نه كسى مىتواند حقايق آن را ابطال كند، و نه در آينده منسوخ مىگردد.
نه در معارف و قوانين و اندرزها و خبرهايش خلافى وجود دارد و نه خلافى بعدا كشف مىشود.
نه آيه و حتى كلمهاى از آن كم شده، و نه چيزى بر آن افزون مىشود، و به تعبير ديگر دست تحريف كنندگان از دامان بلندش كوتاه بوده و هست.
چرا كه «از سوى خداوند حكيم و حميد نازل شده است» (تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ).
خداوندى كه افعالش روى حكمت و در نهايت كمال و درستى است و لذا شايسته هر گونه حمد و ستايش مىباشد.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 43)- از آنجا كه كفار مكّه شديدترين مبارزه را با آيين اسلام و شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آغاز كرده بودند و آيات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحيد و كفر و تكذيبشان نسبت به آيات الهى خبر مىداد، در اين آيه به عنوان تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و آموختن درس استقامت و پايمردى به همه مسلمين كه در فشار دشمنان قرار مىگيرند، مىفرمايد: «آنچه به ناروا در باره تو مىگويند همان است كه در باره پيامبران قبل از تو نيز گفته شده» (ما يُقالُ لَكَ إِلَّا ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ).
اگر مجنون و ساحرت مىخوانند، به پيامبران بزرگ پيشين همين نسبتها را دادند، و اگر دروغگويت مىنامند آنها نيز از اين نسبت در امان نبودند، خلاصه نه دعوت تو به سوى آيين توحيد و حق مطلب تازهاى است، و نه تهمت و تكذيب آنها، محكم بايست و به اين سخنان اعتنا مكن.
سپس در پايان آيه مىافزايد: «پروردگار تو هم داراى مغفرت و آمرزش و هم داراى مجازات دردناك است» (إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ).
رحمت و آمرزش براى آنها كه پذيرا شوند، و عذاب اليم براى آنها كه تكذيب كنند و تهمت زنند و به مخالفت برخيزند.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 44)- قرآن هدايت است و درمان: در اين آيه سخن از بهانه جويى اين افراد لجوج به ميان آورده و پاسخ يكى از بهانههاى عجيب را مطرح مىكند و آن اين كه آنها مىگفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهميت بيشترى قائل باشيم و غير عرب نيز از آن بهره گيرند.
اينجاست كه قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «هر گاه آن را قرآنى عجمى قرار مىداديم حتما مىگفتند: چرا آياتش روشن نيست»؟ چرا پيچيده است؟ و ما از آن سر در نمىآوريم! (وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ).
سپس اضافه مىكردند: راستى عجيب است «قرآنى عجمى از پيغمبرى عربى»؟ (أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ).
يا مىگفتند: «كتابى است عجمى براى امّتى عربى»؟
خلاصه آنها بيمار دلانى هستند كه هر طرحى ريخته شود و هر برنامهاى پياده گردد به آن ايرادى مىكنند، و بهانهاى مىتراشند.
سپس قرآن خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىافزايد: «بگو: اين (كتاب آسمانى) براى كسانى كه ايمان آوردهاند (مايه) هدايت و درمان است» (قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ).
«اما كسانى كه ايمان نمىآورند در گوشهايشان سنگينى است» و آن را درك نمىكنند (وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ).
«و گويى نابينا هستند و آن را نمىبينند» (وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى).
«آنها (همچون كسانى هستند كه گويى) از راه دور صدا زده مىشوند»! (أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ).
و معلوم است چنين كسانى نه مىشنوند و نه مىبينند!
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 45)- در اين آيه براى تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مؤمنان نخستين مىفرمايد: از انكار و لجاجت و بهانه جويى اين قوم خيرهسر نگران مباش، اين سابقه طولانى دارد «ما به موسى كتاب آسمانى داديم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذيرا گشتند و بعضى از در انكار در آمدند (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ).
و اگر مشاهده مىكنى ما در مجازات اين دشمنان لجوج تعجيل نمىكنيم به خاطر اين است كه مصالح تربيتى ايجاب مىكند آنها آزاد باشند، و تا آنجا كه ممكن است اتمام حجت شود، «و اگر فرمانى از ناحيه پروردگارت در اين زمينه صادر نشده بود (كه بايد به آنان مهلت داد تا اتمام حجّت شود) در ميان آنها داورى مىشد» و به كيفر مىرسيدند! (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ).
اين فرمان الهى بر اساس مصالح هدايت انسانها و اتمام حجت بوده، و اين سنت در ميان تمام اقوام گذشته جارى شده و در باره قوم تو نيز جارى است.
«ولى آنها هنوز در باره آن شكّى تهمت انگيز دارند»! (وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ).
(آيه 46)- در اين آيه يك قانون كلى كه قرآن بارها روى آن تأكيد كرده در ارتباط با اعمال انسانها بيان مىكند، و تكميلى است بر بحث گذشته در زمينه بهره گيرى مؤمنان از قرآن، و محروم ماندن افراد بىايمان از اين سر چشمه فيض الهى.
مىفرمايد: «هر كس عمل صالحى انجام دهد سودش براى خود اوست، و هر كسى بدى كند به خويشتن بدى كرده، و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمىكند» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
بنابر اين اگر آنها به اين كتاب و اين آيين بزرگ ايمان نياورند نه به خداوند زيانى مىرسانند، و نه به تو، چرا كه خوبيها و بديها همه به صاحبانش باز مىگردد.
تعبير به «ظلّام» (بسيار ظلم كننده) در اينجا و در بعضى ديگر از آيات قرآن ممكن است اشاره به اين باشد كه مجازات بىدليل از سوى خداوند بزرگ هميشه مصداق ظلم بسيار خواهد بود، چرا كه از او هرگز چنين انتظارى نيست بخصوص اين كه او بندگان فراوانى دارد اگر بر هر كس مختصر ستمى كند مصداق «ظلّام» خواهد بود.
-
RE: سوره فصّلت [41]
آغاز جزء 25 قرآن مجيد
ادامه سوره فصلت
(آيه 47)- اسرار همه چيز نزد اوست: در آيه قبل سخن از بازگشت اعمال نيك و بد به صاحبان آنها بود كه اشاره ضمنى به مسأله ثواب و جزاى روز قيامت داشت.
در اينجا اين سؤال براى مشركان مطرح مىشد كه اين قيامت كه مىگويى كى خواهد آمد؟! قرآن نخست در پاسخ اين سؤال مىگويد: «علم به قيامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا باز مىگردد» (إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ). هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى نيز از آن آگاه نيست.
سپس مىافزايد: نه تنها آگاهى بر زمان قيام قيامت مخصوص خداست، علم به اسرار اين عالم و موجودات پنهان و آشكارش نيز از آن اوست «هيچ ميوهاى از غلاف خود خارج نمىشود، و هيچ زنى باردار نمىگردد، و وضع حمل نمىكند مگر به علم او» (وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
نه در عالم گياهان و نه در عالم حيوان و انسان نطفهاى منعقد نمىشود و بارور نمىگردد و تولد نمىيابد مگر به فرمان خداوند بزرگ و به مقتضاى علم و حكمت او.
سپس مىافزايد: اين گروه كه قيامت را انكار مىكنند، يا به باد استهزاء مىگيرند، «در آن روز كه (قيامت بر پا مىشود) آنها را ندا مىدهد: كجا هستند شريكانى كه براى من مىپنداشتيد! مىگويند: (پروردگارا!) ما عرضه داشتيم كه هيچ گواهى بر گفتههاى خود نداريم» (وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ).
آنچه مىگفتيم سخنان بىاساس و بىپايه بود، امروز بهتر از هر زمان مىفهميم كه چه اندازه اين ادعاها باطل و بىاساس بوده است.
(آيه 48)- و در اين حال مىبينند «همه معبودانى را كه قبلا مىخواندند محو و گم مىشوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ).
اصلا صحنه قيامت آن چنان براى آنها وحشتناك است كه خاطره بتها نيز از نظرشان محو و نابود مىشود.
آرى «در آن روز مىدانند كه هيچ گريزگاهى ندارند» (وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ).
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 49)- اين انسانهاى كم ظرفيت! به تناسب بحثى كه در آيات گذشته در باره مشركان و سرنوشت آنها بيان شده بود، در اينجا ترسيمى از حال اين انسانهاى ضعيف و بىايمان شده.
نخست مىفرمايد: «انسان هرگز از تقاضاى نيكى (و نعمت) خسته نمىشود» (لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمىافتد، هر چه بيشتر پيدا مىكند باز بيشتر مىخواهد، و هر چه به او بدهند باز سير نمىشود.
«اما (اگر دنيا به او پشت كند، نعمتهاى او زائل گردد، و) شر و بدى به او رسد بسيار مأيوس و نوميد مىشود» (وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ).
منظور از «انسان» در اينجا «انسان تربيت نايافته» اى است كه قلبش به نور معرفت الهى و ايمان پروردگار، و احساس مسؤوليت در روز جزا روشن نشده.
(آيه 50)- در اين آيه به يكى ديگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده از علم و ايمان يعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره كرده، مىفرمايد:
«و هر گاه او را (انسان) رحمتى از سوى خود، بعد از ناراحتى كه به او رسيده بچشانيم، مىگويد: اين به خاطر شايستگى و استحقاق من بوده است» (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي).
اين بينواى مغرور فراموش مىكند كه اگر لطف خدا نبود به جاى اين نعمت بايد گرفتار بلا شود.
در دنباله آيه مىافزايد: اين غرور سر انجام او را به انكار آخرت مىكشاند و مىگويد: «من باور ندارم قيامتى در كار باشد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
و به فرض كه قيامتى در كار باشد «هر گاه من به سوى پروردگارم باز گردم پاداشهاى نيك و مواهب بسيار از براى من نزد او آماده است» (وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى). خدايى كه در دنيا مرا اين چنين گرامى داشته حتما در آخرت بهتر از اين پذيرايى خواهد كرد! ولى خداوند اين افراد مغرور و خيرهسر را در پايان اين آيه چنين تهديد مىكند كه: «ما به زودى كافران را از اعمالى كه انجام دادهاند آگاه خواهيم كرد، و از عذاب شديد به آنها مىچشانيم» (فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ).
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 51)- در اين آيه سومين حالتى را كه براى اين گونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنياى مادى رخ مىدهد بازگو مىكند كه حالت فراموشكارى به وقت نعمت، و جزع و فزع به هنگام مصيبت است.
مىفرمايد: «و هر گاه به انسان (غافل و بىخبر) نعمت دهيم روى مىگرداند، و با حال تكبّر از حق دور مىشود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ).
«ولى هر گاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمّر (براى برطرف شدن آن) دارد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ).
آرى! چنين است انسان فاقد ايمان و تقوا كه دائما به اين حالات گرفتار است، به هنگام روى آوردن نعمتها «حريص» و «مغرور» و «فراموشكار» و به هنگام پشت كردن نعمتها «مأيوس» و نوميد و «پرجزع».
ولى در مقابل، مردان حق و پيروان راستين مكتب انبيا آن چنان پرظرفيت و پرمايهاند كه نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مىسازد، و نه ادبار دنيا ضعيف و ناتوان و مأيوس.
(آيه 52)- در اين آيه آخرين سخن را با اين افراد لجوج در ميان مىگذارد، و اصل عقلى معروف دفع ضرر محتمل را با بيانى روشن براى آنها تشريح مىكند، خطاب به پيامبر كرده، مىفرمايد: «بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن كافر شويد، چه كسى گمراهتر خواهد بود از آن كس كه در مخالفت دور و گمراهى شديد قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).
اين همان سخنى است كه ائمه دين عليهم السّلام در برابر افراد لجوج در آخرين مرحله مطرح مىكردند چنانكه در حديثى مىخوانيم: امام صادق عليه السّلام به «ابن ابى العوجاء» مادى و ملحد عصر خود فرمود: «اگر مطلب اين باشد كه تو مىگويى (و خدا و قيامتى در كار نباشد) كه مسلما چنين نيست، هم ما اهل نجاتيم و هم تو، ولى اگر مطلب اين باشد كه ما مىگوييم، و حق نيز همين است، ما اهل نجات خواهيم بود و تو هلاك مىشوى».
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 53)- نشانههاى حق در جهان بزرگ و كوچك: در اين آيه و آيه بعد كه سوره فصّلت با آن پايان مىگيرد، به دو مطلب مهم كه در حقيقت يك نوع جمع بندى از بحثهاى اين سوره است اشاره شده آيه اول در باره توحيد (با قرآن) سخن مىگويد و آيه دوم در باره معاد.
مىفرمايد: «ما به زودى آيات و نشانههاى خود را در آفاق و اطراف جهان، و همچنين در درون جان خود آنها، به آنان، نشان مىدهيم، تا براى آنها روشن شود كه خداوند حق است» (سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ).
«آيات آفاقى» همچون آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان با نظام دقيقى كه بر آنها حاكم است، و آفرينش انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها با عجائب و شگفتيهاى بىشمارش، و موجودات گوناگون اسرار آميزش، كه هر زمان اسرار تازهاى از خلقت آنها كشف مىشود. هر يك آيه و نشانهاى است بر حقانيت ذات پاك او! و «آيات انفسى» همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها، و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران، و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاى روح انسان مىباشد. كه هر گوشهاى از آن كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان! و در پايان اين آيه اين بيان لطيف و جالب را با جمله زيبا و پرمعناى ديگرى تكميل كرده، مىافزايد: «آيا كافى نيست كه پروردگارت بر هر چيز شاهد و گواه است» (أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ).
چه شهادتى از اين برتر و بالاتر كه با خط تكوين قدرت خويش را بر پيشانى همه موجودات نوشته است، بر صفحه برگهاى درختان، در لابلاى گلبرگها، در ميان طبقات اسرارآميز مغز، و بر روى پردههاى ظريف چشم، بر صفحه آسمان و بر قلب زمين، و خلاصه بر همه چيز نشانههاى توحيد خود را نوشته و گواهى تكوينى داده است.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 54)- آخرين آيه اين سوره، سر چشمه اصلى بدبختيهاى اين گروه مشرك و فاسد و ظالم را بيان كرده، مىگويد: «آگاه باشيد كه آنها از لقاى پروردگارشان (و رستاخيز) در شك و ترديدند» (أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ).
و چون ايمان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنايتى مىزنند «و آگاه باشيد كه خداوند به همه چيز احاطه دارد» (أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ).
همه اعمال و گفتار و نيات آنها در پيشگاه علمش روشن است، و تمام آن براى دادگاه بزرگ قيامت ثبت و ضبط خواهد شد.
در حقيقت جمله اخير پاسخى است به بعضى از شبهات كفّار در مورد معاد، از جمله اين كه: چگونه ممكن است اين خاكهاى پراكنده و به هم آميخته شده از هم جدا گردد؟ و از اين گذشته چه كسى آگاه از نيات و اعمال و گفتار همه انسانها در طول تاريخ بشر است.
قرآن در پاسخ همه اين سؤالات مىگويد: خدايى كه به همه چيز احاطه دارد تمام اين مسائل براى او روشن است، و دليل بر احاطه علمى او بر همه چيز تدبير او نسبت به همه اشياء است، چگونه ممكن است مدبر عالم از وضع جهان بىخبر باشد؟! منظور از «احاطه پروردگار» به همه چيز وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس اوست.
به تعبير ديگر در عالم هستى يك وجود اصيل و قائم به ذات بيش نيست، و بقيه موجودات امكانيه همه متكى و وابسته به او هستند كه اگر يكدم اين ارتباط از ميان برداشته شود همه فانى و معدوم مىشوند.
«پايان سوره فصّلت»