-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 20)- «وقتى به آن مىرسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه مىكردند گواهى مىدهد»! (حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
از پارهاى روايات بر مىآيد كه همه اعضاى تن به نوبه خود اعمالى را كه انجام دادهاند گواهى مىدهند.
چه شاهدان عجيبى! كه عضو پيكر خود انسانند، و شهادتشان به هيچ وجه قابل انكار نيست، چرا كه در همه صحنهها حاضر و ناظر بوده، و به فرمان الهى به سخن آمدهاند! جمله «حَتَّى إِذا ما جاؤُها» نشان مىدهد كه دادگاه آنها در كنار جهنّم بر پا مىشود.
(آيه 21)- به هر حال آن روز، روز رسوايى بزرگ است، روزى است كه تمام وجود انسان به سخن درآمده تمامى اسرار او را فاش مىكنند، و تمام گنهكاران را در وحشت عميقى فرو مىبرد، اينجاست كه «آنها به پوستهاى تنشان مىگويند: چرا شما بر ضدّ ما گواهى داديد»؟ (وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا).
ما كه ساليان دراز شما را نوازش داديم، از سرما و گرما حفظ كرديم، شستشو و نظافت و پذيرايى نموديم، شما چرا اين چنين؟! آنها در پاسخ «مىگويند: همان خدايى كه هر موجودى را به نطق در آورده، ما را به سخن در آورده است» (قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ).
خداوند مأموريت افشاگرى را در اين روز و اين دادگاه بزرگ بر عهده ما گذارده، و ما چارهاى جز اطاعت فرمان او نداريم.
سپس ادامه مىدهند: «و او شما را نخستين بار آفريد، و بازگشتتان به سوى اوست» (وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 22)- و باز مىافزايند: «شما اگر گناهانتان را مخفى مىكرديد نه به خاطر اين بود كه از شهادت گوش و چشمها و پوستهاى تنتان بيم داشتيد» بلكه شما باور نمىكرديد روزى اينها بر ضد شما گواهى دهند (وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ).
«بلكه (مخفى كارى شما به خاطر اين بود كه) گمان مىكرديد خداوند بسيارى از اعمالى را كه انجام مىدهيد نمىداند» (وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ).
غافل از اين كه هم خداوند در همه جا شاهد و ناظر بر اعمال شماست، و از اسرار درون و برون شما آگاه است، و هم مأموران مراقبت او همه جا با شما هستند، آيا هرگز مىتوانيد پنهان از چشم و گوش و حتى پوست تنتان عملى انجام دهيد؟!
(آيه 23)- در اين آيه كه ادامه سخنان اعضاى تن انسان است، مىافزايد:
«اين گمان بدى بود كه در باره پروردگارتان داشتيد، و همان موجب هلاكت شما گرديد، و سر انجام از زيانكاران شديد» (وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ).
آيات فوق به خوبى گواهى مىدهد كه گمان بد در باره خداوند به قدرى خطرناك است كه گاه موجب هلاكت و عذاب ابدى انسان مىگردد به عكس، حسن ظن در باره خداوند موجب نجات در دنيا و آخرت است.
(آيه 24)- همنشينان بد: در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت دشمنان خدا (أَعْداءُ اللَّهِ) آمد در اين آيه و آيه بعد به دو قسمت از مجازات دردناك آنها در آخرت و دنيا اشاره مىكند.
نخست خداوند مىفرمايد: «اگر آنها صبر و شكيبايى كنند (يا نكنند) آتش دوزخ قرارگاهشان است» و رهايى از آن امكان پذير نيست (فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
سپس براى تأكيد اين مطلب مىافزايد: «و اگر آنها تقاضاى رضايت و عفو پروردگار كنند (به جايى نمىرسد و) مورد عفو قرار نمىگيرند» (وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ).
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 25)- سپس به مجازات دردناك دنيوى آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «ما براى آنها همنشينانى (زشت سيرت) قرار داديم، كه زشتيها را از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند» (وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
همين معنى به صورت گوياترى در آيات 36 و 37 سوره زخرف آمده آنجا كه مىفرمايد: «بر آنها كه از ياد خداوند رحمان روى گردان شوند شياطين را مسلّط مىسازيم كه همواره با آنان قرين هستند، اين شياطين آنها را از راه حق باز مىدارند در حالى كه گمان مىكنند هدايت يافتهاند».
سپس مىافزايد: به سبب اين وضع اسفبار «فرمان عذاب الهى در باره آنها تحقق يافت، و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند» (وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
سر انجام آيه را با اين جمله پايان مىدهد «آنها مسلما زيانكار بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ).
(آيه 26)- جنجال كنيد تا صداى دل نواز قرآن را نشنوند! به تناسب بحثهايى كه در باره بعضى اقوام پيشين، در آيات گذشته آمد، و نيز به تناسب همنشينان بد سيرتى كه حقايق را در نظر انسان وارونه جلوه مىدهند در اينجا گوشهاى از انحراف و بد انديشى مشركان عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را مجسم ساخته، مىگويد: «و كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد شايد غالب شويد»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ).
اين يك روش قديمى براى مبارزه در برابر نفوذ حق است كه امروز نيز به صورت گستردهتر و خطرناكترى ادامه دارد كه براى منحرف ساختن افكار مردم و خفه كردن صداى مناديان حق و عدالت، محيط را آن چنان پر از جنجال مىكنند، كه هيچ كس صداى آنها را نشنود.
گاه با جار و جنجال و سوت و صفير.
گاه با داستانهاى خرافى و دروغين.
گاه با افسانههاى عشقى و هوس انگيز.
گاه از مرحله سخن نيز فراتر رفته، مراكز سرگرمى و فساد، و انواع فيلمهاى مبتذل، و مطبوعات بى محتواى سرگرم كننده، و بازيهاى دروغين سياسى و هيجانهاى كاذب، و خلاصه هر چيزى كه افكار مردم را از محور حق منحرف سازد به وجود مىآورند.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 27)- اين آيه به مجازات شديد اين گونه افراد اشاره كرده، مىفرمايد:
«بطور مسلم به كافران (و در صف مقدم آنها، افرادى كه مردم را از شنيدن آيات الهى باز مىداشتند) عذاب شديدى مىچشانيم» (فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذاباً شَدِيداً).
اين عذاب ممكن است در دنيا به صورت اسارت و كشته شدن به دست لشكريان ظفرمند اسلام باشد، و يا در آخرت، و يا هر دو.
«و آنها را به بدترين اعمالى كه انجام مىدادند كيفر مىدهيم» (وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ).
چه عملى بدتر از كفر و شرك، و انكار آيات الهى، و مانع شدن مردم از شنيدن سخنان حق است؟
(آيه 28)- سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «اين آتش كيفر دشمنان خداست» آتش سوزان جهنم! (ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ).
اما نه آتشى موقتى و زود گذر بلكه «سراى جاويدشان در آن خواهد بود» (لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ).
آرى! اين عذاب شديد و دردناك «كيفرى است به خاطر اين كه آيات ما را انكار مىكردند» (جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ).
(آيه 29)- از آنجا كه انسان وقتى به بلائى مبتلا مىشود مخصوصا اگر بلاى سخت و سنگينى باشد به فكر مسبب اصلى مىافتد، تا او را پيدا كند و انتقام خود را از او بگيرد، گاه مىخواهد اگر دستش برسد عامل اصلى را قطعه قطعه كند، لذا آيه شريفه به چنين حالتى كه براى كفار در دوزخ پيدا مىشود اشاره كرده، مىفرمايد:
«و كافران مىگويند: پروردگارا! آنهايى را كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا آنها را زير پاى خود نهيم (و لگدمالشان كنيم!) تا از پستترين مردم باشند»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ). همان كسانى كه به ما مىگفتند: گوش به سخنان محمد ندهيد.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 30)- نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت: مىدانيم روش قرآن براى تبيين مطالب اين است كه امور متضاد را در برابر هم قرار مىدهد تا با مقايسه با يكديگر وضع آنها به خوبى روشن گردد، و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از منكران لجوجى در ميان بود كه بر كفر پافشارى داشتند، در اينجا سخن از مؤمنانى است كه در ايمانشان راسخ و پا برجا هستند، و خداوند به هفت پاداش و موهبت كه براى آنها قرار داده اشاره مىكند.
نخست مىگويد: «به يقين كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت كردند فرشتگان الهى بر آنها نازل مىشوند كه نترسيد و غمگين مباشيد» (إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا). نه از حوادث بيمناك آينده نگران باشيد و نه از گناهان گذشته خود غمى به دل راه دهيد.
بسيارند كسانى كه دم از عشق «اللّه» مىزنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مىگيرند با ايمان وداع كرده، و در عمل مشرك مىشوند، و هنگامى كه منافعشان به خطر مىافتد همان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مىدهند.
البته نبايد فراموش كرد كه «استقامت» همچون «عمل صالح» ميوه درخت «ايمان» است زيرا ايمان هنگامى كه عمق و نفوذ كافى پيدا كند انسان را دعوت به استقامت خواهد كرد، همان گونه كه استقامت در مسير حق نيز بر عمق ايمان مىافزايد، و اين دو تأثير متقابل دارند.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد:
«دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم».
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «قل ربّى اللّه ثمّ استقم بگو: پروردگار من اللّه است و بر اين گفته خود بايست.»
پس از نخستين و دومين بشارت در مورد عدم «خوف» و «حزن» كه به آن اشاره شد. در سومين مرحله مىگويند: «و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است» (وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 31)- و در چهارمين بشارت مىافزايند: «ما ياران و مددكاران شما در زندگى دنيا و آخرت هستيم» (نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ).
هرگز شما را تنها نمىگذاريم در نيكيها به شما كمك مىكنيم و از لغزشها شما را حفظ مىنماييم تا وارد بهشت شويد.
در پنجمين بشارت مىگويند: «و در بهشت براى شما هر چه دلتان بخواهد از مواهب و نعمتها فراهم است» و هيچ قيد و شرطى در كار نيست (وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ).
ششمين بشارت اين كه نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شماست به شما مىرسد، بلكه «آنچه (از مواهب معنوى) طلب كنيد به شما داده مىشود» (وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ).
(آيه 32)- و بالأخره هفتمين و آخرين مژدهاى كه به آنها مىدهند اين است كه شما ميهمان خدا در بهشت جاويدان او هستيد و همه اين نعمتها «به عنوان پذيرايى يك ميزبان از يك ميهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحيم به شما ارزانى داشته مىشود» (نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ).
نكته: اين كه فرشتگان در چهارمين بشارت به مؤمنان با استقامت مىگويند:
«ما دوستان شما در دنيا و آخرت هستيم» دليل بر آن است كه اين مژدهها را به هنگامى كه آنها در دنيا زندهاند از فرشتگان مىشنوند، اما نه بشارتى با زبان و الفاظ، بلكه بشارتهايى كه مؤمنان با گوش جان مىشنوند، و در مشكلات و گرفتاريها در اعماق دل احساس مىكنند و آرامش مىيابند. و در پرتگاهها و لغزشگاهها به آنها ثبات قدم مىدهد.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 33)- بدى را با نيكى دفع كن! در آيات گذشته سخن از كسانى در ميان بود كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مىكردند، ولى در اينجا از نقطه مقابل آنها كه گفتارشان بهترين گفتار است سخن مىگويد، مىفرمايد: «چه كسى خوش گفتارتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا مىكند و عمل صالح انجام مىدهد و مىگويد: من از مسلمانانم»؟ و با تمام وجودم اسلام را پذيرفتهام (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
اين آيه با صراحت، بهترين گويندگان را كسانى معرفى كرده كه داراى اين سه وصفند: دعوت به اللّه، عمل صالح، و تسليم در برابر حق.
(آيه 34)- بعد از بيان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعيان الى اللّه، روش دعوت را شرح داده، مىگويد: «هرگز نيكى و بدى يكسان نيست» (لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ).
در حالى كه مخالفان حق سلاحى جز بدگويى و افترا و سخريه و استهزاء و انواع فشارها و ستمها ندارند، بايد سلاح شما پاكى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد.
گر چه «حسنه» و «سيّئه» مفهوم وسيعى دارد، تمام نيكىها و خوبيها و خيرات و بركات در مفهوم حسنه جمع است، همان گونه كه هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سيئه خلاصه شده است، ولى در آيه مورد بحث آن شاخهاى از «حسنه» و «سيئه» كه مربوط به روشهاى تبليغى است منظور مىباشد.
سپس براى تكميل اين سخن مىافزايد: «بدى را با نيكى دفع كن» (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
به وسيله حق باطل را دفع كن، و با حلم و مدارا، جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخيز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، كه اين روش انتقامجويان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مىگردد.
در پايان آيه به فلسفه عميق اين برنامه در يك جمله كوتاه اشاره كرده، مىفرمايد: «ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است گويى دوست گرم و صميمى است»! (فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ).
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 35)- از آنجا كه چنين برخوردى با مخالفان كار ساده و آسانى نيست، و رسيدن به چنين مقامى نياز به خودسازى عميق اخلاقى دارد، در اين آيه مبانى اخلاقى اين گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى كوتاه و پر معنى بيان كرده، مىفرمايد: «اما جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمىرسند» (وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا).
«و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نائل نمىگردند» (وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ).
آرى! انسان مدتها بايد خودسازى كند تا بتواند بر خشم و غضب خويش چيره گردد بايد در پرتو ايمان و تقوا آنقدر روح او وسيع و قوى شود كه به آسانى از آزار دشمنان متأثر نگردد.
(آيه 36)- و از آنجا كه بر سر راه وصول به اين هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسههاى شيطانى در اشكال مختلف انسانها را مانع مىشود، در اين آيه شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را به عنوان الگو مخاطب ساخته، مىگويد: «و هر گاه وسوسههايى از شيطان در اين مسير متوجه تو گردد، از خدا پناه بخواه كه او شنونده و داناست» (وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
در اين گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مىگذرد، و يا افراد به اصطلاح مصلحت انديش توصيههايى از اين قبيل مىكنند:
«مردم را جز با زور نمىتوان اصلاح كرد» «خون را با خون بايد شست» و مانند اينها، و با اين وسوسهها مىخواهند مقابله به مثل را در همه جا توصيه كنند، و بدى را به بدى پاسخ گويند.
قرآن مىگويد: مبادا گرفتار اين وسوسهها شويد، و جز در موارد خاص و استثنايى تكيه بر خشونت كنيد.
البته آيه فوق مفهوم وسيعى دارد و مىگويد: «در برابر همه وسوسههاى شيطانى بايد به خدا پناه برد.»
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 37)- فقط براى خدا سجده كنيد! از اين آيه به بعد فصل تازهاى در اين سوره، در زمينه توحيد و معاد، و بيان نبوت و عظمت قرآن است، و در حقيقت مصداقى است روشن از «دعوت الى اللّه» در برابر مشركان كه دعوت به سوى بت مىكردند.
نخست از مسأله توحيد شروع كرده، از طريق آيات آفاقى مردم را به سوى خدا دعوت مىنمايد، مىفرمايد: «و از نشانههاى او، شب و روز و خورشيد و ماه است» (وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ).
شب مايه آرامش، و روشنايى روز وسيله جنبش و حركت است، و اين دو توأما چرخهاى زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مىآورند.
خورشيد منبع همه بركات مادى در منظومه ماست، نور و گرما و حركت و جنبش و نزول بارانها، و روييدن گياهان، همه از پرتو وجود اوست.
ماه نيز روشنى بخش شبهاى تار، و چراغ پر فروغ و زيباى رهروان بيابانها و گمشدگان صحراهاست، و با جزر و مد خود نيز بركات فراوانى مىآفريند.
ولى به خاطر همين بركات، گروهى در مقابل اين دو كوكب پر فروغ آسمان سجده مىكردند و آنها را پرستش مىنمودند، آنها در عالم اسباب، متوقف مانده، بىآنكه مسبب الاسباب را ببينند.
لذا قرآن بعد از اين بيان بلا فاصله مىگويد: «براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدايى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد اگر مىخواهيد او را عبادت نماييد» (لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ) «1».
شما چرا به سراغ سر چشمه اين بركات نمىرويد؟ چرا سر بر آستان او نمىساييد؟ چرا موجوداتى را مىپرستيد كه خود اسير قوانين آفرينشاند.
__________________________________________________
(1) اين آيه سجده واجب دارد.
-
RE: سوره فصّلت [41]
(آيه 38)- سپس مىافزايد: اگر اين دليل منطقى در فكر آنها اثر نگذاشت و باز هم به سراغ بتها و معبودهاى مجازى رفتند و معبود حقيقى را به دست فراموشى سپردند، هرگز نگران نباش «و اگر (از عبادت پروردگار) تكبّر كنند، كسانى كه نزد پروردگار تو هستند شب و روز براى او تسبيح مىگويند و (هيچ گاه) خسته نمىشوند» (فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ).
اگر گروهى نادان و جاهل و بىخبر در برابر ذات پاكش سجده نكنند مسألهاى نيست اين عالم وسيع پر است از فرشتگان مقرب كه دائما در حال ركوع و سجود و حمد و تسبيحند، تازه نيازى به عبادت آنها نيز ندارد، آنها نيازمند عبادت اويند، چرا كه هر افتخار و كمالى براى ممكنات است در سايه عبوديت اوست.
(آيه 39)- بار ديگر به آيات توحيد كه زمينه ساز مسأله معاد است باز مىگردد.
مىفرمايد: «و از آيات او اين است كه زمين را خشك (و بىجان) مىبينى، اما هنگامى كه آب (باران) را بر آن مىفرستيم به جنبش در مىآيد، و نموّ مىكند» (وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ).
زمينى خشك و مرده و بىحركت كجا، و اين همه آثار حيات و جلوههاى گوناگون آن كجا! سپس از اين مسأله روشن توحيدى يعنى مسأله «حيات»- كه هنوز اسرارش براى بزرگترين دانشمندان كشف نشده- با يك انتقال سريع و جالب به مسأله معاد پرداخته، مىگويد: «همان كس كه آن (زمين مرده) را زنده كرد مردگان را نيز (در قيامت) زنده مىكند»! (إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى).
آرى «او بر همه چيز تواناست» (إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
دلائل قدرتش در همه جا نمايان است و همه سال نشانههاى آن را با چشم خود مىبينيد، با اين حال چگونه در مسأله معاد ترديد مىكنيد؟