(آيه 79)- مهم اين است كه انسان هنگامى كه از اعمال زشت خود نتيجه شومى مىگيرد بيدار شود، و به فكر جبران بيفتد، اما چيزى خطرناكتر از آن نيست كه همچنان بر مركب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسير خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و اين همان سرنوشت شومى بود كه دامن «ابليس» را گرفت.
اينجا بود كه «حسد» تبديل به «كينه» شد، كينهاى سخت و ريشهدار.
چنانكه قرآن مىگويد: «عرض كرد: پروردگارا! مرا تا روزى كه انسانها برانگيخته مىشوند مهلت ده» (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ). مهلتى كه از فرزندان آدم انتقام گيرم، و همه را به گمراهى بكشانم.
در حقيقت او مىخواست تا آخرين فرصت ممكن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا كه روز رستاخيز پايان دوران تكليف است، و ديگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر اين با اين درخواست مرگ را از خود دور كند، و تا قيامت زنده بماند، هر چند همه جهانيان از دنيا بروند.
(آيه 80)- در اينجا مشيّت الهى- به دلائلى كه به زودى اشاره خواهيم كرد- اقتضا نمود كه اين خواسته ابليس برآورده شود، اما نه بطور مطلق، كه به صورت مشروط، چنانكه آيه شريفه مىفرمايد: «گفت: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ).
(آيه 81)- ولى نه تا روز رستاخيز و مبعوث شدن خلايق بلكه «تا روز و زمان معينى» (إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
اين تعبير اشاره به پايان اين جهان است چرا كه در آن روز همه موجودات زنده مىميرند، و تنها ذات پاك خداوند مىماند. (قصص/ 88)
(آيه 82)- اينجا بود كه ابليس مكنون خاطر خود را آشكار ساخت، و هدف نهائيش را از تقاضاى عمر جاويدان نشان داد، و «گفت: به عزّتت سوگند كه همه آنان را گمراه خواهم كرد»! (قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).
سوگند به «عزت» نشان مىدهد كه او نهايت پافشارى را در تصميم خويش داشته و دارد، و تا آخرين نفس بر سر گفتار خود ايستاده است.