-
RE: سوره ص [38]
(آيه 45)- شش پيامبر بزرگ ديگر: در تعقيب آيات گذشته در اينجا نام شش تن ديگر از بزرگترين پيامبران الهى را برده، و اوصاف برجسته آنها را كه مىتواند الگو و اسوه براى همه انسانها باشد بطور فشرده بيان مىدارد.
نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىگويد: «به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را» (وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).
بندگى خدا يعنى وابستگى مطلق به او، يعنى در برابر اراده او از خود ارادهاى نداشتن، و در همه حال سر بر فرمان او نهادن.
بندگى خدا يعنى بىنيازى از غير او و تنها چشم بر لطف او دوختن، اين همان اوج تكامل انسان و برترين شرف و افتخار اوست.
سپس اضافه مىكند: «صاحبان دستها (ى نيرومند) و چشمها» ى بينا (أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ).
خداوند اين پيامبران را به داشتن «درك و تشخيص و بينش قوى» و «قوت و قدرت كافى» براى انجام كار توصيف كرده است.
اين الگوئى است براى همه رهروان راه حق كه بعد از مقام عبوديت و بندگى خدا با اين دو سلاح برنده مسلح گردند.
بنابر اين دست و چشم در اينجا به معنى دو عضو مخصوص نيست، بلكه كنايه از دو صفت «علم و قدرت» است.
(آيه 46)- در چهارمين توصيف از آنان مىگويد: «ما آنها را با خلوص ويژهاى خالص كرديم» (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ).
«و آن يادآورى سراى آخرت بود» (ذِكْرَى الدَّارِ).
افق ديد آنها در زندگى چند روزه اين دنيا و لذات آن محدود نمىشد، آنها در ماوراى اين زندگى زود گذر سراى جاويدان با نعمتهاى بىپايانش را مىديدند، و همواره براى آن تلاش و كوشش داشتند.
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 47)- در توصيف پنجم و ششم آنها مىفرمايد: «و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند» (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ).
ايمان و عمل صالح آنها سبب شده كه خدا آنان را از ميان بندگان برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد.
(آيه 48)- بعد از اشاره به مقامات برجسته سه پيامبر فوق، نوبت به سه پيامبر بزرگ ديگر مىرسد، مىفرمايد: «و به يادآور اسماعيل و اليسع و ذا الكفل را كه همه از نيكان بودند» (وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ).
هر يك از آنها الگو و اسوهاى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعيل كه آماده شد جان خود را فداى راه او كند و به همين دليل «ذبيح اللّه» ناميده شد.
توجه به زندگى آنان براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و همه مسلمين الهام بخش است، و روح تقوا و فداكارى و ايثار را در آنها زنده مىكند، و در برابر مشكلات و حوادث سخت مقاوم مىسازد.
در ميان اين سه پيامبر «اسماعيل» از همه معروفتر و شناختهتر است اما در باره «اليسع» آيه 86 سوره انعام نشان مىدهد كه او از دودمان ابراهيم، و از پيامبران بزرگ الهى بوده است.
و اما «ذا الكفل» مشهور اين است كه از پيامبران بوده، و ذكر نام او در رديف نام پيامبران در سوره انبياء آيه 85 گواه بر اين معنى است.
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 49)- اين وعده براى پرهيزكاران است: از اينجا فصل ديگرى از آيات اين سوره آغاز مىشود كه پرهيزكاران و متقين را با گردنكشان طاغى مقايسه كرده، و سرنوشت هر دو گروه را در قيامت شرح مىدهد.
نخست به عنوان يك جمع بندى از سرگذشت انبياى پيشين و نكات آموزنده زندگى آنها مىفرمايد: «اين يك يادآورى است» (هذا ذِكْرٌ).
آرى! هدف از بيان فرازهايى از تاريخ پرشكوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذكر و تذكر بود.
هدف بيدار ساختن انديشهها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى، و افزودن نيروى مقاومت و پايدارى در مسلمانانى است كه اين آيات براى آنها نازل شده است.
سپس مسأله را از صورت خصوصى و بيان زندگى انبيا درآورده، شكل كلى به آن مىدهد، سرنوشت متقين را بطور عموم مورد بحث قرار داده، مىفرمايد:
«و براى پرهيزكاران فرجام نيكوئى است» (وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ).
(آيه 50)- بعد از اين جمله كوتاه و سر بسته كه خوبى حال آنها را اجمالا ترسيم مىكند، با استفاده از روش اجمال و تفصيل- كه روش قرآن است- به شرح آن پرداخته، مىگويد: بازگشت آنها به «باغهاى جاويدان بهشت كه درهايش به روى آنان گشوده است» (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).
تعبير به «مفتّحة لهم الابواب» اشاره به آن است حتى زحمت گشودن درها براى بهشتيان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامى كه چشمشان به آنان مىافتد آغوش باز مىكند و آنها را به درون دعوت مىكند!
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 51)- سپس آرامش و احترام خاص بهشتيان را به اين صورت بيان مىكند: «در حالى كه در آن بر تختها تكيه كردهاند، و ميوههاى بسيار و نوشيدنيها در اختيار آنان است» هر زمان آن را مىطلبند، فورا نزدشان حاضر مىشود (مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ).
(آيه 52)- بعد از آن سخن از همسران پاك بهشتى به ميان آورده، مىگويد: «و نزد آنان همسرانى است كه تنها چشم به شوهرانشان دوختهاند، و هم سن و سالند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ).
(آيه 53)- سپس به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتيان كه در آيات قبل آمده بود اشاره كرده، مىگويد: «اين چيزى است كه براى روز حساب به شما وعده داده مىشود» (هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ). وعدهاى تخلف ناپذير و نشاط انگيز، وعدهاى از سوى خداوند بزرگ.
(آيه 54)- و براى تأكيد بر جاودانگى اين مواهب مىافزايد: «اين رزق و روزى ماست، (عطائى است) كه هرگز پايان نمىگيرد و فنائى براى آن متصور نيست» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ).
بنابر اين غم زوال و نابودى كه همچون سايه شومى بر نعمتهاى اين جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و حتى كاستى در آن ظاهر نمىشود.
(آيه 55)- و اين هم كيفر طاغيان! بعد از بيان نعمتهاى هفتگانه و مواهب بىدريغ پروردگار براى پرهيزكاران در اينجا با استفاده از روش مقابله و مقايسه كه قرآن زياد آن را به كار مىگيرد سرنوشت شوم و كيفرهاى گوناگون طاغيان و سركشان را در برابر خداوند بر مىشمرد.
نخست مىگويد: «اين (پاداش پرهيزكاران است) و براى طغيانگران بدترين محل بازگشت است»! (هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ).
(آيه 56)- سپس با استفاده از روش اجمال و تفصيل به شرح اين جمله سر بسته پرداخته، مىگويد: اين بازگشت شوم و مرجع سوء «همان دوزخ كه در آن وارد مىشوند (و به آتش آن مىسوزند) و چه بستر بدى است» (جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ).
بستر جايگاه استراحت است، و بايد از هر نظر مناسب حال و موافق طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع كسانى كه بسترشان آتش جهنم مىباشد؟!
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 57)- سپس به انواع ديگرى از عذابهاى آنها پرداخته، مىگويد: «اين نوشابه حميم و غساق [دو مايع سوزان و تيره] است كه بايد از آن بچشند» (هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ).
«حميم» به معنى آب داغ و سوزان كه يكى از نوشابههاى دوزخيان است مىباشد، و «غساق» به قطراتى كه از پوست تن دوزخيان (و جراحات بدن آنها) بيرون مىآيد تفسير شده است.
(آيه 58)- باز به انواع ديگرى از عذابهاى دردناك آنها اشاره كرده، مىگويد:
«و جز اينها، كيفرهاى ديگرى همانند آن دارند» (وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ).
(آيه 59)- سپس آخرين مجازات آنها را كه همنشينان بد با زبانى مملوّ از سرزنش است مطرح ساخته، مىگويد: هنگامى كه رؤساى ضلال وارد دوزخ مىشوند و با چشم خود مىبينند كه پيروان را نيز به سمت دوزخ مىآورند به يكديگر مىگويند: «اين گروهى است كه همراه شما وارد دوزخ مىشوند» اينها همان سران گمراهيند (هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ).
«خوشامد بر آنها مباد»! (لا مَرْحَباً بِهِمْ).
«همگى در آتش خواهند سوخت» (إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ).
(آيه 60)- به هر حال اين صدا به گوش پيروان مىرسد و از ناخوشامد گفتن رؤساى ضلالت سخت خشمگين مىگردند، رو به سوى آنها كرده، «مىگويند: بلكه خوشامد بر شما مباد كه اين عذاب را شما براى ما فراهم ساختيد، چه بد قرارگاهى است اينجا»؟! (قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ).
هدف پيروان از اين تعبير اين است كه آنها مىخواهند بگويند هر چه هست اين حسن را دارد كه شما رؤساى ضلالت نيز در اين امر با ما مشتركيد، و اين مايه تشفى قلب ماست.
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 61)- ولى با اين حال پيروان به اين سخن راضى نمىشوند، چرا كه رؤساى ضلالت را كه عامل اصلى جرم بودند از خود مستحقتر مىدانند لذا رو به درگاه خدا كرده «مىگويند: پروردگارا! هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بيفزا» (قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ).
عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه كردن ما.
آرى! اين است سر انجام كسانى كه با هم پيمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بيعت كردند كه وقتى نتايج شوم اعمال خود را مىبينند به مخاصمت و دشمنى و نفرين بر يكديگر بر مىخيزند.
قابل توجه اين كه در اين آيات ذكر نعمتهاى پرهيزكاران تنوع بيشترى از ذكر مجازاتها و عذابهاى طغيانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده) اين شايد به خاطر پيشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «يا من سبقت رحمته غضبه»!
(آيه 62)- مخاصمه اصحاب دوزخ! در اينجا گفتگوهاى دوزخيان را چنين ادامه داده، مىفرمايد: سردمداران ضلالت هنگامى كه به اطراف خود در دوزخ مىنگرند «مىگويند: چرا مردانى را كه ما از اشرار مىشمرديم (در اينجا) نمىبينيم»؟! (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ).
آرى! افرادى همچون «بوجهلها» و «بولهبها» هنگامى كه مىبينند اثرى از «عمار ياسرها» «خبابها» و «صهيبها» و «بلالها» در دوزخ نيست، به خود مىآيند و از يكديگر اين سؤال را مىكنند: پس اين افراد چه شدند؟
(آيه 63)- «آيا ما آنان را به مسخره گرفتيم يا (به اندازهاى حقيرند كه) چشمها آنها را نمىبيند» (أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ).
آرى! ما اين مردان بزرگ و با شخصيت را به باد مسخره مىگرفتيم، و گاه حتى از اين مرحله نيز پائينتر مىشمرديم و آنها را افراد حقيرى مىدانستيم كه اصلا به چشم نمىآمدند، اما آنها مقربان درگاه خدا بودند و الآن بهشت جايگاهشان است.
قابل توجه اين كه يكى از عوامل عدم درك واقعيتها جدى نگرفتن مسائل و استهزا و شوخى با حقايق است، هميشه بايد با تصميم جدى به بررسى واقعيتها پرداخت تا حقيقت روشن گردد.
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 64)- سپس به عنوان يك خلاصهگيرى از گفتگوهائى كه ميان دوزخيان واقع مىشود و تأكيد بر آنچه گذشت مىفرمايد: «اين يك واقعيت است گفتگوهاى خصمانه دوزخيان» (إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ).
دوزخيان در اين جهان نيز گرفتار تخاصم و نزاعند و روح پرخاشگرى و نزاع و جدال بر آنها حاكم است، و هر روز با كسى درگير و گلاويز مىشوند، و در قيامت آنچه در درون داشتند ظاهر مىگردد، و در جهنم به جان هم مىافتند.
جالب اين كه بهشتيان بر سريرها و تختها تكيه زده، به گفتگوهاى دوستانه مشغولند در حالى كه دوزخيان در حال جنگ و جدالند كه آن خود موهبتى است بزرگ، و اين عذابى است دردناك!
(آيه 65)- من يك بيم دهندهام! از آنجا كه تمام بحثهاى گذشته همه جنبه انذار و تهديد براى مشركان و سركشان و ظالمان دارد، در اينجا همين مسأله را تعقيب كرده، مىگويد: «بگو: من تنها يك بيم دهندهام»! (قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ).
درست است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بشارت دهنده نيز مىباشد، ولى چون بشارت براى مؤمنان است، و انذار براى مشركان و مفسدان، و در اينجا روى سخن با گروه اخير است، تنها تكيه بر انذار شده است.
سپس مىافزايد: «و هيچ معبودى جز خداوند يگانه قهّار نيست» (وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
تكيه بر قهر او نيز به همين منظور است، تا كسى به لطف او مغرور نگردد، و از قهر او خود را ايمن نشمرد، و در گرداب كفر و گناه غوطهور نشود.
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 66)- و بلا فاصله به عنوان ذكر دليل براى توحيد الوهيت و عبادت پروردگار مىافزايد: «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، پروردگار عزيز و غفّار» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ).
در اين آيه سه وصف از اوصاف خداوند بيان شده نخست مسأله «ربوبيت» او نسبت به تمام عالم هستى است، دوم و سوم توصيف او به «عزيز» و «غفار» مىباشد كه دليل ديگرى بر «الوهيت» اوست، چرا كه تنها كسى شايسته پرستش است كه علاوه بر «ربوبيت» قدرت بر مجازات نيز دارد، و علاوه بر قدرت بر مجازات، درهاى رحمت و مغفرت او نيز گشوده است.
(آيه 67)- سپس در جملهاى كوتاه و تكان دهنده خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىفرمايد: «بگو: اين (قرآن) خبرى بزرگ است» (قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ).
(آيه 68)- «كه شما از آن روى گردانيد» (أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ).
(آيه 69)- سپس به عنوان مقدمهاى براى ذكر ماجراى آفرينش آدم، و ارزش والاى وجود انسان تا آن حد كه فرشتگان همگى در برابر او سجده كردند، مىفرمايد: «من از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى كه (در باره آفرينش آدم) مخاصمه مىكردند خبر ندارم» (ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ).
(آيه 70)- آگاهى من تنها از طريق وحى است، و «تنها چيزى كه به من وحى مىشود اين است كه من انذار كننده آشكارى هستم» (إِنْ يُوحى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ).
گر چه فرشتگان، جدال و مخاصمهاى با پروردگار نداشتند، ولى همين اندازه كه به خداوند عرض كردند: «آيا مىخواهى كسى را بيافرينى كه فساد و خونريزى كند»؟ به اين گفتگوها «مخاصمه» اطلاق شده است. كه يك اطلاق مجازى است.
(آيه 71)- تكبر كرد و رانده درگاه خدا شد! از اين آيه به بعد توضيحى است بر «مخاصمه ملأ اعلى» و «ابليس» و گفتگو در باره آفرينش «آدم».
نخست مىفرمايد: «به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مىآفرينم» (إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ).
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 72)- اما براى اين كه تصور نشود كه بعد وجود انسانى همان بعد خاكى است در اين آيه مىافزايد: «هنگامى كه آن را نظام بخشيدم، و از روح خود در آن دميدم براى او به سجده افتيد» (فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ).
(آيه 73)- به اين ترتيب آفرينش انسان پايان پذيرفت، «روح خدا» و «گل تيره» به هم آميختند، و موجودى عجيب و بىسابقه كه قوس صعودى و نزوليش هر دو بىانتها بود آفرينش يافت، و موجودى با استعداد فوق العاده كه مىتوانست شايسته مقام «خليفة اللهى» باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
(آيه 74)- «جز ابليس كه تكبّر كرد و از كافران بود» (إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ).
آرى! بدترين بلاى جان انسان نيز همين كبر و غرور است كه او را از درك حقايق محروم مىسازد، و به تمرد و سركشى وا مىدارد، و از صف مؤمنان كه صف بندگان مطيع خداست بيرون مىافكند، و در صف كافران كه صف ياغيان و طاغيان است قرار مىدهد.
(آيه 75)- اينجا بود كه ابليس از سوى خداوند مورد مؤاخذه و بازپرسى قرار گرفت.
«فرمود: اى ابليس! چه چيز مانع تو از سجده كردن بر مخلوقى كه با قدرت خود آفريدم گرديد»؟ (قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ).
تعبير به «يدى» (دو دست) در اينجا كنايه از قدرت است.
سپس مىافزايد: «آيا تكبر كردى يا از برترينها بودى»؟ برتر از اين كه فرمان سجود به تو داده شود (أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ).
بدون شك احدى نمىتواند ادعا كند كه قدر و منزلتش ما فوق اين است كه براى خدا سجده كند.
-
RE: سوره ص [38]
(آيه 76)- اما ابليس با نهايت تعجب شق دوم را انتخاب كرد، و معتقد بود برتر از آن است كه چنين دستورى به او داده شود، لذا با كمال جسارت به مقام استدلال در مخالفتش با فرمان خدا برآمد و «گفت: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفريدهاى و او را از گل»! (قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ).
در حقيقت او با اين سخن مىخواست هم حكمت خدا را نفى كند و هم امر او را- نعوذ باللّه- بىمأخذ بشمرد.
تمام اشتباه ابليس در اين بود كه پنداشت، آتش اشرف از خاك است و هرگز نبايد به موجود اشرف دستور داد كه در برابر غير اشرف سجده كند! و تمام اشتباه ابليس در اين دو مقدمه اخير بود.
زيرا آدم تنها از خاك نبود، بلكه عظمتش از آن روح الهى بود كه در آن دميده شد، و گر نه خاك كجا و اين همه افتخار و استعداد و تكامل كجا؟! دوم اين كه: خاك نه تنها كمتر از آتش نيست، بلكه به مراتب برتر از آن است، تمام زندگى و حيات و منابع حياتى از خاك بر مىخيزد، گياهان و گلها و تمام موجودات زنده از خاك مدد مىگيرند.
در حالى كه آتش با تمام اهميتى كه در زندگى دارد هرگز به پاى آن نمىرسد، و تنها ابزارى است براى استفاده كردن از منابع خاكى، آن هم ابزارى خطرناك و ويرانگر.
(آيه 77)- اينجا بود كه مىبايست اين موجود پليد از صفوف ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب كرد و «فرمود:
از آسمانها (و صفوف ملائكه) خارج شو كه تو رانده درگاه منى»! (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ).
اينجا جاى پاكان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سركشان و تاريك دلان.
(آيه 78)- و سپس افزود: «و مسلما لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود» و هميشه مطرود از رحمت من خواهى بود (وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ).