زود باش مرا بكش

من براي پيروزي آمدم و شهيد شدن منتهاي آرزوي من است. اگر قرار بود از كشته شدن بترسم و به امام بد بگويم، غلط كردم به جبهه بيايم. زود باش مرا بكش.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، 26 مرداد ماه سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به ميهن عزيزمان است. آزادي شيرمرداني كه مدت ها در بند رژيم بعث صدام بودند و روزهاي سختي را گذراندند اما كوچكترين سستي در عقايد و آرمان هايشان پيدا نشد. خاطره زير روايتي است از يك آزاده كه لحظاتي از روزهاي سخت اسارات را تعريف كرده است.


*در شب حمله با تركش يك خمپاره از ناحيه پا شديدا مجروح شدم و تا صبح داخل دشت افتاده بودم و توان هر حركتي از من سلب شده بود. وقتي از رسيدن كمك نا اميد شدم شروع به گفتن شهادتين كردم. خورشيد همه جا را روشن كرده بود كه ماشين هاي بعثي آمدند اول زخمي ها و كشته هاي خودشان را جمع آوري كردند و بعد من و دو نفر ديگر از برادران را كه جراحت شديد داشتيم پيدا كرده و سوار ماشين نمودند.

از همان ابتدا كه ما را داخل ماشين كردند، اهانت ها و ناسزاها و بدگويي هاي بي شمارشان شروع شد. از دهان كثيفشان نام حضرت امام همراه با اهانت بيرون مي آمد و بر حراحت زخم مان آتشي از زخم زبان ها و دشنام ها و كينه مي گذاشتند.