-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 30)- ولى قرآن همواره از پاسخ صريح به اين مطلب و تعيين زمان وقوع رستاخيز خوددارى مىكند و تأكيد مىكند اين از امورى است كه علم آن مخصوص خداست، و احدى جز او از آن آگاه نيست.
اين آيه همين معنى را با عبارت ديگرى بازگو كرده، مىفرمايد: «بگو: وعده شما روزى خواهد بود كه نه ساعتى از آن تأخير خواهيد كرد، و نه ساعتى بر آن پيشى خواهيد گرفت» (قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ).
اين مخفى ماندن تاريخ قيام قيامت- حتى بر شخص پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله- به خاطر آن است كه خداوند مىخواهد مردم يك نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا كه اگر تاريخ قيامت تعيين مىشد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بىخبرى فرو مىرفتند، و هرگاه زمانش نزديك بود ممكن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پيدا كند، و در هر دو صورت هدفهاى تربيتى انسان عقيم مىماند.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 31)- به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون موضعگيرى مشركان در برابر مسأله معاد بود در اينجا بعضى از صحنههاى دردناك معاد را براى آنها مجسم مىسازد تا به سر انجام كار خويش واقف گردند.
نخست مىگويد: «كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن و كتابهاى آسمانى ديگرى كه قبل از آن بوده ايمان نخواهيم آورد» (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).
انكار ايمان نسبت به كتب انبياى پيشين شايد به اين منظور بوده كه قرآن روى اين مطلب تكيه مىكند كه نشانههاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در تورات و انجيل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوّت پيامبر اسلام كتب آسمانى ديگر را نيز نفى مىكنند.
سپس به وضع آنها در قيامت پرداخته روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىگويد: «اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان (براى حساب و دادرسى) نگه داشته شدهاند در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مىاندازد» از وضع آنها تعجّب مىكنى (وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ).
در اين حال «مستضعفان به مستكبران مىگويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم» (يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ).
آنها مىخواهند به اين وسيله تمام گناهان خويش را بر گردن اين «مستكبران» بىرحم بيندازند، هر چند در دنيا حاضر نبودند چنين برخورد قاطعى با آنها داشته باشند.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 32)- ولى مستكبران خاموش نمىمانند و «در پاسخ به مستضعفين مىگويند: آيا ما شما را از طريق هدايت باز داشتيم بعد از آن كه هدايت به سراغ شما آمد» و به قدر كافى اتمام حجت شد و پيامبران گفتنىها را گفتند (قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ).
نه ما مسؤول نيستيم، «بلكه خود شما گنهكار بوديد» (بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ).
كه با داشتن آزادى اراده تسليم سخنان بىاساس ما شديد، به كفر و الحاد روى آورديد و سخنان منطقى انبيا را به دست فراموشى سپرديد.
(آيه 33)- «و مستضعفان به مستكبران مىگويند: وسوسههاى فريبكارانه شما در شب و روز (مايه گمراهى ما شد) هنگامى كه به ما دستور مىداديد كه به خداوند كافر شويم و همتايانى براى او قرار دهيم»! (وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً).
درست است كه ما در پذيرش آزاد بوديم و مقصر و گنهكار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسؤوليد و گنهكار، بلكه سنگ اول به دست ناپاك شما گذاشته شد، بخصوص اين كه همواره از موضع قدرت با ما سخن مىگفتيد.
لذا هر دو گروه از كرده خود پشيمان مىشوند، مستكبران از گمراه ساختن ديگران و مستضعفان از پذيرش بىقيد و شرط اين وسوسههاى شوم، «اما هنگامى كه عذاب الهى را مىبينند ندامت خود را كتمان مىكنند (مبادا بيشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجير بر گردن كافران مىنهيم» (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا).
آرى! آنها هر وقت در دنيا به اشتباه خود پى مىبردند و نادم مىشدند شجاعت اظهار ندامت را نداشتند، و همين خصيصه اخلاقى خود را در قيامت نيز به كار مىگيرند اما چه سود؟
به هر حال اينها نتيجه اعمال خودشان است كه از پيش فراهم ساختهاند «آيا آنها جزايى جز اعمالى كه انجام مىدادند دارند»؟! (هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
آرى! اين اعمال و كردار كفار و مجرمين است كه به صورت زنجيرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده مىشود.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 34)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اغواگرى مستكبران بود در اينجا گوشهاى از اين اغواگرى را منعكس مىسازد، مىگويد: «و ما هرگز در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كنندهاى نفرستاديم مگر اين كه مترفين (همان متنعمان مغرور و مست نعمت) مىگفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد كافريم» و آنچه را نامش پيام الهى مىنهيد قبول نداريم (وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).
نه تنها در برابر انبيا كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت بر مىدارند.
(آيه 35)- مال و فرزند دليل قرب به خدا نيست! اين آيه به منطق پوشالى آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خود به آن متوسل مىشدند و به اغفال عوام مىپرداختند اشاره كرده، مىگويد: «و آنها گفتند: ما از همه ثروتمندتر و پر اولادتريم» (وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختيار ما نهاده، و هم نيروى انسانى بسيار، و اين دليل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعيت ما در نزد اوست «و ما (نور چشمىها) هرگز مجازات نخواهيم شد»! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ).
اگر ما مطرود درگاه او بوديم اين همه نعمت چرا به ما مىداد؟ خلاصه آبادى دنياى ما دليل روشنى بر آبادى آخرت ماست!
(آيه 36)- اين آيه اين منطق پوشالى و عوام فريبانه را به عاليترين وجهى پاسخ مىدهد و درهم مىكوبد، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىفرمايد: «به آنها بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مىدهد، و (براى هر كس بخواهد) سخت مىگيرد» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
و اينها همه طبق مصالحى است كه براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم مىداند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد.
بنابر اين هرگز نبايد وسعت روزى را دليل بر سعادت، و تنگى روزى را دليل بر شقاوت شمرد «اما اكثر مردم از اين واقعيت بىخبرند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ). البته اكثريت ناآگاه و بىخبر چنين هستند.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 37)- سپس با صراحت بيشترى همين معنى را تعقيب كرده، مىگويد:
«هرگز چنان نيست كه اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازد» (وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى).
اين سخن بدان معنى نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش لازم براى زندگى بردارد، بلكه هدف اين است كه داشتن امكانات اقتصادى و نيروى انسانى فراوان هرگز معيار ارزش معنوى انسانها در پيشگاه خدا نمىشود.
سپس به معيار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مايه تقرب به درگاه خدا مىشود پرداخته و به صورت يك استثنا مىگويد: «مگر كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است، و در غرفههاى بهشتى در نهايت امنيت به سر مىبرند» (إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ).
بنابر اين تمام معيارها به اين دو امر باز مىگردد «ايمان» و عمل «صالح».
اينجاست كه قرآن با صراحت بىنظيرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمينه عوامل قرب به پروردگار كشيده.
(آيه 38)- در اين آيه گروه مقابل آنها را توصيف كرده، مىگويد: «اما آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش و كوشش مىكنند (نه خود ايمان دارند و نه اجازه مىدهند ديگران در راه حق گام نهند) در حالى كه چنين مىپندارند كه مىتوانند از چنگال قدرت ما فرار كنند، آنها در عذاب دردناك روز قيامت احضار مىشوند» (وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).
آنها همان كسانى هستند كه با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تكذيب انبيا پرداخته و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 39)- بيزارى معبودان از عابدان: بار ديگر در اينجا به پاسخ گفتار آنها كه اموال و اولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مىپنداشتند باز مىگردد، و به عنوان تأكيد مىگويد: «بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده يا محدود مىكند» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ).
سپس مىافزايد: «آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر مىكند و او بهترين روزى دهندگان است» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
در روايتى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: «كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود».
اما مسأله مهم اين است كه انفاق از اموال حلال و مشروع باشد كه خدا غير آن را قبول نمىكند و بركت نمىدهد.
گر چه محتواى اين آيه تأكيد بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست اين كه آيه 37 كه مفهومش همين مفهوم بود بيشتر ناظر به اموال و اولاد كفار بود در حالى كه اين آيه ناظر به مؤمنان است.
ديگر اين كه آيه قبل وسعت و تنگى معيشت را در باره دو گروه مختلف بيان مىكرد در حالى كه اين آيه ممكن است اشاره به دو حالت مختلف از يك انسان باشد كه گاه روزيش گسترده و گاه تنگ و محدود است.
(آيه 40)- و از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشركان بودند و ادعا مىكردند كه ما فرشتگان را مىپرستيم و آنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاى بىاساس نيز پرداخته چنين مىگويد: «و به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها (چه عبادت كنندگان و چه عبادت شوندگان) را محشور مىكند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مىگويد: آيا اينها شما را عبادت مىكردند»؟! (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ).
هدف از سؤال فوق اين است كه از بيان فرشتگان حقايق گفته شود، تا اين گروه عبادت كننده سر افكنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اينها كاملا بيزارند.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 41)- اكنون ببينيم «فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار چه مىگويند؟
آنها جامعترين و مؤدبانهترين پاسخ را انتخاب كرده چنين «عرض مىكنند: منزهى تو اى پروردگار!» از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست دادهاند (قالُوا سُبْحانَكَ).
ما به هيچ وجه با اين گروه ارتباط نداشتهايم «تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها» (أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ).
آنها ما را پرستش نمىكردند «بلكه جن را مىپرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند» (بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).
منظور از «جن» شيطان و ساير موجودات خبيثى است كه بتپرستان را به اين عمل تشويق مىكردند، بنابر اين مراد از عبادت جن همان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسههاى آنهاست.
(آيه 42)- به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدى كامل تبديل مىشود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن مىگردد كه معبودان آنها كوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.
لذا در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى پر معنى مىگويد: «پس امروز هيچ يك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست» (فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
بنابر اين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند مىتوانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبت به يكديگر مىتوانند كمكى انجام دهند.
اينجاست كه «به اين ظالمان مىگوييم: بچشيد عذاب آتشى را كه آن را تكذيب مىكرديد» (وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 43)- با كدام منطق آيات ما را انكار مىكنند؟
آيات گذشته از وضع مشركان و افراد بىايمان در قيامت سخن مىگفت، در اينجا بار ديگر به وضع آنها در اين دنيا پرداخته عكس العمل آنان را در برابر شنيدن قرآن بازگو مىكند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قيامت معلول اين موضعگيرى غلط در مقابل آيات الهى در دنياست.
نخست مىگويد: «هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده مىشود مىگويند: اين مرد فقط مىخواهد شما را از آنچه نياكانتان پرستش مىكردند باز دارد» (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ).
اين نخستين عكس العمل آنها در برابر اين «آيات بينات» است كه به منظور تحريك حس عصبيت در اين قوم متعصب مطرح مىكردند.
سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مطرح مىساختند بيان مىكند، مىفرمايد: «و آنها مىگويند: اين (قرآن) جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته شده چيز ديگرى نيست»! (قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرىً).
و بالأخره سومين اتهامى را كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بستند تهمت «سحر» بود، چنانكه در پايان آيه مىخوانيم: «كسانى كه كافر شدند هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين چيزى جز سحر آشكار نيست»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ).
(آيه 44)- قرآن در اين آيه بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مىكشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك جمله پاسخ مىدهد، مىگويد: «ما قبلا چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنها ندادهايم كه آن را بخوانند (و بر اساس آن به انكار دعوت تو بپردازند) و قبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم» (وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ).
اشاره به اين كه اين ادعاها از كسى قابل طرح است كه قبلا پيامبرى به سراغ او آمده و كتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف مىبيند و به تكذيب بر مىخيزد.
اما كسى كه تنها به اتكا فكر خود- بدون هيچ گونه وحى آسمانى- و با نداشتن بهرهاى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنين قضاوت كند.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 45)- در اين آيه اين گروه سركش را با بيانى مؤثر و گويا مورد تهديد قرار داده، چنين مىگويد: «كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند» (وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«در حالى كه اينها (از نظر قوت و قدرت حتى) به يك دهم آنچه به اقوام پيشين داديم نمىرسند» (وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ).
اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى «آنها رسولان مرا تكذيب كردند، پس بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ).
شهرهاى ويران شده آنها در زير ضربات كوبنده مجازات الهى در نزديكى شما و در مسيرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آيينه عبرت بگيريد، كه نه سنّت الهى تغيير پذير است و نه شما از آنها برتريد!
(آيه 46)- انقلاب فكرى ريشه هر انقلاب اصيل: در اين آيه و آيات آينده كه بحثهاى اواخر اين سوره را تشكيل مىدهد بار ديگر به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد كه آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت كند، و از گمراهى باز دارد.
نخست به خمير مايه همه تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره كرده، و در جملههايى بسيار كوتاه و پرمحتوا مىگويد: «به آنها بگو: من تنها شما را به يك چيز اندرز مىدهم، و آن اين كه براى خدا قيام كنيد دو نفر، دو نفر، با يك نفر، يك نفر، سپس انديشه كنيد» (قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا).
يعنى در همه چيز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل كوچك، و خلاصه در هر كار بايد نخست انديشه كرد، ولى از همه مهمتر، انديشه براى پيدا كردن پاسخ اين چهار سؤال است:
از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مىروم؟ و اكنون در كجا هستم؟
«اين دوست و همنشين شما (محمّد) هيچ گونه انحراف فكرى و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلكه «او فقط بيم دهنده شماست در برابر عذاب شديد الهى» (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ).
آيه فوق عصاره دين و خمير مايه تكامل و پيشرفت انسان را همين انديشه و تفكر مىداند.
-
RE: سوره سبأ [34]
(آيه 47)- در آيه قبل سخن از دعوت به تفكر، و نفى هر گونه عدم تعادل روحى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود. در اين آيه سخن از عدم مطالبه اجر و مزد در برابر رسالت است.
مىگويد: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستم براى شماست» (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ).
«اجر و پاداش من تنها بر خداوند است» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
من شما را دعوت به تفكر كردم، اكنون بينديشيد، چه چيز سبب شده كه من شما را از عذاب شديد الهى انذار كنم؟ چه سود مادّى از اين كار عائد من مىشود؟
من اصولا از شما اجر و پاداشى نخواستهام، و اگر مىبينيد من در بعضى از سخنانم كه از سوى پروردگار آوردهام به شما گفتهام: «من از شما پاداشى نمىطلبم جز دوستى خويشاوندانم» (شورى/ 23). اين نيز سودش به خود شما بازگشت مىكند چرا كه مودّت ذى القربى بازگشت به مسأله «امامت و ولايت» و «تداوم خط نبوّت» است كه آن نيز براى ادامه هدايت شما ضرورى است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و او بر هر چيز شاهد و گواه است» (وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ).
اگر من پاداشم را از او مىخواهم به خاطر آن است كه او از همه اعمال و نيات من آگاه است.
(آيه 48)- با توجه به آنچه پيرامون حقانيت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفته شد، در اين آيه مىگويد: قرآن واقعيتى است انكار ناپذير كه از ناحيه خدا بر قلب پيامبر القا شده است «بگو: پروردگار من حق را مىافكند كه او علّام الغيوب است و از تمام اسرار نهان آگاه است» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ).
منظور افكندن «حق» يعنى كتب آسمانى و وحى الهى بر قلوب انبيا و فرستادگان پروردگار است. و اين بىشباهت به حديث معروف (العلم نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء) علم نورى است كه خداوند به دلهاى كسانى كه بخواهد و شايسته ببيند مىافكند» نيست.