-
RE: سوره روم [30]
(آيه 22)- اين آيه معجونى از آيات آفاقى و انفسى است: نخست به مسأله خلقت آسمانها و زمين اشاره كرده، مىگويد: «از نشانههاى بزرگ خدا آفرينش آسمانها و زمين است» (وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آسمانها با آن همه كرات، با آن همه منظومهها و كهكشانها، آسمانهايى كه انديشه بلند پرواز انسان از درك عظمت آن عاجز و فكر از مطالعه آن خسته مىشود و هر قدر علم و دانش انسان پيش مىرود نكتههاى تازهاى از عظمتش آشكار مىگردد.
سپس سخن را به يكى از آيات بزرگ انفسى منتقل ساخته، مىگويد:
«و اختلاف زبانها و رنگهاى شما» نيز از آيات عظمت اوست! (وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ).
كه براى سازمان يافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است و همچنين زبانها و نژادها را.
قرآن در پايان آيه مىگويد: «در اين امور نشانههايى است براى عالمان و انديشمندان» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ).
چرا كه آنها بيش از هر كس از اين اسرار آگاه مىشوند.
(آيه 23)- باز هم نشانههاى عظمت او در برون و درون: به دنبال بحثهاى گذشته پيرامون آيات پروردگار در آفاق و انفس در اينجا به گفتگو پيرامون بخش ديگرى از اين آيات بزرگ مىپردازد.
نخست پديده «خواب» را به عنوان يك پديده مهم آفرينش و نمودارى از نظام حكيمانه آفريننده آن مورد توجه قرار داده، مىگويد: «و از نشانههاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و كوشش شما براى بهره گيرى از فضل پروردگار» و تأمين معاش (وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
و در پايان مىافزايد: «در اين امور نشانههايى است براى آنها كه گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ).
اين موهبت بزرگ الهى سبب مىشود كه جسم و روح انسان به اصطلاح سرويس شود، و با بروز حالت خواب كه يك نوع وقفه و تعطيل كار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حيات و نشاط و نيروى تازهاى پيدا كند.
مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسيار زود پژمرده و فرسوده مىشد، و بسيار زود پيرى و شكستگى به سراغ او مىآمد.
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 24)- اين آيه كه پنجمين قسمت از آيات عظمت خدا را بيان مىكند باز به سراغ آيات آفاقى مىرود، و مسأله باران و رعد و برق و حيات زمين را پس از مرگ مورد توجه قرار داده، مىگويد: «و از نشانههاى خدا اين است كه برق را كه هم مايه ترس است هم مايه اميد، به شما نشان مىدهد» (وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
«ترس» از خطرات ناشى از برق كه گاه به صورت «صاعقه» در مىآيد و «اميد» از نظر نزول باران كه غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مىريزد.
سپس مىافزايد: «و از آسمان آبى نازل مىكند كه زمين را بعد از مرگش حيات مىبخشد» (وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
در پايان آيه به عنوان تأكيد مىافزايد: «در اين امور آيات و نشانههايى است براى جمعيتى كه تعقل و انديشه مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
آنها هستند كه مىفهمند در اين برنامه حساب شده دست قدرتى در كار است و هرگز نمىتواند معلول تصادفها و ضرورتهاى كور و كر باشد.
(آيه 25)- در اين آيه بحث از آيات آفاقى را در زمينه تدبير نظام آسمان و زمين و ثبات و بقاى آنها ادامه داده، مىفرمايد: «و از آيات او اين است كه آسمان و زمين به فرمان او بر پاست» (وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ).
يعنى نه تنها آفرينش آسمانها كه در آيات قبل به آن اشاره شد آيتى است كه بر پايى و ادامه نظام آنها نيز آيتى ديگر مىباشد، چه اين كه اين اجرام عظيم در گردش منظم خود احتياج به امور زيادى دارد كه مهمترين آنها محاسبه پيچيده تعادل نيروى جاذبه و دافعه است.
و در پايان اين آيه با استفاده از زمينه بودن «توحيد» براى «معاد» بحث را به اين مسأله منتقل ساخته، مىفرمايد: «سپس هنگامى كه شما را (در قيامت) از زمين فرا خواند ناگهان همه خارج مىشويد» و در صحنه محشر حضور مىيابيد (ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 26)- توحيد مالكيت خداوند: در آيات گذشته بحثهايى پيرامون «توحيد خالقيت» و «توحيد ربوبيت» آمده بود، و اين آيه، از يكى از شاخههاى توحيد كه «توحيد مالكيت» است سخن مىگويد، مىفرمايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن او مىباشند» (وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و چون همه از آن اويند «همگى در برابر او خاضع و مطيعند» (كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
يعنى از نظر قوانين آفرينش زمام امر همه در دست اوست و همه خواه ناخواه تسليم قوانين او در جهان تكوينند.
دليل اين «مالكيت» همان خالقيت و ربوبيت اوست: كسى كه در آغاز موجودات را آفريده و تدبير آنها را بر عهده دارد، مسلما مالك اصلى نيز بايد او باشد، نه غير او.
(آيه 27)- و از آنجا كه در سلسله آياتى كه گذشت و نيز بعدا خواهد آمد مسائل مربوط به مبدأ و معاد همچون تار و پود يك پارچه در هم انسجام يافته، در اين آيه باز به مسأله معاد بر مىگردد و مىگويد: «او كسى است كه آفرينش را آغاز مىكند سپس آن را باز مىگرداند، و اين كار براى او آسانتر مىباشد»! (وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ).
قرآن در اين آيه با كوتاهترين استدلال، مسأله امكان معاد را اثبات كرده است، مىگويد: شما معتقديد آغاز آفرينش از اوست، باز گشت مجدد كه از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟
توجه به يك نكته در اينجا ضرورى است كه تعبير به آسان بودن و سخت بودن از دريچه فكر ماست، و الا براى وجودى كه بى نهايت است «سخت» و «آسان» هيچ تفاوتى ندارد.
و شايد به همين دليل بلافاصله در ذيل آيه مىفرمايد: «و براى اوست توصيف برتر در آسمانها و زمين» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا كه هر وصف كمالى در آسمان و زمين در باره هر موجودى تصور كنيد از علم، قدرت، مالكيت، عظمت، وجود و كرم، مصداق اتم و اكمل آن نزد خدا است، چرا كه همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه كمالات است.
سر انجام در پايان آيه به عنوان تأكيد يا به عنوان يك دليل، مىگويد:
«و اوست توانمند و حكيم» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
عزيز است و شكستناپذير اما در عين قدرت نامحدودش كارى بىحساب انجام نمىدهد، و همه افعالش بر طبق حكمت است.
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 28)- بعد از بيان قسمتى ديگر از دلائل توحيد و معاد در آيات گذشته به ذكر دليلى بر نفى شرك به صورت بيان يك مثال پرداخته، مىگويد: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ).
و آن مثال اين است كه اگر بردگان و مملوكهايى در اختيار شما باشد «آيا اين بردههاى شما در روزيهايى كه به شما دادهايم شريك شما مىباشند»؟! (هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ).
«آن چنان كه هر دو با هم كاملا مساوى باشيد» (فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ).
و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بيم داشته باشيد آن گونه كه در مورد شركاى آزاد، خود بيم داريد» (تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ).
يا آن چنان كه شما حاضر نيستيد بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان كنيد.
وقتى در مورد بردگانتان كه «ملك مجازى» شما هستند اين چنين امرى را نادرست و غلط مىدانيد، چگونه مخلوقات را كه ملك حقيقى خدا هستند شريك او مىپنداريد؟ يا پيامبرانى همچون مسيح، يا فرشتگان خدا، يا مخلوقاتى همچون جن، و يا بتهاى سنگى و چوبى را همتايان خدا مىشمريد؟ اين چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟! و در دنباله آيه براى تأكيد مىفرمايد: «اين چنين آيات خود را براى كسانى كه تعقّل مىكنند شرح مىدهيم» (كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
آرى! با ذكر مثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقايق را بازگو مىكنيم تا انديشه خود را به كار اندازيد.
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 29)- ولى اين آيات بينات و اين گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان انديشه است، نه ظالمان هوى پرست بىدانشى كه پردههاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فكر آنها را تيره و تار كرده.
لذا در اين آيه مىافزايد: «ظالمان از هوى و هوسهاى خويش بدون علم و آگاهى پيروى مىكنند» و تابع هيچ منطقى نيستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
اينها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افكنده است «و چه كسى مىتواند آنها را كه خدا گمراه كرده هدايت كند»؟! (فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).
و مسلم است كسانى را كه خدا رهايشان سازد و به خويشتن واگذار كند «براى آنها هيچ يار و ياورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
(آيه 30)- تا اينجا بحثهاى فراوانى پيرامون توحيد و خدا شناسى از طريق مشاهده نظام آفرينش داشتهايم.
و به دنبال آن در اين آيه سخن از توحيد فطرى است يعنى همان مسأله را از طريق درون و مشاهده باطنى و درك ضرورى وجدانى تعقيب كرده، مىفرمايد:
«پس روى (دل) خود را متوجه آيين پاك و خالص پروردگار كن»! (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً).
چرا كه «اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش خدا نيست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستين روزى كه انسان قدم به عالم هستى مىگذارد اين نور الهى در درون جان او شعلهور است.
«اين است دين و آيين محكم و استوار» (ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ).
«ولى اكثر مردم نمىدانند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
«دين حنيف» يعنى دينى كه از تمام كجيها و از انحراف و خرافات و گمراهيها به سوى راستى و درستى متمايل شده است.
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 31)- در اين آيه چنين مىافزايد: اين توجيه شما به دين حنيف خالص و فطرى «در حالى است كه شما باز گشت به سوى پروردگار مىكنيد» (مُنِيبِينَ إِلَيْهِ).
اصل و اساس وجود شما بر توحيد است و سر انجام بايد به سوى همين اصل باز گرديد.
و به دنبال دستور «انابه» و باز گشت، دستور به «تقوا» مىدهد كه جامع همه اوامر و نواهى الهى است، مىفرمايد: «و از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوهُ).
سپس از ميان تمام اوامر تكيه و تأكيد بر موضوع نماز كرده، مىگويد: «و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ). چرا كه نماز در تمام ابعادش مهمترين برنامه مبارزه با شرك و مؤثرترين وسيله تقويت پايههاى توحيد و ايمان به خداست.
لذا از ميان تمام نواهى نيز روى «شرك» تكيه مىكند، مىگويد: «و از مشركان نباشيد» (وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ). چرا كه شرك بزرگترين گناه و اكبر كبائر است.
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 32)- در اين آيه يكى از نشانهها و پيامدهاى شرك را در عبارتى كوتاه و پر معنى بيان كرده، مىگويد: از مشركان نباشيد «از كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند، و به دستهها و گروهها تقسيم شدند» (مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً).
و عجب اين كه با تمام تضادّ و اختلافى كه داشتند «هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ).
آرى! يكى از نشانههاى شرك پراكندگى و تفرقه است، چرا كه معبودهاى مختلف منشأ روشهاى متفاوت، و سر چشمه جداييها و پراكندگيهاست.
توحيد يك جاذبه نيرومند درونى!
بدون شك همان گونه كه دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مىدهد در درون جان او نيز كششها و جاذبههايى وجود دارد كه براى او تعيين جهت مىكند.
فلسفه وجودى آنها همين است كه در مسائل حياتى انسان هميشه نمىتواند به انتظار عقل و منطق بنشيند، چرا كه اين كار گاهى سبب تعطيل هدفهاى حياتى مىشود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، يا آميزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما يتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طريق توالد و تناسل» الهام بگيرد و طبق آن حركت كند، بايد مدتها پيش از اين نوع او منقرض شده باشد، ولى غريزه و جاذبه جنسى از يكسو و اشتها به تغذيه از سوى ديگر او را به سوى اين هدف مىكشاند، و هر قدر هدفها حياتىتر و عمومىتر باشد اين جاذبهها نيرومندتر است! ولى بايد توجه داشت كه اين كششها و جاذبهها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است يعنى نياز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه كه حيوان بدون نياز به تفكر به سوى غذا و جنس مخالف جذب مىشود.
اما گاهى تأثير آن به صورت آگاهانه است يعنى اين جاذبه درونى در عقل و انديشه اثر مىگذارد و او را وادار به انتخاب طريق مىكند.
قسم اول را «غريزه» و قسم دوم را «فطرت» مىنامند- دقت كنيد.
خدا گرايى و خدا پرستى به صورت يك فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
-
RE: سوره روم [30]
شواهد گوناگونى در دست داريم كه فطرى بودن «خدا گرايى» بلكه مذهب را در تمام اصولش روشن مىكند:
1- دوام اعتقاد مذهبى و ايمان به خدا در طول تاريخ پر ماجراى بشر خود نشانهاى بر فطرى بودن آن است، چرا كه اگر عادت بود نه جنبه عمومى و همگانى داشت، و نه دائمى و هميشگى بود.
2- مشاهدات عينى در دنياى امروز نشان مىدهد با تمام تلاش و كوششى كه بعضى از رژيمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب و آثار مذهبى از طرق مختلف به خرج دادهاند نتوانستهاند مذهب را از اعماق اين جوامع ريشه كن سازند.
3- كشفيات اخير روانكاوان و روانشناسان در زمينه ابعاد روح انسانى شاهد ديگرى بر اين مدعا است، آنها مىگويند: بررسى در باره ابعاد روح انسان نشان مىدهد كه يك بعد اصيل آن «بعد مذهبى» يا به تعبير آنها «قدسى» و «يزدانى» است، و گاه اين بعد مذهبى را سر چشمه ابعاد سه گانه ديگر يعنى بعد «راستى» (علم) و «نيكويى» و «زيبايى» دانستهاند.
«حس راستى» سر چشمه انواع علوم و دانشها و انگيزه كنجكاوى مستمر و پيگير در شناخت جهان هستى است.
«حس نيكى» انسان را به سوى مفاهيم اخلاقى همچون عدالت و شهامت و فداكارى و مانند آن جذب مىكند.
«حس زيبايى» انسان را به سوى هنرهاى اصيل، زيباييها، ادبيات و مسائل ذوقى جذب مىكند، و گاه سر چشمه تحولهايى در زندگى فرد و جامعه مىشود.
«حس مذهبى» يعنى ايمان به يك مبدأ متعالى و پرستش و نيايش او.
4- پناه بردن انسان در شدايد و سختيها به يك نيروى مرموز ماوراى طبيعى و تقاضاى حل مشكلات و فرو نشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نيز گواه ديگرى بر اصالت اين جاذبه درونى و الهام فطرى است كه- به انضمام ساير شواهدى كه گفتيم- مىتواند ما را به وجود چنين كشش نيرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 33)- اين آيه در حقيقت استدلال و تأكيدى است بر بحث گذشته در زمينه فطرى بودن توحيد و شكوفا شدن اين نور الهى در شدايد و سختيها.
مىفرمايد: «هنگامى كه مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مىخوانند، و به سوى او انابه مىكنند» (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ).
ولى آن چنان كم ظرفيت و كوتاه فكر و اسير تعصب و تقليد كوركورانه از نياكان مشرك خود هستند كه به مجرد اين كه حوادث سخت بر طرف مىشود و نسيم آرامش مىوزد و «خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مىچشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مىشوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ).
تكيه روى «مُنِيبِينَ إِلَيْهِ» اشاره لطيفى به اين معنى مىباشد كه پايه و اساس در فطرت انسان توحيد و خدا پرستى است و شرك امر عارضى است كه وقتى از آن قطع اميد مىكند خواه ناخواه به سوى ايمان و توحيد باز مىگردد.
(آيه 34)- در اين آيه به عنوان تهديد به اين افراد كم ظرفيت مشرك كه به هنگام نيل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مىسپارند مىگويد: بگذار «نعمتهايى را كه ما به آنها دادهايم كفران كنند» و هر كار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ).
«پس (تا مىتوانيد از اين نعمتهاى زود گذر دنيا) بهره گيريد» (فَتَمَتَّعُوا).
«اما به زودى (نتيجه شوم اعمال خويش را) خواهيد دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره روم [30]
(آيه 35)- در اين آيه براى محكوم ساختن اين گروه مشرك، سخن را در قالب استفهام آميخته با توبيخ درآورده، مىگويد: «آيا ما دليل محكمى بر آنان فرستاديم كه از شركشان سخن مىگويد» و آن را موجّه مىشمارد؟ (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ).
(آيه 36)- اين آيه كه ترسيم ديگرى از طرز فكر و روحيه اين جاهلان كم ظرفيت است چنين مىگويد: «و هنگامى كه رحمتى به مردم بچشانيم خوشحال و مغرور مىشوند، و هر گاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى كه انجام دادهاند به آنها برسد ناگهان مأيوس و نوميد مىگردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ).
در حالى كه مؤمنان راستين كسانى هستند كه نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مىشوند و نه به هنگام مصيبت، گرفتار يأس و نوميدى، نعمت را از خدا مىدانند و شكر به درگاه او مىبرند، و مصيبت را آزمون و امتحان، و يا نتيجه اعمال خويش محسوب مىدارند و صبر مىكنند و رو به درگاه او مىآورند.
(آيه 37)- اين آيه همچنان از «توحيد ربوبيت» سخن مىگويد، و به تناسب بحثى كه در آيات گذشته آمده بود كه بعضى از كم ظرفيتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مأيوس مىشوند، چنين مىفرمايد: «آيا نديدند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده (و براى هر كس بخواهد) تنگ مىسازد» (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
درست است كه عالم، عالم اسباب است ولى در عين حال اين يك قاعده كلى و هميشگى نيست، چرا كه گاه افراد بسيار جدى و لايقى را مىبينيم كه هر چه مىدوند به جايى نمىرسند، و به عكس گاه افراد كم دست و پا را مشاهده مىكنيم كه درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است! اين استثناها گويا براى اين است كه خداوند نشان دهد با تمام تأثيرى كه در عالم اسباب آفريده، نبايد در عالم اسباب گم شوند، و نبايد فراموش كنند كه در پشت اين دستگاه، دست نيرومند ديگرى است كه آن را مىگرداند.
لذا در پايان آيه مىگويد: «در اين نشانههايى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى كه ايمان مىآورند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).