زمان حضرت صادق(ع) با زمان امام حسین(ع) از زمین تا آسمان تفاوت داشت. زمان امام حسین(ع) یک دوره اختناق کامل بود و لهذا از امام حسین(ع)، در تمام مدت امامت ایشان، آن چیزی که به صورت حدیث نقل شده ظاهراً از پنج شش جمله تجاوز نمی‌کند، برعکس، در زمان امام صادق(ع) در اثر همین اختلافات سیاسی و همین نهضت‌های فرهنگی آن چنان زمینه فراهم شد که نام چهار هزار شاگرد برای حضرت در کتب ثبت شده.

لهذا اگر ما فرض کنیم (در صورتی که فرضش هم غلط است) که حضرت صادق(ع) در زمان خودش از نظر سیاسی در همان شرایطی بود که امام حسین(ع) بود، در صورتی که این طور هم نیست، از یک جهت دیگر یک تفاوت زیاد میان موقعیت حضرت صادق(ع) و موقعیت امام حسین(ع) بود.

امام حسین(ع) - که البته بر شهادتش آثار زیادی بار است - اگر شهید نمی‌شد چه بود؟ یک وجود معطل در خانه و در به رویش بسته، ولی امام صادق(ع) اگر فرض هم کنیم که شهید می‌شد و همان نتایج شهادت امام حسین(ع) بر شهادت او بار بود در شهید نشدنش یک نهضت علمی و فکری را در دنیای اسلام رهبری کرد که در سرنوشت تمام دنیای اسلام نه تنها شیعه مؤثر بوده است.

در زمان ایشان یک وضعی پیش آمد که همه کسانی که داعیه حکومت و خلافت داشتند به جنب و جوش آمدند، جز امام صادق(ع) که اساساً کنار کشید و خصوصیت اصلی زمان ایشان همان علل و موجباتی بود که سبب شد حکومت از امویان به عباسیان منتقل شود و به علاوه ما می‌بینیم که شخصیتی مانند «ابوسلمه خلال» که او بر ابومسلم هم تقدم داشته(او را می‌گفتند «وزیر آل محمد» و ابومسلم را می‌گفتند «امیر آل محمد»، برای انتقال حکومت از امویان به عباسیان تلاش می‌کند)، البته ابوسلمه پس از انقراض اموی‌ها و استقرار حکومت بر عباسی‌ها تغییر عقیده می‌دهد و به فکر می‌افتد که خلافت را به آل‌علی منتقل کند و دو نامه به وسیله دو نفر به مدینه می‌فرستد یکی برای امام صادق(ع) و یکی برای عبدالله محض که از بنی اعمال حضرت و از اولاد امام مجتبی(ع) بود و از این دو نفر عبدالله محض خوشحال می شود و استقبال می‌کند، ولی امام صادق(ع) فوق‌العاده بی‌اعتنایی می‌کند، حتی نامه‌اش را نمی‌خواند و در حضور آورنده آن، جلوی چراغ می‌گیرد و می‌سوزاند، می گوید جواب این نامه همین است.