-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 36)- ما به آن دو خطاب كرديم «و گفتيم: به سوى اين قوم برويد كه آيات ما را تكذيب كردند» (فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).
آنها از يك سو آيات و نشانههاى خدا را كه در آفاق و انفس و در تمام عالم هستى وجود دارد عملا تكذيب نمودند و از سوى ديگر تعليمات انبياى پيشين را نيز ناديده گرفته، و آنها را تكذيب نمودند.
ولى با تمام تلاش و كوششى كه موسى و برادرش انجام دادند، و با ديدن آن همه معجزات عظيم و متنوع و روشن، باز راه كفر و انكار را پيش گرفتند، لذا «ما آنها را شديدا در هم كوبيديم و نابود كرديم» (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً).
(آيه 37)- همچنين «قوم نوح را هنگامى كه رسولان الهى را تكذيب كردند، غرق نموديم و (سر نوشت) آنها را نشانه روشنى براى عموم مردم قرار داديم، و براى همه ستمگران عذاب دردناكى فراهم ساختيم» (وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً).
(آيه 38)- همچنين «قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس و اقوام بسيار ديگرى را كه در اين ميان بودند» هلاك كرديم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً).
قوم عاد همان قوم «هود» پيامبر بزرگ خدا هستند، كه از سر زمين احقاف (يا يمن) مبعوث شد، و قوم ثمود، قوم پيامبر خدا «صالح» هستند كه از سر زمين وادى القرى (ميان مدينه و شام) مبعوث گرديد، و «اصحاب رس» قومى بودند كه درخت صنوبرى را- كه «يافث» فرزند «نوح» غرس كرده بود- مىپرستيدند، آنها دوازده شهر آباد داشتند كه بر كنار نهرى به نام «رس» بود.
هنگامى كه آنها در كفر و بت پرستى فرو رفتند، خداوند پيامبرى از بنى اسرائيل به سوى آنها فرستاد اما آنها ايمان نياوردند، پيامبر براى قلع ماده فساد از خدا تقاضا كرد آن درخت بخشكد آن درخت خشكيد.
آنها هنگامى كه چنين ديدند سخت ناراحت شدند، و تصميم بر كشتن آن پيامبر گرفتند، چاهى عميق كندند و او را در آن افكندند.
خداوند به خاطر اين اعمال زشت، و اين ظلم و ستمها آنها را به عذاب شديدى گرفتار كرد و نابود ساخت.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 39)- ولى ما هرگز آنها را غافلگيرانه مجازات نكرديم، بلكه «براى هر يك از آنها مثلها زديم» (وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ).
به ايرادهاى آنها پاسخ گفتيم، همچون پاسخ ايرادهايى كه به تو مىكنند، اخطار كرديم، انذار نموديم، و سر نوشت و داستانهاى گذشتگان را براى آنها باز گو كرديم.
اما هنگامى كه هيچ يك از اينها سودى نداد «هر يك از آنها را در هم شكستيم و هلاك كرديم» (وَ كُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِيراً).
(آيه 40)- و سر انجام در اين آيه اشاره به ويرانههاى شهرهاى قوم لوط مىكند كه در سر راه مردم حجاز به شام قرار گرفته، و تابلو زنده و گويايى از سر نوشت دردناك اين آلودگان و مشركان است، مىفرمايد: «آنها [مشركان مكّه] از كنار شهرى كه باران شرّ و بد بختى [بارانى از سنگهاى نابود كننده] بر سرشان ريخته شد گذشتند آيا آنها (در سفرهايشان به شام) اين صحنه را نديدند» و در زندگى آنها نينديشيدند؟! (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها).
آرى! اين صحنه را ديده بودند، ولى هرگز درس عبرت نگرفتند چرا كه «آنها به رستاخيز ايمان و اميد ندارند»! (بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً).
مرگ را پايان اين زندگى مىشمرند، و اگر به زندگى پس از مرگ هم معتقد باشند اعتقادى بسيار سست و بىپايه دارند.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 41)- اين آيه نمونه ديگرى از منطق مشركان و كيفيت بر خورد آنها با پيامبر اسلام و دعوت راستين او را باز گو مىكند.
نخست مىگويد: «آنها هنگامى كه تو را مىبينند (تنها كارى كه انجام مىدهند اين است كه) به باد مسخرهات مىگيرند (و مىگويند:) آيا اين همان كسى است كه خدا او را به عنوان پيامبر بر انگيخته است» (وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا).
(آيه 42)- سپس قرآن در ادامه گفتار مشركان و از زبان آنها چنين نقل مىكند:
«اگر ما بر پرستش خدايانمان استقامت نمىكرديم بيم آن مىرفت كه ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع كند (إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها).
ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مىگويد نخست با يك جمله كوبنده به اين گروه كه اهل منطق نبودند چنين پاسخ مىدهد: «هنگامى كه عذاب الهى را ببينند بزودى مىفهمند چه كسى گمراهتر بوده است»؟! (وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا).
(آيه 43)- دومين پاسخى كه قرآن به سخنان آنها مىدهد در اين آيه آمده است، روى سخن را به پيامبر كرده، به عنوان دلدارى و تسلّى خاطر و هم به عنوان بيان دليل اصلى عدم پذيرش دعوت پيامبر از سوى آنان مىفرمايد: «آيا ديدى كسى كه معبود خود را هواى نفس خويش برگزيده»؟! (أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
«آيا با اين حالت تو قادر به هدايت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا).
يعنى، اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انكار و انواع مخالفتها زدند نه خاطر آن بوده كه منطق تو ضعيف و دلائل تو غير قانع كننده و در آئينت جاى شك و ترديد است بلكه به خاطر اين است كه آنها پيرو فرمان عقل و منطق نيستند، معبود آنها هواى نفسشان است، و هوى پرستى سر چشمه غفلت و بىخبرى و كفر و بىايمانى است.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 44)- بالاخره سومين پاسخى كه قرآن به اين گروه گمراه مىدهد اين است كه مىگويد: «آيا تو گمان مىكنى كه بيشتر آنها مىشنوند يا مىفهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ).
«آنها تنها مانند چهار پايانند، بلكه آنان گمراهترند»! (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا).
يعنى سخريهها و سخنان زننده و غير منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نكند چون آدمى يا بايد خود داراى عقل باشد و آن را به كار گيرد و مصداق «يَعْقِلُونَ» گردد و يا اگر از علم و دانش بر خوردار نيست از دانايان سخن بشنود و مصداق «يَسْمَعُونَ» باشد اما اين گروه نه آنند و نه اين، و به همين دليل با چهار پايان تفاوتى ندارند، و روشن است كه از چهار پا نمىتوان توقعى داشت، جز نعره كشيدن و لگد زدن، و كارهاى غير منطقى انجام دادن.
بلكه اينها از چهار پايان نيز بد بختتر و بينواترند كه آنها امكان تعقل و انديشه ندارند، و اينها دارند و به چنان روزى افتادهاند!
(آيه 45)- حركت سايهها! در اينجا سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان بيان اسرار توحيد و خدا شناسى است. سخن از نعمت «سايهها» و سپس اثرات و بركات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنايى» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمينهاى مرده» و «سيراب شدن» چهار پايان و انسانهاست.
نخست مىگويد: «آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ).
«و اگر مىخواست آن را ساكن قرار مىداد» سايهاى هميشگى و جاودانى (وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً).
اين سايه كشيده و گسترده همان سايهاى است كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين حكمفرماست و لذتبخشترين سايهها و ساعات همان است.
زيرا به دنبال آن مىفرمايد: «سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار داديم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا).
اشاره به اين كه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه روشن نمىشد، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مىآيد.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 46)- در اين آيه مىفرمايد: «سپس آن را آهسته جمع مىكنيم» و نظام سايه و آفتاب را حاكم مىسازيم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً).
مىدانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مىكند تدريجا سايهها بر چيده مىشود تا به هنگام ظهر كه در بعضى از مناطق سايه بكلى معدوم مىشود، و در ديگر مناطق به حد اقل خود مىرسد و به اين ترتيب سايهها نه يك دفعه ظاهر مىگردند، و نه يك دفعه بر چيده مىشوند، و اين خود يكى از حكمتهاى پروردگار است، چرا كه اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعكس، ناگهانى صورت مىگرفت براى همه موجودات زيانآور بود.
(آيه 47)- بعد از ذكر نعمت سايهها، به شرح دو نعمت ديگر كه كاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه ديگرى از اسرار نظام هستى را كه بيانگر وجود خداست روشن مىسازد، مىفرمايد: «او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً).
اين پرده ظلمانى نه تنها انسانها كه تمام موجودات روى زمين را در خود مستور مىسازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مىدارد و همچون پوششى كه انسان به هنگام خواب براى ايجاد تاريكى و استراحت از آن استفاده مىكند، او را در بر مىگيرد.
بعد اشاره به نعمت خواب كرده، مىفرمايد: «و خواب را استراحت» قرار داد (وَ النَّوْمَ سُباتاً).
خواب به موقع و به اندازه، تجديد كننده تمام نيروهاى بدن است و نشاط آفرين و مايه قدرت، و بهترين وسيله براى آرامش اعصاب است.
در پايان آيه به نعمت «روز» اشاره كرده، مىفرمايد: «و روز را وسيله حركت و حيات» قرار داد (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً).
و به راستى روشنايى روز از نظر روح و جسم انسان، حركت آفرين است همان گونه كه تاريكى، خوابآور و آرامبخش است.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 48)- بعد از بيان اين مواهب عظيم كه از اساسىترين پايههاى زندگى انسانها است به موهبت بسيار مهم ديگرى پرداخته، مىفرمايد: «او كسى است كه بادها را بشارتگرانى پيش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاك كننده نازل كرديم» (وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً).
نقش بادها به عنوان پيش قراولان نزول رحمت الهى بر كسى پوشيده نيست چرا كه اگر آنها نبودند هرگز قطره بارانى بر سر زمين خشكى نمىباريد زيرا اگر بادها ابرهاى پر بار را از بالاى اقيانوسها به سوى زمينهاى خشك نرانند، بار ديگر ابرها تبديل به باران مىگردد و در همان دريا فرو مىريزد.
هميشه قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش تودههاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دلانگيزى ايجاد مىكنند كه از درون آن بوى باران به مشام مىرسد، اينان همچون بشارت دهندهاى هستند كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مىدهند.
آب علاوه بر خاصيت حيات بخشى، خاصيت فوقالعاده مهم پاك كننده را دارد، اگر نبود در يك روز سر تا سر جسم و جان و زندگى ما كثيف و آلوده مىشد.
به علاوه مىدانيم پاكيزه كردن روح از آلودگيها به وسيله غسل و وضو نيز با آب انجام مىگيرد پس اين مايع حياتبخش هم پاك كننده روح است و هم جسم.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 49)- اما اين خاصيت پاك كننده بودن با تمام اهميتى كه دارد در درجه دوم قرار داده شده، لذا در اين آيه اضافه مىكند: «تا به وسيله آن، سر زمين مردهاى را زنده كنيم» (لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً).
«و آن (آب حياتبخش) را به مخلوقاتى كه آفريدهايم- چهار پايان و انسانهاى بسيار- مىنوشانيم» (وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً).
(آيه 50)- در اين آيه اشاره به «قرآن» كرده، مىگويد: «ما اين آيات را به صورتهاى گوناگون و مؤثر در ميان آنها قرار داديم تا متذكر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پى برند) اما بسيارى از مردم جز انكار و كفر كارى در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً).
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 51)- اين آيه اشاره به عظمت مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، مىفرمايد: «و اگر مىخواستيم در هر شهر و ديارى، بيم دهندهاى بر مىانگيختيم» ولى اين كار لزومى نداشت (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً).
زيرا تمركز نبوّت در وجود يك فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلو گيرى از هر گونه تفرقه و پراكندگى مىشود.
اين آيه هم دليلى است بر عظمت مقام پيامبر، و هم لزوم وحدت رهبرى و هم سنگين بودن بار مسؤوليت او.
(آيه 52)- به همين دليل در اين آيه دو دستور مهم را كه دو برنامه اساسى پيامبران را تشكيل مىدهد بيان مىكند، نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «بنا بر اين از كافران اطاعت مكن» (فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ).
در هيچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پيش مگير كه سازشكارى با منحرفان، آفت دعوت به سوى خداست.
و اما دستور دوم اين كه: «به وسيله قرآن با آنها جهاد بزرگى كن» (وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً). جهادى بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پيامبران پيشين، جهادى كه تمام ابعاد روح و فكر مردم را در برگيرد و جنبههاى مادى و معنوى را شامل شود.
اين تعبير عظمت مقام قرآن را نيز باز گو مىكند، چرا كه سلاحى است برنده، كه قدرت بيان و استدلال و تأثير عميق و جاذبيتش ما فوق تصور و قدرت انسانهاست.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 53)- دو درياى آب شيرين و شور در كنار هم! در اين آيه باز به استدلال بر عظمت خداوند از طريق بيان نعمتهاى او در نظام آفرينش مىپردازد، و به تناسب بيان نزول قطرات حياتبخش باران كه در آيات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهاى شيرين و شور كرده، مىفرمايد: «او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد، يكى گوارا و شيرين و ديگر شور و تلخ، و در ميان آنها برزخى قرار داد (گويى هر يك به ديگرى مىگويد:) دور باش و نزديك نيا» (وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً).
اين آيه يكى ديگر از مظاهر شگفتانگيز قدرت پروردگار را در جهان آفرينش ترسيم مىكند كه چگونه يك حجاب نامرئى، و حائل ناپيدا در ميان درياى شور و شيرين قرار مىگيرد و اجازه نمىدهد آنها با هم آميخته شوند.
البته امروز ما اين را مىدانيم كه اين حجاب نامرئى همان «تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين» و به اصطلاح تفاوت «وزن مخصوص» آنها است كه سبب مىشود تا مدت مديدى به هم نياميزند.
ضمنا قرار گرفتن اين آيه در ميان آيات مربوط به «كفر» و «ايمان» ممكن است اشاره و تشبيهى در اين امر نيز باشد كه گاهى در يك جامعه، در يك شهر، و گاه حتى در يك خانه افرادى با ايمان كه همچون آب عذب و فراتند در كنار افراد بىايمان كه همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفكر، دو نوع عقيده، و دو نوع عمل پاك و ناپاك، قرار مىگيرند، بىآنكه به هم آميخته شوند.
-
RE: سوره فرقان [25]
(آيه 54)- در اين آيه به مناسبت بحث نزول باران و همچنين درياهاى آب شور و شيرين كه در كنار هم قرار مىگيرند سخن از آفرينش انسان از آب به ميان آورده، مىگويد: «او كسى است كه از آب انسانى را آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً).
احتمال دارد كه چند معنى در مفهوم آيه جمع باشد يعنى هم بشر نخستين از آب آفريده شده، و هم پيدايش تمام افراد انسان از آب «نطفه» است، و هم آب مهمترين ماده ساختمان بدن انسان را تشكيل مىدهد، آبى كه از سادهترين موجودات اين جهان محسوب مىشود چگونه مبدء پيدايش چنين خلقت شگرفى شده است؟! اين دليل روشن قدرت اوست.
به دنبال آفرينش انسان، سخن از گسترش نسلها به ميان آورده، مىگويد:
«سپس او را نسب و سبب قرار داد» و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً).
منظور از «نسب» پيوندى است كه در ميان انسانها از طريق زاد و ولد به وجود مىآيد، مانند ارتباط پدر و فرزند يا برادران به يكديگر، اما منظور از «صهر» كه در اصل به معنى «داماد» است، پيوندهايى است كه از اين طريق ميان دو طايفه بر قرار مىشود، مانند پيوند انسان با نزديكان همسرش.
در پايان آيه به عنوان تأكيد بر مسائل گذشته، مىفرمايد: «و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست» (وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً).