لَمَّا سَمِعَ الإِمَامُ إِمتَلَأَت عَینَاهُ بِالدَّمِ
تا سیدالشهداء (علیه السلام) شنیدند
چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد
شمشیر از غلاف کشیدند و
با پای برهنه دوان دوان به سمت مسجد رفتند
نگهبانان و غلامان مروان (علیه لعائن الله)
هنگامی که حالت سیدالشهداء(علیه السلام) را دیدند
کَالاَسَدِ الهُجُومِ وَ القَضَاءِ المَحتُومِ
مانند شیری یورش برنده می آیند بر خود لرزیدند
حضرت وارد مسجد شدند
مروان ملعون را از گریبان گرفتند و از منبر پایین کشیدند
عمامه اش را دور گردنش پیچیدند
نزدیک بود روح از بدنش مفارقت کند
ملعون رو کرد به امام مجتبی (علیه السلام) و گفت :
یا أبا محمد ! یا حسن بن علی ! ترا به عصمت مادرت زهرا (سلام الله علیها) به فریاد من برس