-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 31)- سرنوشت غمانگيز يك قوم ديگر (قوم ثمود): در اينجا به بحث پيرامون اقوام ديگرى كه بعد از نوح (ع) بر سر كار آمدند پرداخته، و منطق آنها را كه هماهنگ منطق كفار پيشين بوده، و همچنين سر نوشت دردناكشان را شرح مىدهد، و بحثهايى را كه در آيات گذشته ذكر شد تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «سپس جمعيت ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم» و قوم تازهاى به روى كار آمدند (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ).
(آيه 32)- از آنجا كه بشر نمىتواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحيد و آيين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانكه آيه مىگويد: «و در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه: پروردگار يكتا را بپرستيد جز او معبودى براى شما نيست» (فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
اين همان چيزى بود كه نخستين پايه دعوت همه پيامبران را تشكيل مىداد اين نداى توحيد بود كه زير بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.
«با اين همه از شرك و بت پرستى پرهيز نمىكنيد» (أَ فَلا تَتَّقُونَ).
منظور «قوم ثمود» است كه در سر زمينى در شمال حجاز زندگى مىكردند و پيامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، آنها كفر ورزيده و راه طغيان پيش گرفتند، سر انجام به وسيله صيحه آسمانى (صاعقهاى مرگبار) از ميان رفتند.
(آيه 33)- به هر حال ببينيم عكس العمل اين قوم سر كش در برابر نداى توحيدى اين پيامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در اين آيه مىگويد: «ولى اشرافيان (خود خواه) از قوم او كه كافر بودند، و ديدار آخرت را تكذيب مىكردند، و در زندگى دنيا به آنان ناز و نعمت داده بوديم گفتند: اين بشرى است مثل شما، از آنچه شما مىخوريد مىخورد، و از آنچه مىنوشيد مىنوشد» پس چگونه مىتواند پيامبر باشد؟ (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ).
آرى! چون دعوت اين پيامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مىديدند و مزاحم منافع نامشروع و استكبار بىدليلشان، به ستيزه برخاستند، درست با همان منطقى كه سركشان قوم نوح داشتند.
(آيه 34)- سپس به يكديگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت كنيد بطور قطع زيانكاريد»! (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 35)- سپس به انكار معاد كه هميشه قبول آن سدى بر سر راه خود كامگان و هوسرانان است پرداخته و گفتند: «آيا (اين مرد) به شما وعده مىدهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان (پوسيده) شديد باز هم از قبرها بيرون مىآييد» و حيات نوينى را آغاز مىكنيد؟! (أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ).
(آيه 36)- «هيهات! هيهات! از اين وعدههايى كه به شما داده مىشود» وعدههاى بىاساس و تو خالى! (هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ).
اصلا مگر ممكن است انسانى كه مرد و خاك شد و ذرات آن به هر سو پراكنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنين چيزى محال است محال!
(آيه 37)- سپس با اين سخن، انكار معاد را تأكيد بيشترى كردند كه: «مسلما غير از اين زندگى دنياى ما چيزى در كار نيست، پيوسته گروهى از ما مىميريم و نسل ديگرى جاى ما را مىگيرد (و بعد از مرگ ديگر هيچ خبرى نيست!) و ما هرگز بر انگيخته نخواهيم شد»! (إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ).
(آيه 38)- سر انجام به عنوان يك جمعبندى در اتهامى كه نسبت به پيامبرشان داشتند چنين گفتند: «او فقط مردى دروغگوست كه بر خدا افترا بسته، و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد»! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ).
(آيه 39)- هنگامى كه غرور و طغيان آنها از حد گذشت و بىشرمى را در انكار رسالت و معجزات و دعوت انسان ساز پيامبرشان به آخرين حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، اين پيامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا كرد و «گفت: پروردگارا! مرا در مقابل تكذيبهاى آنها يارى كن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ).
آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مىخواستند زدند، تو مرا كمك فرما.
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 40)- پروردگار جهان «به او فرمود: آنها به زودى از كار خود پشيمان خواهند گشت» و ميوه درخت تلخى را كه نشاندهاند خواهند چشيد (قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ). اما زمانى پشيمان مىشوند كه سودى به حالشان ندارد.
(آيه 41)- و همين طور شد «ناگهان صيحه آسمانى آنها را به حق زير ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ).
صاعقهاى مرگبار با صدايى وحشت انگيز و مهيب فرود آمد، همه جا را تكان داد و در هم كوبيد و ويران كرد، و اجساد بىجان آنها را روى هم ريخت، به قدرى سريع و كوبنده بود كه حتى قدرت فرار از خانههاشان پيدا نكردند و در درون همان خانههايشان مدفون گشتند.
چنانكه قرآن در پايان اين آيات مىگويد: «ما آنها را همچون خار و خاشاك در هم كوبيده شده روى سيلاب قرار داديم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).
«دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
اين در حقيقت نتيجه گيرى نهايى از كل اين آيات است كه آنچه در اين ماجرا گفته شد از انكار و تكذيب آيات الهى و انكار معاد و رستاخيز سر چشمه مىگيرد، و نتيجه دردناك آن، مخصوص جمعيت و گروه معينى نيست، بلكه همه ستمگران را در طول تاريخ شامل مىشود.
(آيه 42)- اقوام سر كش يكى بعد از ديگرى هلاك شدند: پس از پايان داستان قوم ثمود، قرآن در اينجا به اقوام ديگرى كه بعد از آنها و قبل از موسى (ع) روى كار آمدند اشاره كرده، مىگويد: «سپس اقوام ديگرى را پس از آنها پديد آورديم» (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ).
چرا كه اين قانون و سنت خداوند بزرگ است كه فيض خود را قطع نمىكند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تكامل نوع بشر شدند آنها را كنار زده و اين قافله را در مسيرش همچنان پيش مىبرد.
(آيه 43)- اما اين اقوام و طوائف گوناگون هر كدام داراى زمان و اجل معينى بودند و «هيچ امتى بر اجل و سر رسيد حتمى خود پيشى نمىگيرد و از آن تأخير نيز نمىكنند» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ). بلكه هنگامى كه فرمان قطعى پايان حيات آنها صادر مىشد از ميان مىرفتند، نه يك لحظه زودتر و نه ديرتر.
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 44)- اين آيه ناظر به اين حقيقت است كه دعوت پيامبران در طول تاريخ هيچگاه قطع نشده، مىفرمايد: «ما سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا).
اين معلمان آسمانى يكى پس از ديگرى مىآمدند و مىرفتند، ولى اقوام سركش همچنان بر كفر و انكار خود باقى بودند بطورى كه «هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مىآمد او را تكذيب مىكردند» (كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ).
هنگامى كه اين كفر و تكذيب از حد گذشت و به قدر كافى اتمام حجت شد «ما اين امتهاى سركش را يكى پس از ديگرى هلاك نموديم» و از صحنه روزگار محوشان كرديم (فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً).
آن چنان نابود شدند كه تنها نام و گفتگويى از آنها باقى ماند. آرى! «ما آنها را احاديثى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ).
و در پايان آيه، همچون آيات پيشين مىگويد: «دور باد (از رحمت خدا) قومى كه ايمان نمىآورند» (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ).
آنها نه تنها در اين دنيا دور از رحمت خدا بودند كه در سراى ديگر نيز از رحمت الهى دورند.
(آيه 45)- قيام موسى و نابودى فرعونيان فرا مىرسد: تا اينجا سخن در باره اقوامى بود كه پيش از موسى (ع) پيامبر اولوا العزم پروردگار روى كار آمدند و رفتند، اما در اينجا اشاره بسيار كوتاهى به قيام موسى و هارون در برابر فرعونيان و سر انجام كار اين قوم مستكبر كرده، مىفرمايد: «سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دليل آشكار و روشن فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).
منظور از «آيات» معجزاتى است كه خداوند به موسى بن عمران داد (آيات نه گانه) و منظور از «سلطان مبين»، منطق نيرومند و دلائل دندان شكن موسى (ع) در برابر فرعونيان است.
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 46)- آرى! موسى و برادرش هارون را با اين آيات و سلطان مبين فرستاديم «به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى و مغرور او» (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اشاره به اين كه ريشه همه فساد، اينها بودند و هيچ كشورى اصلاح نخواهد شد مگر اين كه سردمدارانش اصلاح شوند.
«ولى (فرعون و اطرافيانش) استكبار كردند» و زير بار آيات حق و سلطان مبين نرفتند (فَاسْتَكْبَرُوا).
«و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ).
(آيه 47)- يكى از نشانههاى روشن برترى جويى آنها اين بود كه «گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم در حالى كه قوم آنها (بنى اسرائيل) بندگان و بردگان ما هستند»؟! (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ).
(آيه 48)- با اين استدلالات واهى به مخالفت با حق برخاستند «پس موسى و هارون را تكذيب كردند و سر انجام همگى هلاك و نابود شدند» و ملك و حكومتشان بر باد رفت (فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ).
(آيه 49)- و سر انجام به اين ترتيب دشمنان اصلى بنى اسرائيل كه سد راه دعوت موسى و هارون بودند از ميان رفتند، و دوران آموزش و تربيت الهى بنى اسرائيل فرا رسيد.
در همين مرحله بود كه: «ما به موسى كتاب آسمانى داديم شايد آنان [بنى اسرائيل] هدايت شوند» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).
(آيه 50)- آيتى ديگر از آيات خدا: در آخرين مرحله از شرح سر گذشت پيامبران اشاره كوتاه و مختصرى به حضرت مسيح (ع) و همچنين مادرش مريم كرده، مىگويد: «و ما فرزند مريم و مادرش را آيت و نشانهاى (از عظمت و قدرت خود) قرار داديم» (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً).
سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى كه به اين مادر و فرزند عطا فرموده اشاره كرده، مىگويد: «و آنها را در سر زمين بلندى كه داراى آرامش و امنيت و آب جارى بود جاى داديم» (وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ).
احتمال دارد كه جمله فوق اشاره به محل تولد مسيح (ع) در بيابان بيت المقدس باشد، جايى كه خداوند آن را محل امنى براى اين مادر و فرزند قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشكيده خرما به او روزى مرحمت كرد.
به هر حال آيه دليلى است بر حمايت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و كسانى كه از آنها حمايت مىكردند.
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 51)- همگى امت واحديد: در آيات پيشين سخن از سر گذشت پيامبران و امتهايشان بود، در اين آيه همه پيامبران را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح به جا آوريد كه من به آنچه شما انجام مىدهيد آگاهم» (يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ).
در اين آيه از سه جهت براى انجام عمل صالح كمك گرفته شده است: از جهت تأثير غذاى پاك بر صفاى قلب، و از جهت تحريك حس شكر گزارى، و از جهت توجه دادن به اين كه خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است.
(آيه 52)- سپس همه پيامبران و پيروان آنها را به توحيد و تقوا دعوت كرده، چنين مىگويد: «و اين امت شما امت واحدى است» (وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و تفاوتهاى ميان شما و همچنين پيامبرانتان هرگز دليل بر دو گانگى و چند گانگى نيست.
«و من پروردگار شما هستم، پس از مخالفت فرمان من بپرهيزيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ).
به اين ترتيب آيه فوق به وحدت و يگانگى جامعه انسانى، و حذف هر گونه تبعيض و جدايى دعوت مىكند، همانگونه كه او پروردگار واحد است انسانها نيز امت واحد هستند.
به همين دليل بايد از يك برنامه پيروى كنند همانگونه كه پيامبرانشان نيز به آيين واحدى دعوت مىكردند.
(آيه 53)- اين آيه- به دنبال دعوتى كه به وحدت و يگانگى در آيه قبل شد- انسانها را از پراكندگى و اختلاف با اين عبارت بر حذر مىدارد: «اما آنها كارهاى خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً).
و عجب اين كه: «هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از ديگران بيزار (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ).
آيه فوق يك حقيقت مهم روانى و اجتماعى را باز گو مىكند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروههاست كه هر يك راه و آئينى را براى خود برگزيده، و دريچههاى مغز خود را به روى هر سخن ديگرى بستهاند اين حالت- كه از خودخواهى و حبّ ذات افراطى سر چشمه مىگيرد- بزرگترين دشمن تبيين حقايق و رسيدن به اتحاد و وحدت امتهاست.
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 54)- لذا در اين آيه مىگويد: اكنون كه چنين است «آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى» كه مرگشان فرا رسد، يا گرفتار عذاب الهى شوند كه اين قبيل افراد سرنوشتى غير از اين ندارند (فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ).
(آيه 55)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب به ميان آمد به بعضى ديگر از پندارهاى خود بينانه آنان اشاره كرده، مىگويد: «آيا آنها گمان مىكنند اموال و فرزندانى را كه به آنان دادهايم ...» (أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ).
(آيه 56)- براى اين است كه: «درهاى خيرات را به سرعت به روى آنها بگشاييم»؟! (نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ).
آيا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسيار را دليل بر حقانيت روش خود مىپندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مىدانند؟
نه، هرگز چنين نيست «بلكه آنها نمىفهمند» (بَلْ لا يَشْعُرُونَ).
آنها نمىدانند كه اين اموال و فرزندان فراوان در حقيقت يك نوع عذاب و مجازات يا مقدمه عذاب و كيفر براى آنهاست، آنها نمىدانند كه خدا مىخواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال كيفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد.
(آيه 57)- بعد از نفى پندارهاى اين غافلان خود خواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت كنندگان در خيرات را ضمن چند آيه باز گو مىكند.
نخست مىگويد: «مسلما كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند» (إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).
(آيه 58)- سپس اضافه مىكند: «و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مىآورند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 59)- بعد از مرحله ايمان به آيات پروردگار، مرحله تنزيه و پاك شمردن او از هر گونه شبيه و شريك فرا مىرسد، مىگويد: «و آنها كه به پروردگارشان شرك نمىورزند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ).
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 60)- بعد از اين، مرحله ايمان به معاد و رستاخيز و توجه خاصى كه مؤمنان راستين به اين مسأله دارند فرا مىرسد، مىگويد: «و كسانى كه نهايت تلاش و كوشش را در انجام طاعات به خرج مىدهند و با اين حال دلهايشان هراسناك است از اينكه سر انجام به سوى پروردگارشان باز مىگردند» (وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ).
(آيه 61)- بعد از شرح اين صفات چهار گانه مىفرمايد: «چنين كسانى در خيرات سرعت مىكنند و از ديگران پيشى مىگيرند» و مشمول عنايات ما هستند (أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).
آيات فوق ترسيم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه از مؤمنان پيشگام است، نخست از ترس آميخته با احترام و تعظيم- كه انگيزه ايمان به پروردگار و نفى هر گونه شرك است- شروع كرده و به ايمان به معاد و دادگاه عدل خدا كه موجب احساس مسؤوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مىگردد و مجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مىكند- دقت كنيد.
(آيه 62)- از آنجا كه صفات برجسته و ويژه مؤمنان كه سر چشمه انجام هر گونه كار نيك است و در آيات قبل به آن اشاره شد، اين سؤال را بر مىانگيزد كه اتصاف به اين صفات و انجام اين اعمال، كار همه كس نيست، و از عهده همه بر نمىآيد.
در اين آيه به پاسخ پرداخته، مىگويد: «ما هيچ كس را جز به مقدار توانائيش تكليف نمىكنيم» و از هر كس به اندازه عقل و طاقتش مىخواهيم (وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
اين تعبير نشان مىدهد كه وظائف و احكام الهى در حدود توانايى انسانها است، و در هر مورد بيش از ميزان قدرت و توانايى باشد ساقط مىشود و به تعبير علماى اصول، اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا كه ممكن است اين سؤال پيش آيد كه چگونه اين همه انسانها اعمالشان از كوچك و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مىگيرد؟ اضافه مىكند: «و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مىگويد (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو مىكند) و به همين دليل هيچ ظلم و ستمى بر آنها نمىشود» (وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
اين اشاره به نامههاى اعمال و پروندههايى است كه همه كارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 63)- ولى از آنجا كه بيان اين واقعيات تنها در كسانى اثر مىكند كه مختصر بيدارى و آگاهى دارند بلافاصله اضافه مىكند: «ولى دلهاى آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بىخبرى فرو رفته و اعمال (زشت) ديگرى جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مىدهند» (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ).
(آيه 64)- اما آنها در اين غفلت و بىخبرى همچنان باقى مىمانند «تا روزى كه مترفين را (آنان كه غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام نعره استغاثهآميز آنها همچون نعره وحوش بيابان بر مىخيزد» و از سنگينى عذاب و مجازات دردناك الهى ناله سر مىدهند (حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ).
(آيه 65)- ولى به آنها خطاب مىشود «فرياد نكنيد و ناله نزنيد كه شما امروز از ناحيه ما يارى نخواهيد شد»! (لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).
(آيه 66)- اين آيه در حقيقت بيان علت اين سر نوشت شوم است، مىگويد:
آيا فراموش كردهايد كه: «در گذشته آيات من بطور مداوم بر شما خوانده مىشد اما (به جاى اين كه از آن، درس بياموزيد و بيدار شويد) اعراض مىكرديد و به عقب باز مىگشتيد» (قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ).
(آيه 67)- نه تنها در برابر شنيدن آيات الهى عقب گرد مىكرديد، بلكه: «در برابر آن حالت استكبار به خود مىگرفتيد» (مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ).
و علاوه بر اين «جلسات شب نشينى تشكيل مىداديد و (از پيامبر و قرآن و مؤمنان) بد گويى مىنموديد» (سامِراً تَهْجُرُونَ). يعنى شبها تا مدت طولانى بيدار مىمانيد و همچون بيماران هذيان مىگوييد و فحش و ناسزا مىدهيد.
-
RE: سوره مؤمنون [23]
(آيه 68)- بهانههاى رنگارنگ منكران: در تعقيب آيات گذشته كه سخن از اعراض و استكبار كفار در برابر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اينجا از بهانههايى كه ممكن است آنها براى خود در اين زمينه بتراشند و پاسخ دندانشكن آن سخن مىگويد، ضمنا علل واقعى اعراض آنها را نيز شرح مىدهد كه در پنج قسمت خلاصه مىشود:
نخست مىگويد: «پس آيا آنها در اين گفتار (آيات الهى) تدبر و انديشه نكردند»؟ (أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستين عالم بدبختى آنها تعطيل انديشه و تفكر در محتواى دعوت تو است، كه اگر بود مشكلات آنها حل مىشد.
در دومين مرحله مىگويد: «يا اين كه مطالبى براى آنها آمده است كه براى نياكانشان نيامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ).
يعنى اگر توحيد و معاد و دعوت به نيكيها و پاكيها تنها از ناحيه تو بود، ممكن بود بهانه كنند كه اينها سخنان نو ظهورى است.
(آيه 69)- در سومين مرحله مىگويد: «يا اين كه آنها پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) لذا او را انكار مىكنند» (أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
يعنى اگر اين دعوت از ناحيه شخص مرموز يا مشكوكى صورت گرفته بود ممكن بود بگويند نمىتوان به ظاهر سخنانش فريب خورد.
ولى اينها سابقه تو را به خوبى مىدانند، در گذشته تو را «محمّد امين» مىخواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جايى براى اين گونه بهانهها نيز نيست.
(آيه 70)- در چهارمين مرحله مىگويد: «يا اين كه مىگويند: او ديوانه است»؟! (أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).
يعنى شخص او را به خوبى مىشناسيم، اما به عقل و فكر او ايمان نداريم، چه بسا اين سخنان را از روى جنون مىگويد، چرا كه با افكار عمومى محيط هماهنگ نيست.
قرآن بلافاصله براى نفى اين بهانهجويى مىگويد: «بلكه پيامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر اين حقيقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عيب كار اينجاست كه «بيشتر آنها از حق كراهت دارند» و گريزانند! (وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ).