سؤال:
از نظر اسلام، ازداوج یک دختر باکره در صورتی صحیح است که پدرش به او اجازه بدهد. آيا اسلام با اين حكم، دختران و زن­ها را تحقير نكرده است؟




جواب:

شهید مطهری (ره) دربارة جواب شبهة مطرح شده می­گوید:

«فلسفة اينكه دوشيزگان لازم است (يا لااقل خوب است) بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر، قاصر [و کم عقل] شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوة شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزة هجده ساله طبق اين قول نياز دارد. بعلاوه اگر دختر از نظر اسلام در ادارة كار خودش قاصر [و کم عقل] است چرا اسلام به دختر بالغ رشيد، استقلال اقتصادى داده است و معاملات چند صد ميليونى او را صحيح و بی­نیاز از موافقت پدر يا برادر يا شوهر مي­داند؟!

... اين مطلب به قصور و عدم رشد عقلى و فكرى زن مربوط نيست. بلکه به گوشه­اى از روانشناسى زن و مرد مربوط است. مربوط است به حسّ شكارچى­گرى مرد از يك طرف و به خوش­باورى زن نسبت به وفا و صداقتِ مرد از طرف ديگر. مرد، بندة شهوت است و زن، اسير محبت. آنچه مرد را مي­لغزاند و از پا در مى­آورد شهوت است، و زن به اعتراف روانشناسان، صبر و استقامتش در مقابل شهوت، از مرد بيشتر است اما آن چيزى كه زن را از پا در مى­آورد و اسير مى­كند اينست كه نغمة محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. خوش­باورى زن در همينجاست؛ زن مادامى كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامه­اش نخورده است زمزمه­ هاى محبتِ مردان را به سهولت باور مي­كند.

نمي­دانم نظريات پروفسور «ريك» روانشناس آمريكایى را تحت عنوان: (دنيا براى مرد و زن، يك جور نيست) در شمارة 90 مجلة «زن روز» خوانديد يا نخوانديد؟ او مي­گويد: بهترين جمله­اى كه يك مرد مي­تواند به زنى بگويد، اصطلاحِ «عزيزم، تو را دوست دارم» است. او مي­گويد: «خوشبختى براى يك زن يعنى به دست آوردن قلب يك مرد و نگهدارى او براى تمام عمر.»

رسول اكرم، آن روانشناس خدایى، اين حقيقت را چهارده قرن پيش به وضوح بيان كرده است. مى­فرمايد: «سخن مرد به زن (تو را دوست دارم)، هرگز از دل زن بيرون نمى ­رود.»

مردان شكارچى از اين احساس زن همواره استفاده مي­كنند. دامِ (عزيزم، از عشق تو مي­ميرم) براى شكار دخترانى كه دربارة مردان، تجربه­اى ندارند بهترين دام­ها است ... اينجاست كه لازم است دخترِ مردْ ناآزموده، با پدرش كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران (جز در شرايط استثنایى) براى دختران خير و سعادت مي­خواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند. در اينجا قانون به هيچ­وجه زن را تحقير نكرده است، بلكه دست حمايت خود را روى شانة او گذاشته است ... اين يك احتياط و مراقبتى است كه قانون براى حفظ زنِ تجربه نكرده قرار داده است و ناشى از نوعى سوء ظن به طبيعت مرد است.»(1)