ابن عربی درباره ی استقرار منجنیق های حجّاج، روی کوه ابوقبیس و سنگباران کردن کعبه و به آتش کشیدن و تخریب آن هیچ سخنی نمی گوید و تنها درباره ی برگرداندن حجر الاسود، در مقام تجلیل و طلب رحمت، برای حجّاج برآمده است. مناسبت دارد این ماجرای اسف بار را قدری با تفصیل از کتب عامّه بررسی کنیم.
ابن اثیر و دیگران گفته اند که عبد الملک مروان خلیفه اموی، حجّاج بن یوسف ثقفی را برای جنگ با عبد الله بن زبیر مأمور مکّه کرد، حجّاج در ذی قعده سال ۷۲ هجری، وارد مدینه شد و کارگزار عبد الله بن زبیر را از آنجا بیرون کرد و مردی به نام ثعلبه از اهل شام را به فرمانداری آنجا به گماشت.
سپس حجّاج روانه مکّه گردید و منجنیق های خود را بر کوه ابوقُبیس و مُشرف بر مسجد الحرام نصب کرد.
ذهبی گفته است که حجّاج فرزند زبیر را از هر سو از راه منجنیق و جنگ زیر فشار گذاشته بود، راه ورود آذوقه بسته شد و آب آشامیدنی تنها از زمزم بود. ابن کثیر می نویسد حجّاج با پنج دستگاه منجنیق از هر سو کعبه را که عبد الله بن زبیر در آنجا متحصّن شده بود زیر سنگ باران خود گرفته بود.[۳]
در تاریخ خمیس آمده است که حجّاج کعبه را با سنگ و آتش زیر ضربات خود گرفت تا این که آتش به پرده کعبه افتاد و شعله از هر سو، زبانه کشید. در این هنگام ابری از طرف جدّه، نمایان گشت که با رعد و برق پیش می آمد تا این که در بالای کعبه و محدوده مطاف آن قرار گرفت و به سختی بارید و آب از ناودان سرازیر گشت و آتش خاموش شد.
پس از آن به جانب کوه ابوقبیس رفت و برقی شدید از آن بر جهید و منجنیق را همانند کوره در خود به گداخت و چهار خدمه آن را به آتش کشید و بکشت. در رعد و برق دیگر، منجنیق و چهل تن گداخته و سوختند.[۴]
ولی حجّاج همچنان یارانش را جهت ادامه سنگ باران تشویق می کرد.