-
RE: سوره طه [20]
(آيه 85)- ولى بالاخره در اين ديدار، ميعاد از سى شب به چهل شب تمديد شد، و زمينههاى مختلفى كه از قبل در ميان بنى اسرائيل براى انحراف وجود داشت كار خود را كرد، سامرى آن مرد هوشيار منحرف مياندار شد، و با استفاده از وسائلى گوسالهاى ساخت و جمعيت را به پرستش آن فرا خواند.
بالاخره در آنجا بود كه خداوند به موسى (ع) در همان ميعادگاه «فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم (ولى از عهده امتحان خوب بيرون نيامدند) و سامرى آنها را گمراه كرد» (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ).
(آيه 86)- موسى با شنيدن اين سخن آن چنان برآشفت كه تمام وجودش گويى شعلهور گشت، شايد به خود مىگفت: ساليان دراز خون جگر خوردم، زحمت كشيدم با هر گونه خطر رو برو شدم تا اين جمعيت را به توحيد آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غيبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلا فاصله «موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت» (فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).
هنگامى كه چشمش به آن صحنه بسيار زننده گوساله پرستى افتاد، «فرياد بر آورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نيكويى به شما نداد» (قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً).
اين وعده نيكو يا وعدهاى بوده كه در زمينه نزول تورات و بيان احكام آسمانى در آن، به بنى اسرائيل داده شده بود، يا وعده نجات و پيروزى بر فرعونيان و وارث حكومت زمين شدن، و يا وعده مغفرت و آمرزش براى كسانى كه توبه كنند و يا همه اين امور.
سپس افزود: «پس آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميده»؟ (أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ).
«يا با اين عمل زشت خود مىخواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد» (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي).
(آيه 87)- بنى اسرائيل كه خود را در برابر اعتراض شديد موسى (ع) ديدند و متوجه شدند به راستى كار بسيار بدى انجام دادهاند، در مقام عذر تراشى بر آمدند و «گفتند: ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلّف نكرديم» (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا).
در واقع اين ما نبوديم كه به اراده خود گرايش به گوساله پرستى كرديم، «بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم و سامرى اين چنين القا كرد ...» (وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ).
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 88)- در هر صورت سامرى از زينت آلات كه از طريق ظلم و گناه در دست فرعونيان قرار گرفته بود و ارزشى جز اين نداشت كه خرج چنين كار حرامى بشود، آرى از مجموع اين زينت آلات «براى آنان مجسمه گوسالهاى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد» (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
بنى اسرائيل كه اين صحنه را ديدند، ناگهان همه تعليمات توحيدى موسى را به دست فراموشى سپردند و به يكديگر «گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است» (فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى).
و به اين ترتيب «او (سامرى عهد و پيمانش را با موسى بلكه با خداى موسى) فراموش كرد» و مردم را به گمراهى كشاند (فَنَسِيَ).
(آيه 89)- در اينجا خداوند به عنوان توبيخ و سرزنش اين بت پرستان مىگويد: «پس آيا آنها نمىبينند كه اين گوساله پاسخ آنها را نمىدهد و هيچ گونه ضررى از آنها دفع نمىكند و منفعتى براى آنها فراهم نمىسازد» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).
يك معبود واقعى حد اقل بايد بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گويد آيا تنها شنيده شدن صداى گوساله از اين مجسمه طلايى، مىتواند دليل پرستش باشد! تازه موجودى كه مالك سود و زيان ديگرى و حتى خودش نيست، آيا مىتواند معبود باشد؟!
(آيه 90)- بدون شك در اين قال و غوغا، هارون جانشين موسى (ع) و پيامبر بزرگ خدا دست از رسالت خويش بر نداشت و وظيفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا كه در توان داشت انجام داد، چنانكه قرآن مىگويد: «هارون قبل از آمدن موسى از ميعادگاه به بنى اسرائيل اين سخن را گفته بود كه شما به وسيله آن (گوساله) مورد آزمايش سختى قرار گرفتهايد» فريب نخوريد و از راه توحيد منحرف نشويد (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
سپس اضافه كرد: «و پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشندهاى است كه اين همه نعمت به شما مرحمت كرده» (وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ).
برده بوديد شما را آزاد ساخت، اسير بوديد رهايى بخشيد، گمراه بوديد هدايت كرد، پراكنده بوديد در سايه رهبرى يك مرد آسمانى، شما را جمع و متحد نمود، جاهل و گمراه بوديد، نور علم بر شما افكند، و به صراط مستقيم توحيد هدايتتان نمود.
«اكنون كه چنين است شما از من پيروى كنيد و اطاعت فرمان من نماييد» (فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي).
مگر فراموش كردهايد برادرم موسى، مرا جانشين خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض كرده است چرا پيمان شكنى مىكنيد؟
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 91)- ولى بنى اسرائيل چنان لجوجانه به اين گوساله چسبيده بودند كه منطق نيرومند و دلايل روشن اين مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نيفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون كردند و «گفتند: ما همچنان به پرستش اين گوساله ادامه مىدهيم تا موسى به سوى ما باز گردد» (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى).
و به اين ترتيب هم فرمان مسلم عقل را از زير پا گذاشتند، و هم فرمان جانشين رهبرشان را.
ولى به هر حال، هارون با اقليتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعيت جدا شدند در حالى كه اكثريت جاهل و لجوج نزديك بود او را به قتل برسانند.
(آيه 92)- سرنوشت دردناك سامرى! به دنبال بحثى كه موسى (ع) با بنى اسرائيل در نكوهش شديد از گوساله پرستى داشت و در اينجا نخست گفتگوى موسى (ع) را با برادرش هارون (ع) و سپس با سامرى منعكس مىكند.
نخست رو به برادرش هارون كرده «گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند ...» (قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا).
(آيه 93)- «از من پيروى نكردى؟ آيا فرمان مرا عصيان نمودى»؟ (أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي).
مگر هنگامى كه مىخواستم به ميعادگاه بروم نگفتم «جانشين من باش و در ميان اين جمعيت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پيش مگير».
منظور از جمله «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» اين است كه چرا از روش و سنت من در «شدت عمل» نسبت به بت پرستى پيروى نكردى.
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 94)- موسى با شدت و عصبانيت هر چه تمامتر اين سخنان را با برادرش مىگفت و بر او فرياد مىزد، در حالى كه ريش و سر او را گرفته بود و مىكشيد.
هارون براى اين كه او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بكاهد «گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادرم] ريش و سر مرا مگير، من (فكر كردم كه اگر به مبارزه برخيزم و درگيرى پيدا كنم تفرقه شديدى در ميان بنى اسرائيل مىافتد، و از اين) ترسيدم (به هنگام باز گشت) بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و سفارش مرا (در غياب من) به كار نبستى»الَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي).
و به اين ترتيب هارون بىگناهى خود را اثبات كرد.
(آيه 95)- بعد از پايان گفتگو با برادرش هارون و تبرئه او، به محاكمه سامرى پرداخت و «گفت: (اين چه كارى بود كه تو انجام دادى و) چه چيز انگيزه تو بود اى سامرى»؟! (قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ).
(آيه 96)- او در پاسخ گفت: من مطالبى آگاه شدم كه آنها نديدند و آگاه نشدند» (قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ).
«من چيزى از آثار رسول و فرستاده خدا (موسى) را گرفتم، و سپس آن را به دور افكندم و اين چنين نفس من مطلب را در نظرم زينت داد»! و به سوى آيين بت پرستى گرايش كردم. (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي).
(آيه 97)- روشن است كه پاسخ و عذر سامرى در برابر سؤال موسى (ع) به هيچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسى فرمان محكوميت او را در اين دادگاه صادر كرد و سه دستور در باره او و گوسالهاش داد «گفت: برو، كه بهره تو در زندگى اين دنيا اين است كه (هر كس به تو نزديك شود) بگويى: با من تماس نگير» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).
و به اين ترتيب با يك فرمان قاطع، سامرى را از جامعه طرد كرد و او را به انزواى مطلق كشانيد.
مجازات دوم سامرى اين بود كه موسى (ع) كيفر او را در قيامت به او گوشزد كرد، گفت: «و تو وعدهگاهى در پيش دارى (وعده عذاب دردناك الهى) كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).
سومين مجازات اين بود كه موسى به سامرى گفت: «و به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مىكردى نگاه كن و ببين ما آن را مىسوزانيم و سپس ذرات آن را به دريا مىپاشيم» تا براى هميشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً).
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 98)- و در اين آيه موسى، با تأكيد فراوان روى مسأله توحيد، حاكميت خط اللّه را مشخص كرد و چنين گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدايى كه معبودى جز او نيست، همان خدايى كه علمش همه چيز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً).
نه همچون بتهاى ساختگى كه نه سخنى مىشنوند، نه پاسخى مىگويند، نه مشكلى مىگشايند و نه زيانى را دفع مىكنند.
(آيه 99)- پس از پايان گرفتن بحثهاى مربوط به تاريخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائيل يك نتيجه گيرى كلى نيز قرآن روى آن مىنمايد و مىگويد: «اين چنين اخبار گذشته را براى تو (يكى بعد از ديگرى) باز گو مىكنيم» (كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).
سپس اضافه مىكند: «و ما از ناحيه خود قرآنى به تو داديم» (وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً). قرآنى كه مملوّست از درسهاى عبرت، دلايل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بيدار كننده آيندگان.
(آيه 100)- و به همين جهت در اين آيه از كسانى سخن مىگويد كه حقايق قرآن و درسهاى عبرت تاريخ را فراموش مىكنند، مىگويد: «كسى كه از قرآن روى بگرداند در قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد كشيد» (مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً).
آرى! اعراض از قرآن، انسان را به آن چنان بيراههها مىكشاند كه بارهاى سنگينى از انواع گناهان و انحرافات فكرى و عقيدتى را بر دوش او مىنهد.
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 101)- سپس اضافه مىكند: «آنها در ميان اين وزر جاودانه خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيهِ).
«و اين بار سنگين گناه، بد بارى است براى آنها در روز قيامت» (وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلًا).
(آيه 102)- سپس به توصيف روز قيامت و آغاز آن پرداخته، چنين مىگويد:
«همان روزى كه در صور دميده مىشود، و گنهكاران را با بدنهاى كبود و تيره در آن روز جمع مىكنيم» (يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً).
(آيه 103)- در اين حال مجرمان در ميان خود، در باره مقدار توقفشان در عالم برزخ «آهسته با هم گفتگو مىكنند (بعضى مىگويند:) شما تنها ده شبانه روز در علام برزخ) توقف كرديد» و نمىدانند چقدر طولانى بوده است (يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً).
اين آهسته گفتن آنها يا به خاطر رعب و وحشت شديدى است كه از مشاهده صحنه قيامت به آنها دست مىدهد و يا بر اثر شدت ضعف و ناتوانى است.
(آيه 104)- سپس اضافه مىكند: «ما به آنچه مىگويند كاملا آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ). خواه آهسته بگويند يا بلند.
«هنگامى كه نيكو روشترين آنها مىگويد: شما تنها يك روز درنگ كرديد»! (إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً).
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 105)- صحنه هولانگيز قيامت: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از حوادث مربوط به پايان دنيا و آغاز قيامت بود، در اينجا نيز همين مسأله را پيگيرى مىكند.
از اين آيه چنين بر مىآيد كه مردم از پيامبر (ص) در باره سرنوشت كوهها به هنگام پايان گرفتن دنيا سؤال كرده بودند.
لذا مىگويد: «و از تو در باره كوهها سؤال مىكنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ).
در پاسخ: «بگو: پروردگار من آنها را از هم متلاشى و تبديل به سنگريزه كرده سپس بر باد مىدهد»! (فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً).
از مجموع آيات قرآن در مورد سر نوشت كوهها چنين استفاده مىشود كه آنها در آستانه رستاخيز مراحل مختلفى را طى مىكنند:
نخست به لرزه مىآيند سپس به حركت در مىآيند.
در سومين مرحله از هم متلاشى مىشوند و به صورت انبوهى از شن در مىآيند و در آخرين مرحله آن چنان توفان و باد آنها را از جا حركت مىدهد و در فضا مىپاشد كه همچون پشمهاى زده شده به نظر مىرسد. (قارعه/ 5)
(آيه 106)- اين آيه مىگويد: با متلاشى شدن كوهها و پراكنده شدن ذرات آن، «خداوند صفحه زمين را به صورت زمينى صاف و مستوى و بىآب و گياه در مىآورد» (فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً).
(آيه 107)- «آن چنان كه در آن هيچ گونه اعوجاج و پستى و بلندى مشاهده نخواهى كرد» (لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً).
(آيه 108)- «در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت» و همگى از قبرها بر مىخيزند (يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ).
اين دعوت كننده هر كس كه باشد آن چنان فرمانش نافذ است كه هيچ كس قدرت بر تخلف از آن را ندارد.
«و (در اين موقع) همه صداها در برابر عظمت پروردگار رحمان خاضع مىشود و جز صداى آهسته، چيزى نمىشنوى» (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً).
اين خاموشى صداها يا به خاطر سيطره عظمت الهى بر عرصه محشر است كه همگان در برابرش خضوع مىكنند، و يا از ترس حساب و كتاب و نتيجه اعمال و يا هر دو.
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 109)- از آنجا كه ممكن است بعضى گرفتار اين اشتباه شوند كه ممكن است غرق گناه باشند و به وسيله شفيعانى شفاعت شوند بلافاصله اضافه مىكند:
«در آن روز شفاعت هيچ كس سودى نمىدهد، مگر كسانى كه خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها (در اين زمينه) راضى است» (يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا).
اشاره به اين كه: شفاعت در آنجا بىحساب نيست، بلكه برنامه دقيقى دارد هم در مورد شفاعت كننده، و هم در مورد شفاعت شونده، و تا استحقاق و شايستگى در افراد براى شفاعت شدن وجود نداشته باشد، شفاعت معنى ندارد.
(آيه 110)- و از آنجا كه حضور مردم در صحنه قيامت براى حساب و جزا، نياز به آگاهى خداوند از اعمال و رفتار آنها دارد، در اين آيه چنين اضافه مىكند:
«خداوند آنچه را (مجرمان) پيش رو دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشتهاند، همه را مىداند (و از تمام افعال و سخنان و نيات آنها در گذشته و پاداش كيفرى را كه در آينده در پيش دارند، از همه با خبر است) ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً).
و به اين ترتيب احاطه علمى خداوند هم نسبت به اعمال آنهاست و هم نسبت به جزاى آنها، و اين دو در حقيقت دو ركن قضاوت كامل و عادلانه است.
(آيه 111)- «و در آن روز همه مردم در برابر خداوند حىّ قيّوم، كاملا خاضع مىشوند» (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ).
انتخاب صفت «حى و قيوم» از ميان صفات خدا در اينجا به خاطر تناسبى است كه اين دو صفت با مسأله رستاخيز كه روز حيات و قيام همگان است دارد.
و در پايان آيه، اضافه مىكند: «و مأيوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد»! (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً).
گويى ظلم و ستم همچون بار عظيمى است كه بر دوش انسان سنگينى مىكند و از پيشرفت او به سوى نعمتهاى جاويدان الهى باز مىدارد.
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 112)- و از آنجا كه روش قرآن غالبا بيان تطبيقى مسائل است بعد از ذكر سرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز، به بيان حال مؤمنان پرداخته مىگويد: «و اما كسانى كه اعمال صالحى انجام دهند، در حالى كه ايمان دارند، آنها نه از ظلم و ستمى مىترسند و نه از نقصان حقشان» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً).
اصولا براى اين كه عمل صالح بطور مستمر و ريشه دار و عميق انجام گيرد بايد از عقيده پاك و اعتقاد صحيح (ايمان) سيراب گردد.
(آيه 113)- قرآن در اينجا اشارهاى دارد به مجموع آنچه در آيات قبل پيرامون مسائل تربيتى مربوط به قيامت و وعد و وعيد آمده است، مىفرمايد:
«و اين گونه آن را قرآنى عربى [فصيح و گويا] نازل كرديم و انواع تهديدها را به عبارت و بيانات مختلف بيان نموديم، شايد آنها تقوا پيشه كنند يا براى آنان تذكرى پديد آورد» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً).
كلمه «عربيّا» گر چه به معنى زبان عربى است، ولى در اينجا اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن و رسا بودن مفاهيم آن مىباشد، زيرا: اصولا زبان عربى- به تصديق زبان شناسان جهان- يكى از رساترين لغات، و ادبيات آن از قويترين ادبيات است. ديگر اين كه گاهى قرآن بيانات مختلفى از يك واقعيت دارد، مثلا مسأله وعيد و مجازات مجرمان را، گاهى در لباس بيان سرگذشت امتهاى پيشين، و گاهى به صورت خطاب به حاضران، و گاهى در شكل ترسيم حال آنها در صحنه قيامت و گاه به لباسهاى ديگر بيان مىكند.
-
RE: سوره طه [20]
(آيه 114)- اين آيه اضافه مىكند: «پس بلند مرتبه است خداوندى كه سلطان بر حقّ است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ).
و از آنجا كه گاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر عشق به فراگيرى قرآن و حفظ آن براى مردم به هنگام دريافت وحى عجله مىكرد و كاملا مهلت نمىداد تا جبرئيل سخن خود را تمام كند در دنباله اين آيه چنين به او تذكر داده مىشود: «و نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود» (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ).
«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن» (وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً).
جايى كه پيامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهى مأمور باشد كه تا پايان عمر، از خدا افزايش علم بطلبد، وظيفه ديگران كاملا روشن است، در حقيقت از نظر اسلام، علم هيچ حد و مرزى را نمىشناسد، افزون طلبى در بسيارى از امور مذموم است، ولى در علم ممدوح است، افراط بد است ولى افراط در علم معنى ندارد.
(آيه 115)- آدم و فريبكارى شيطان! در اينجا از داستان آدم و حوّا و مبارزه و دشمنى ابليس با آنان سخن مىگويد.
شايد اشاره به اين نكته كه مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و ديروز و موسى (ع) و فرعون نيست، از آغاز آفرينش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.
نخست از پيمان آدم با خدا سخن مىگويد، مىفرمايد: «پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم، اما او فراموش كرد، و عزم استوارى براى او نيافتيم»! (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).
منظور از اين «عهد» فرمان خدا داير به نزديك نشدن به درخت ممنوع است.
بدون شك آدم، مرتكب گناهى نشد بلكه تنها ترك اولايى از او سر زد، اصولا دوران سكونت آدم در بهشت يك دوران آزمايشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنيا و پذيرش مسؤوليت تكاليف بود.
(آيه 116)- سپس به بخش ديگر اين داستان اشاره كرده، مىگويد: «و به خاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، آنها نيز همگى سجده كردند جز ابليس كه امتناع ورزيد» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى).
و از اينجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مىشود، آدمى كه مسجود فرشتگان بود ضمنا عداوت ابليس با او از نخستين گام آشكار مىگردد.
شك نيست كه سجده به معنى پرستش مخصوص خداست، و غير از خدا هيچ كس و هيچ چيز نمىتواند معبود باشد، بنا بر اين سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى به خاطر آفرينش اين موجود با عظمت كه:
شايسته ستايش آن آفريدگار است كارد چنين دل آويز نقشى ز ماء و طينى!