و تا شنيد که امام زمان او را به زور به سوي مسجد ميکشانند با همهي دردهاي شديدي که يک زن، پس از سقط جنين دارد، آنهم سقط جنيني که با ضربت و فشار باشد که قابل تحمل نيست، چادر بر سر کرد و تکيه به حضرت مجتبي داد و با سرعت خود را به امام رساند و در ميان ديدگان حيرتزدهي دوست و دشمن، بيتفاوت و منافق دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به مسجد شد و فرمود:
و اللَّه لا أدعکم تجرون ابن عمي ظلما، ويلکم ما أسرع ما خنتم اللَّه و رسوله فينا اهل البيت؟
سوگند به خدا نميگذارم پسر عموي مرا اينگونه ظالمانه به سوي مسجد بکشانيد واي بر شما چه زود به خدا و پيامبرش و نسبت به ما اهلبيت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله خيانت کرديد؟
سران سياسي کودتاگر سقيفه اين مسئله را ميدانستند که کتک زدن دختر پيامبر صلي اللَّه عليه و آله در ميان آن همه از تماشاچيان براي آنها بسيار گران تمام ميشود، و سعي داشتند مرتکب چنين کاري نگردند، و ماهيّت نفاقگونه خود را به همگان نشان ندهند، اما چارهاي نداشتند و آيا ديگر آبروئي براي آنان مانده بود؟ آيا ديگر ميتوانستند ديگران را بترسانند؟ آنان به بنبست کامل رسيدند چون همهي تلاشهاي مذبوحانهشان بر باد رفت.