(آيه 51)- «يا هر مخلوقى كه در نظر شما از آن هم سختتر است» و از حيات و زندگى دورتر مىباشد، باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدّد بازگرداند (أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ).
دومين ايراد آنها اين بود كه مىگفتند: بسيار خوب اگر بپذيريم كه اين استخوانهاى پوسيده و متلاشى شده قابل بازگشت به حيات است چه كسى قدرت انجام اين كار را دارد، چرا كه اين تبديل را يك امر بسيار پيچيده و مشكل مىدانستند «پس آنها مىگويند: چه كسى ما را باز مىگرداند»؟ (فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا).
پاسخ اين سؤال را قرآن چنين مىگويد: «به آنها بگو: همان كسى كه شما را بار اول آفريد» (قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
سر انجام به سومين ايراد آنها پرداخته، مىگويد: «پس آنها سر خود را از روى تعجب و انكار به سوى تو تكان مىدهند و مىگويند: چه زمانى اين معاد واقع مىشود»؟ (فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ).
آنها در حقيقت با اين ايراد خود مىخواستند اين مطلب را منعكس كنند كه به فرض اين ماده خاكى قابل تبديل به انسان باشد، و قدرت خدا را نيز قبول كنيم، اما اين يك وعده نسيه بيش نيست و معلوم نيست در چه زمانى واقع مىشود؟
قرآن در پاسخشان مىگويد: «به آنها بگو: شايد زمان آن نزديك باشد» (قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَرِيباً).
و البته نزديك است چرا كه مجموعه عمر اين جهان هرچه باشد در برابر زندگى بىپايان در سراى ديگر لحظه زود گذرى بيش نيست.
و از اين گذشته، اگر قيامت در مقياسهاى كوچك و محدود ما دور به نظر برسد آستانه قيامت كه مرگ است به همه ما نزديك است چرا كه مرگ قيامت صغرى است «اذا مات الانسان قامت قيامته»، درست است كه مرگ، قيامت كبرى نيست ولى يادآور آن است.
(آيه 52)- در اين آيه بىآنكه تاريخ دقيقى از قيامت ذكر كند بعضى از خصوصيات آن را چنين بيان مىكند: «اين بازگشت به حيات «همان روز (ى خواهد بود) كه شما را (از قبرهايتان) فرا مىخواند، شما هم اجابت مىكنيد در حالى كه حمد او را مىگوييد» (يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ).
و آن روز است كه فاصله مرگ و رستاخيز يعنى دوران برزخ را كوتاه خواهيد شمرد «و مىپنداريد تنها مدت كوتاهى (در جهان برزخ) درنگ كردهايد» (وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا).