-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 22)- توحيد و نيكى به پدر و مادر، سر آغاز يك رشته احكام مهم اسلامى: اين آيه سر آغازى است براى بيان يك سلسله از احكام اساسى اسلام كه با مسأله توحيد و ايمان، شروع مىشود، توحيدى كه خمير مايه همه فعاليتهاى مثبت و كارهاى نيك سازنده است.
نخست مىگويد: «هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده» (لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
نمىگويد معبود ديگرى را با خدا پرستش مكن، بلكه مىگويد: «قرار مده» تا معنى وسيعترى داشته باشد، يعنى نه در عقيده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا و نه در پرستش معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده.
سپس به بيان نتيجه مرگبار شرك پرداخته، مىگويد: اگر شريكى براى او قائل شوى «نكوهيده و بىيار و ياور خواهى نشست» (فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا).
از جمله بالا استفاده مىشود كه شرك سه اثر بسيار بد در وجود انسان مىگذارد:
1- شرك مايه ضعف و ناتوانى و زبونى و ذلت است.
2- شرك، مايه مذمت و نكوهش است، چرا كه يك خط و روش انحرافى است در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار در مقابل نعمت پروردگار.
3- شرك سبب مىشود كه خداوند مشرك را به معبودهاى ساختگيش واگذارد و دست از حمايتش بردارد. در نتيجه «مخذول» يعنى بدون يار و ياور خواهد شد.
(آيه 23)- بعد از اصل توحيد به يكى از اساسىترين تعليمات انسانى انبياء ضمن تأكيد مجدد بر توحيد اشاره كرده، مىگويد: «و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد»! (وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).
قرار دادن توحيد يعنى اساسىترين اصل اسلامى در كنار نيكى به پدر و مادر تأكيد ديگرى است بر اهميت اين دستور اسلامى.
سپس به بيان يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر پرداخته، مىگويد:
«هرگاه يكى از آن دو، يا هر دو آنها، نزد تو به سن پيرى و شكستگى برسند (آن چنان كه نيازمند به مراقبت دائمى تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دريغ مدار، و كمترين اهانتى به آنان مكن، حتى) سبكترين تعبير نامؤدبانه يعنى: اف به آنها مگو» (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ).
«و بر سر آنها فرياد مزن» (وَ لا تَنْهَرْهُما).
بلكه «با گفتار سنجيده و لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو» (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً).
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 24)- و نهايت فروتنى را در برابر آنها بنما «و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر» (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ).
«و بگو: بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خويش قرار ده همان گونه كه در كودكى مرا تربيت كردهاند» (وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً).
اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند كه به تنهايى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند، فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنها از هرگونه حمايت و محبت از تو دريغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.
(آيه 25)- و از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى كه بر فرزند لازم است ممكن است لغزشهايى پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا ناآگاه به سوى آن كشيده شود در اين آيه مىگويد: «پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاهتر است» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ).
چرا كه علم او در همه زمينهها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هرگونه اشتباه است در حالى كه علوم شما واجد اين صفات نيست.
بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پيشمان شديد و در مقام جبران برآييد مسلما مشمول عفو خدا خواهيد شد: «اگر شما صالح باشيد (و توبه كار) خداوند توبه كاران را مىآمرزد»! (إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً).
احترام پدر و مادر در منطق اسلام
- اسلام در مورد احترام والدين آن قدر تأكيد كرده است كه در كمتر مسألهاى ديده مىشود.
به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مىكنيم:
الف) در چهار سوره از قرآن مجيد نيكى به والدين بلافاصله بعد از مسأله توحيد قرار گرفته اين هم رديف بودن بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائل است.
ب) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه هم قرآن و هم روايات صريحا توصيه مىكنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند رعايت احترامشان لازم است.
ج) شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است.
د) قرآن حتى كمترين بىاحترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.
ه) با اين كه جهاد يكى از مهمترين برنامههاى اسلامى است، مادامى كه جنبه وجوب عينى پيدا نكند يعنى داوطلب به قدر كافى باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است، و اگر موجب ناراحتى آنها شود، جايز نيست.
و) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «بترسيد از اين كه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شويد، زيرا بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مىرسد، ولى هيچگاه كسانى كه مورد خشم پدر و مادر هستند بوى آن را نخواهند يافت».
در حديث ديگرى از امام كاظم عليه السّلام مىخوانيم: «كسى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و از حق پدر و فرزند سؤال كرد، فرمود: «بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرم!) و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشيند، و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگويى كنند» نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى!
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 24)- و نهايت فروتنى را در برابر آنها بنما «و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر» (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ).
«و بگو: بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خويش قرار ده همان گونه كه در كودكى مرا تربيت كردهاند» (وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً).
اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند كه به تنهايى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند، فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنها از هرگونه حمايت و محبت از تو دريغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.
(آيه 25)- و از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى كه بر فرزند لازم است ممكن است لغزشهايى پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا ناآگاه به سوى آن كشيده شود در اين آيه مىگويد: «پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاهتر است» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ).
چرا كه علم او در همه زمينهها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هرگونه اشتباه است در حالى كه علوم شما واجد اين صفات نيست.
بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پيشمان شديد و در مقام جبران برآييد مسلما مشمول عفو خدا خواهيد شد: «اگر شما صالح باشيد (و توبه كار) خداوند توبه كاران را مىآمرزد»! (إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً).
احترام پدر و مادر در منطق اسلام
- اسلام در مورد احترام والدين آن قدر تأكيد كرده است كه در كمتر مسألهاى ديده مىشود.
به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مىكنيم:
الف) در چهار سوره از قرآن مجيد نيكى به والدين بلافاصله بعد از مسأله توحيد قرار گرفته اين هم رديف بودن بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائل است.
ب) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه هم قرآن و هم روايات صريحا توصيه مىكنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند رعايت احترامشان لازم است.
ج) شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است.
د) قرآن حتى كمترين بىاحترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.
ه) با اين كه جهاد يكى از مهمترين برنامههاى اسلامى است، مادامى كه جنبه وجوب عينى پيدا نكند يعنى داوطلب به قدر كافى باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است، و اگر موجب ناراحتى آنها شود، جايز نيست.
و) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «بترسيد از اين كه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شويد، زيرا بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مىرسد، ولى هيچگاه كسانى كه مورد خشم پدر و مادر هستند بوى آن را نخواهند يافت».
در حديث ديگرى از امام كاظم عليه السّلام مىخوانيم: «كسى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و از حق پدر و فرزند سؤال كرد، فرمود: «بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرم!) و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشيند، و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگويى كنند» نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى!
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 30)- در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه اصلا چرا بعضى از مردم محروم و نيازمند و مسكين هستند كه لازم باشد ما به آنها انفاق كنيم آيا بهتر نبود خداوند خودش به آنها هر چه لازم بود مىداد تا نيازى نداشته باشند كه ما به آنها انفاق كنيم.
اين آيه گويى اشاره به پاسخ همين سؤال است، مىفرمايد: «خداوند روزيش را بر هر كس بخواهد گشاده مىدارد و بر هر كس بخواهد تنگ، چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست» (إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً).
اين يك آزمون براى شماست و گر نه براى او همه چيز ممكن است، او مىخواهد به اين وسيله شما را تربيت كند، و روح سخاوت و فداكارى و از خودگذشتگى را در شما پرورش دهد.
به علاوه بسيارى از مردم اگر كاملا بىنياز شوند راه طغيان و سركشى پيش مىگيرند، و صلاح آنها اين است كه در حد معينى از روزى باشند، حدى كه نه موجب فقر گردد نه طغيان.
از همه اينها گذشته وسعت و تنگى رزق در افراد انسان- به جز موارد استثنائى يعنى از كار افتادگان و معلولين- بستگى به ميزان تلاش و كوشش آنها دارد و اين كه مىفرمايد خدا روزى را براى هر كس بخواهد تنگ و يا گشاده مىدارد، اين خواستن هماهنگ با حكمت اوست و حكمتش ايجاب مىكند كه هر كس تلاشش بيشتر باشد سهمش فزونتر و هر كس كمتر باشد محرومتر گردد.
(آيه 31)- شش حكم مهم- در تعقيب بخشهاى مختلفى از احكام اسلامى كه در آيات گذشته آمد در اينجا به بخش ديگرى از اين احكام پرداخته و شش حكم مهم را ضمن پنج آيه با عباراتى كوتاه اما پرمعنى و دلنشين شرح مىدهد.
1- نخست به يك عمل زشت- جاهلى كه از فجيعترين گناهان بود- اشاره كرده، مىگويد: «و فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد» (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ).
روزى آنها بر شما نيست، «آنها و شما را ما روزى مىدهيم» (نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ).
«چرا كه قتل آنها گناه بزرگى بوده و هست» (إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه وضع اقتصادى اعراب جاهلى آنقدر سخت و ناراحت كننده بوده كه حتى گاهى فرزندان دلبند خود را- اعم از پسر و دختر- از ترس عدم توانايى اقتصادى به قتل مىرساندند.
البته همين جنايت در شكل ديگرى در عصر ما و حتى به اصطلاح در مترقىترين جوامع انجام مىگيرد، و آن اقدام به سقط جنين در مقياس بسيار وسيع به خاطر جلوگيرى از افزايش جمعيت و كمبودهاى اقتصادى است.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 32)- دوم: گناه بزرگ ديگرى كه اين آيه به آن اشاره مىكند مسأله زنا و عمل منافى عفت است مىگويد: «و نزديك زنا نشويد چرا كه عمل بسيار زشتى است و راه و روش بدى است» (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا).
نمىگويد زنا نكنيد، بلكه مىگويد به اين عمل شرمآور نزديك نشويد، اين تعبير اشاره لطيفى به اين است كه آلودگى به زنا غالبا مقدماتى دارد كه انسان را تدريجا به آن نزديك مىكند، «چشم چرانى» يكى از مقدمات آن است، «برهنگى و بىحجابى» مقدمه ديگر، «كتابهاى بدآموز» و «فيلمهاى آلوده» و «نشريات فاسد» و «كانونهاى فساد» هر يك مقدمهاى براى اين كار محسوب مىشود.
همچنين خلوت با اجنبيه (يعنى بودن مرد و زن نامحرم در يك مكان خالى و تنها) عامل وسوسه انگيز ديگرى است.
بالاخره ترك ازدواج براى جوانان، و سختگيريهاى بىدليل طرفين در اين زمينه همه از عوامل «قرب به زنا» است كه در آيه فوق با يك جمله كوتاه از همه آنها نهى مىكند، و در روايات اسلامى نيز هر كدام جداگانه مورد نهى قرار گرفته است.
فلسفه تحريم زنا
1- پيدايش هرج و مرج در نظام خانواده، و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران، رابطهاى كه وجودش نه تنها سبب شناخت اجتماعى است، بلكه موجب حمايت كامل از فرزندان مىگردد.
زيرا در جامعهاى كه فرزندان نامشروع و بىپدر فراوان گردند روابط اجتماعى كه بر پايه روابط خانوادگى بنيان شده سخت دچار تزلزل مىگردد.
از اين گذشته از عنصر محبت كه نقش تعيين كنندهاى در مبارزه با جنايتها و خشونتها دارد محروم مىشوند، و جامعه انسانى به يك جامعه كاملا حيوانى توأم با خشونت در همه ابعاد، تبديل مىگردد.
2- تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيماريهاست و با تمام تشكيلاتى كه براى مبارزه با عواقب و آثار آن امروز فراهم كردهاند باز آمار نشان مىدهد كه تا چه اندازه افراد از اين راه سلامت خود را از دست داده و مىدهند.
3- نبايد فراموش كرد كه هدف از ازدواج تنها مسأله اشباع غريزه جنسى نيست بلكه اشتراك در تشكيل زندگى و انس روحى و آرامش فكرى، و تربيت فرزندان و همكارى در همه شئون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به يكديگر و تحريم «زنا» هيچ يك از اينها امكان پذير نيست.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 33)- سوم: حكم ديگر كه اين آيه به آن اشاره مىكند احترام خون انسانها و حرمت شديد قتل نفس است مىگويد: «و كسى كه خداوند خونش را حرام كرده است به قتل نرسانيد مگر (آنجا كه) به حق باشد» (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).
نه تنها قتل نفس بلكه كمترين و كوچكترين آزار يك انسان از نظر اسلام مجازات دارد، و مىتوان با اطمينان گفت اين همه احترام كه اسلام براى خون و جان و حيثيت انسان قائل شده است در هيچ آئينى وجود ندارد.
ولى مواردى پيش مىآيد كه احترام خون برداشته مىشود، و اين در مورد كسانى است كه مرتكب قتل و يا گناهى همانند آن شدهاند، لذا در آيه فوق با جمله «إِلَّا بِالْحَقِّ» اين گونه افراد را استثناء مىكند.
البته احترام به خون انسانها در اسلام مخصوص مسلمانها نيست، بلكه غير مسلمانانى كه با مسليمن سر جنگ ندارند و در يك زندگى مسالمت آميز با آنها به سر مىبرند، جان و مال و ناموسشان محفوظ است و تجاوز به آن حرام و ممنوع.
سپس به حق قصاص كه براى اولياى دم ثابت است اشاره كرده، مىگويد:
«و كسى كه مظلوم كشته شود براى ولى او سلطه قرار داديم» سلطه قصاص قاتل (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً).
اما در عين حال «او نبايد (بيش از حق خود مطالبه كند و) در قتل اسراف نمايد چرا كه او مورد حمايت است» (فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً).
آرى! اولياى مقتول مادام كه در مرز اسلام گام برمىدارند و از حد خود تجاوز نكردهاند مورد نصرت الهى هستند.
اين جمله اشاره به اعمالى است كه در زمان جاهليت وجود داشت، و امروزه نيز گاهى صورت مىگيرد كه احيانا در برابر كشته شدن يك نفر از يك قبيله، قبيله مقتول خونهاى زيادى را مىريزند و يا اين كه در برابر كشته شدن يك نفر، افراد بىگناه و بىدفاع ديگرى غير از قاتل را به قتل مىرسانند.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 34)- چهارم: اين آيه چهارمين دستور از اين سلسله احكام را شرح مىدهد نخست به اهميت حفظ مال يتيمان پرداخته و با لحنى مشابه آنچه در مورد عمل منافى عفت در آيات قبل گذشت مىگويد: «و به اموال يتيمان نزديك نشويد» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ).
نه تنها اموال يتيمان را نخوريد بلكه حتى حريم آن را كاملا محترم بشماريد.
ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور دستاويزى گردد براى افراد ناآگاه كه تنها به جنبههاى منفى مىنگرند، و سبب شود كه اموال يتيمان را بدون سرپرست بگذارند و به دست حوادث بسپارند، لذا بلافاصله استثناء روشنى براى اين حكم ذكر كرده، مىگويد: «مگر به طريقى كه بهترين شيوهها است» (إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
بنابراين هرگونه تصرفى در اموال يتيمان كه به منظور حفظ، اصلاح، تكثير و اضافه كردن بوده باشد، مجاز است.
البته اين وضع تا زمانى ادامه دارد كه به حدّ رشد فكرى و اقتصادى برسد آن گونه كه قرآن در ادامه آيه مورد بحث از آن ياد مىكند: «تا زمانى كه به حد بلوغ (و قدرت) برسد» (حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ).
5- سپس به مسأله وفاى به عهد پرداخته، مىگويد: «به عهد خود وفا كنيد چرا كه از وفاى به عهد سؤال مىشود» (وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا).
بسيارى از روابط اجتماعى و خطوط نظام اقتصادى و مسائل سياسى همگى بر محور عهدها و پيمانها دور مىزند كه اگر تزلزلى در آنها پيدا شود به زودى نظام اجتماع فرو مىريزد.
(آيه 35)- ششم: آخرين حكم در رابطه با عدالت در پيمانه و وزن و رعايت حقوق مردم و مبارزه با كم فروشى است، مىفرمايد: «و هنگامى كه با پيمانه چيزى را مىسنجيد حق آن را اداء كنيد» (وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ).
«و با ميزان و ترازوى صحيح و مستقيم وزن كنيد» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ).
«چرا كه اين كار به سود شماست، و سر انجامش (از همه) بهتر است» (ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا).
اصولا حق و عدالت و نظم و حساب در همه چيز و همه جا يك اصل اساسى و حياتى است، و اصلى است كه بر كل عالم هستى حكومت مىكند، و هرگونه انحراف از اين اصل، خطرناك و بد عاقبت است، مخصوصا كم فروشى سرمايه اعتماد و اطمينان را كه ركن مهم مبادلات است از بين مىبرد، و نظام اقتصادى را به هم مىريزد.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 36)- تنها از علم پيروى كن: در آيات گذشته يك سلسله از اصولىترين تعليمات و احكام اسلامى را خوانديم در اينجا به آخرين بخش از اين احكام مىرسيم كه در آن به چند حكم مهم اشاره شده است.
1- نخست سخن از لزوم تحقيق در همه چيز به ميان آورده، مىفرمايد:
«و از آنچه به آن آگاهى ندارى پيروى مكن» (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ).
نه در عمل شخصى خود از غير علم پيروى كن، و نه به هنگام قضاوت در باره ديگران، نه شهادت به غير علم بده، و نه به غير علم اعتقاد پيدا كن.
و در پايان آيه دليل اين نهى را چنين بيان مىكند: «زيرا گوش و چشم و دل همه مسئولند» و در برابر كارهايى كه انجام دادهاند از انسان سؤال مىشود (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا).
اين مسؤوليتها به خاطر آن است كه سخنانى را كه انسان بدون علم و يقين مىگويد يا به اين طريق است كه از افراد غير موثق شنيده، و يا مىگويد ديدهام در حالى كه نديده، و يا در تفكر خود دچار قضاوتهاى بىمأخذ و بىپايهاى شده كه با واقعيت منطبق نبوده است، به همين دليل از چشم و گوش و فكر و عقل او سؤال مىشود كه آيا واقعا شما به اين مسائل ايمان داشتيد كه شهادت داديد، يا قضاوت كرديد، يا به آن معتقد شديد و عمل خود را بر آن منطبق نموديد؟! ناديده گرفتن اين اصل نتيجهاى جز هرج و مرج اجتماعى و از بين رفتن روابط انسانى و پيوندهاى عاطفى نخواهد داشت.
(آيه 37)- متكبر مباش! اين آيه به مبارزه با كبر و غرور برخاسته و با تعبير زنده و روشنى مؤمنان را از آن نهى مىكند، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد:
«و در روى زمين از روى كبر و غرور، گام برمدار» (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا كه تو نمىتوانى زمين را بشكافى! و طول قامتت به كوهها نمىرسد»! (إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا).
اشاره به اين كه افراد متكبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محكم به زمين مىكوبند تا مردم را از آمد و رفت خويش آگاه سازند، گردن به آسمان مىكشند تا برترى خود را به پندار خويش بر زمينيان مشخص سازند! هدف قرآن اين است كه كبر و غرور را بطور كلى، محكوم كند، نه تنها در چهره خاصى يعنى راه رفتن. چرا كه غرور سر چشمه بيگانگى از خدا و خويشتن، و اشتباه در قضاوت، و گم كردن راه حق، و پيوستن به خط شيطان، و آلودگى به انواع گناهان است.
برنامه عملى پيشوايان اسلام سرمشق بسيار آموزندهاى براى هر مسلمان راستين در اين زمينه است.
در سيره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: هرگز اجازه نمىداد به هنگامى كه سوار بود افرادى در ركاب او پياده راه بروند و نيز مىخوانيم: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر روى خاك مىنشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مىخورد، و از گوسفند شير مىدوشيد، بر الاغ برهنه سوار مىشد.
در حالات على عليه السّلام نيز مىخوانيم كه او براى خانه آب مىآورد و گاه منزل را جارو مىكرد.
و در تاريخ امام مجتبى عليه السّلام مىخوانيم كه با داشتن مركبهاى متعدد، بيست مرتبه پياده به خانه خدا مشرف شد و مىفرمود: من براى تواضع در پيشگاه خدا اين عمل را انجام مىدهم.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 38)- اين آيه به عنوان تأكيدى بر تمام احكامى كه در مورد تحريم شرك و قتل نفس و زنا و فرزندكشى و تصرف در مال يتيمان و آزار پدر و مادر و مانند آن در آيات پيشين گذشت مىگويد: «تمام اينها گناهش نزد پروردگارت منفور است» (كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً).
از اين تعبير روشن مىشود كه بر خلاف گفته پيروان مكتب جبر، خدا هرگز اراده نكرده است گناهى از كسى سر بزند، چرا كه اگر چنين چيزى را اراده كرده بود با كراهت و ناخشنودى كه در اين آيه روى آن تأكيد شده است سازگار نبود.
(آيه 39)- مشرك مشو! باز براى تأكيد بيشتر و اين كه اين احكام حكيمانه همگى از وحى الهى سر چشمه مىگيرد، اضافه مىكند: «اينها از امور حكمت آميزى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده است» (ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ).
اشاره به اين كه احكام هم از طريق حكمت عقلى، اثبات شده است، و هم از طريق وحى الهى، و اصول همه احكام الهى چنين است هر چند جزئيات آن را در بسيارى از اوقات با چراغ كم فروغ عقل نمىتوان تشخيص داد و تنها در پرتو نورافكن نيرومند وحى بايد درك كرد.
سپس همانگونه كه آغاز اين احكام از تحريم شرك شروع شده بود با تأكيد بر تحريم شرك آن را پايان داده، مىگويد: «و هرگز (براى خداوند يگانه شريكى قائل مباش و) معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده» (وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
«كه در جهنم افكنده مىشوى سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهى بود» (فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً).
در حقيقت شرك و دوگانه پرستى، خمير مايه همه انحرافات و جنايات و گناهان است، لذا بيان اين سلسله احكام اساسى اسلام از شرك شروع شد و به شرك نيز پايان يافت.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 40)- اين آيه به يكى از افكار خرافى مشركان اشاره كرده و پايه منطق و تفكر آنها را به اين وسيله روشن مىسازد و آن اين كه: بسيارى از آنها معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدا هستند در حالى كه خودشان از شنيدن نام دختر، ننگ و عار داشتند و تولد او را در خانه خود مايه بدبختى و سرشكستگى مىپنداشتند! قرآن از منطق خود آنها اتخاذ سند كرده، مىگويد: «آيا پروردگار شما پسران را تنها در سهم شما قرار داد و خود از فرشتگان دخترانى انتخاب كرد» (أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً).
بدون شك فرزندان دختر همانند فرزندان پسر از مواهب الهى هستند و هيچ گونه تفاوتى از نظر ارزش انسانى ندارند.
ولى هدف قرآن اين است آنها را با منطق خودشان محكوم سازد كه شما چگونه افراد نادانى هستيد براى پروردگارتان چيزى قائل مىشويد كه خود از آن ننگ و عار داريد.
سپس در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مىگويد: «شما سخن بسيار بزرگ و كفرآميزى مىگوييد» (إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً).
سخنى كه با هيچ منطقى سازگار نيست و از چندين جهت بىپايه است زيرا : 1- اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اهانت عظيمى به ساحت مقدس او است، چرا كه او نه جسم است نه عوارض جسمانى دارد، نه نياز به بقاء نسل.
2- چگونه شما فرزندان خدا را همه دختر مىدانيد؟ در حالى كه براى دختر پايينترين منزلت را قائليد.
3- از همه گذشته اين عقيده اهانتى به مقام فرشتگان الهى است كه فرمانبران حقند و مقربان درگاه او. شما از شنيدن نام دختر وحشت داريد، ولى اين مقربان الهى را همه دختر مىدانيد.
(آيه 41)- چگونه از حق فرار مىكنند؟! از آنجا كه سخن در آيات گذشته به مسأله توحيد و شرك منتهى شد، در اينجا همان مسأله با بيان روشن و قاطعى دنبال مىشود.
نخست از لجاجت فوق العاده جمعى از مشركان در برابر دلائل مختلف توحيد سخن به ميان آورده، مىگويد: «و ما در اين قرآن انواع بيانات مؤثر را آورديم تا آنها متذكر شوند (و در راه حق گام بردارند) ولى (گروهى از كوردلان) جز بر نفرتشان نمىافزايد» (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
در اينجا اين سؤال به ذهن مىرسد كه اگر اين بيانات گوناگون نتيجه معكوس دارد، ذكر آنها چه فائدهاى خواهد داشت؟! پاسخ اين سؤال روشن است و آن اين كه قرآن براى يك فرد يا يك گروه خاص نازل نشده بلكه براى كل جامعه انسانى است، و مسلما همه انسانها اين گونه نيستند، بلكه بسيارند كسانى كه اين دلائل مختلف را مىشنوند و راه حق را باز مىيابند، و همين اثر، براى نزول اين آيات، كافى است، هر چند كوردلانى از آن نتيجه معكوس بگيرند.