-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 61)- در اينجا قرآن به مسأله سرپيچى ابليس از فرمان خدا مبنى بر سجده براى آدم و سرنوشت شوم او به دنبال اين ماجرا اشاره مىكند.
مطرح كردن اين ماجرا به دنبال بحثهاى گذشته پيرامون مشركان لجوج، در واقع اشاره به اين است كه نمونه كامل استكبار و كفر و عصيان، شيطان بود، ببينيد سرنوشتش به كجا رسيد، شما پيروان او نيز همان سرنوشت را خواهيد داشت.
نخست مىگويد: «و يادآور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد و همگى جز ابليس سجده كردند» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ).
اين سجده يك نوع خضوع و تواضع به خاطر عظمت خلقت آدم و امتياز او بر ساير موجودات و يا سجدهاى بوده است به عنوان پرستش در برابر خداوند به خاطر آفرينش چنين مخلوق شگرفى.
ابليس كه باد كبر و غرور در سر داشت و خودخواهى و خودبينى بر عقل و هوشش پرده افكنده بود، به گمان اين كه خاك و گل، كه منبع همه بركات و سر چشمه حيات است كم اهميتتر از آتش است به عنوان اعتراض به پيشگاه خدا چنين «گفت: آيا من براى موجودى سجده كنم كه او را از گل آفريدهاى» (قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً).
(آيه 62)- ولى هنگامى كه ديد بر اثر اين استكبار و سركشى در برابر فرمان خدا از درگاه مقدسش براى هميشه طرد شد: «گفت: به من بگو، اين كسى را كه بر من برترى دادهاى (به چه دليل بوده است؟) اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عدّه كمى، گمراه و ريشه كن خواهم ساخت» (قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا).
(آيه 63)- در اين هنگام براى اين كه ميدان آزمايشى براى همگان تحقق يابد، و وسيلهاى براى پرورش مؤمنان راستين فراهم شود- كه انسان همواره در كوره حوادث پخته مىشود، و در برابر دشمن نيرومند، قوى و قهرمان مىگردد- به شيطان امكان بقاء و فعاليت داده شده: «فرمود: برو، هر كس از آنها از تو تبعيت كند پس جهنم كيفر شماست، كيفرى است فراوان»! (قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً).
به اين وسيله اعلام آزمايش كرده و سر انجام پيروزى و شكست در اين آزمايش بزرگ الهى را بيان فرموده.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 64)- دامهاى ابليس! در اين آيه طرق نفوذ شيطان و اسباب و وسائلى را كه در وسوسههاى خود به آن متوسل مىشود به شكل جالب و گويايى چنين شرح مىدهد: «و هر كدام از آنها را مىتوانى با صدايت تحريك كن» (وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ).
«و لشكر سواره و پيادهات را بر آنها گسيل دار»! (وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ).
شيطان دستياران فراوانى از جنس خود و از جنس آدميان دارد كه براى اغواى مردم به او كمك مىدهند، بعضى سريعتر و نيرومندتر همچون لشكر سوارهاند، و بعضى آرامتر و ضعيفتر همچون لشكر پياده! «و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى»! (وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).
«و آنها را با وعدهها سرگرم كن»! (وَ عِدْهُمْ).
سپس هشدار مىدهد كه: «ولى شيطان جز فريب و دروغ وعدهاى به آنها نمىدهد» (وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً).
(آيه 65)- اما بدان «تو هرگز سلطهاى بر بندگان من نخواهى يافت» (إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ).
«و همين قدر كافى است كه پروردگارت (ولىّ و) حافظ آنها باشد» (وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا).
(آيه 66)- با اين همه نعمت اين همه كفران چرا؟! بحثهايى را كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك در گذشته داشتيم در اينجا نيز آن را تعقيب مىكند، و از دو راه مختلف (راه استدلال و برهان- و راه وجدان و درون) در اين موضوع وارد بحث مىشود.
نخست به توحيد استدلالى اشاره كرده، مىگويد: «پروردگار شما كسى است كه كشتى را در دريا به حركت در مىآورد، حركتى مداوم و مستمر»! (رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ).
بديهى است براى حركت كشتيها در دريا، نظاماتى دست به دست هم داده تا اين امر فراهم گردد.
البته مىدانيد كشتيها هميشه بزرگترين وسيله نقليه انسانها بوده و هستند، هم اكنون كشتيهاى غول پيكرى داريم كه به اندازه يك شهر كوچك وسعت و سرنشين دارند.
سپس اضافه مىكند: هدف از اين برنامه آن است «تا از نعمت او بهرهمند شويد» (لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ). براى مسافرتهاى خودتان، براى نقل و انتقال مال التجارهها، و براى آنچه به دين و دنياى شما كمك مىكند.
چرا كه: «خدا نسبت به شما مهربان است» (إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً).
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 67)- از اين توحيد استدلالى- كه گوشه كوچكى از نظام آفرينش را كه حاكى از مبدأ علم و قدرت و حكمت آفريدگار است نشان مىدهد- به استدلال فطرى منتقل مىشود و مىگويد: فراموش نكنيد: «هنگامى كه ناراحتيها در دريا به شما برسد (و گرفتار طوفان و امواج كوبنده و وحشتناك شويد) تمام معبودهايى را كه مىخوانيد جز خدا از نظر شما گم مىشود» (وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ).
و بايد گم شود چرا كه طوفان حوادث پردههاى تقليد و تعصب را كه بر فطرت آدمى افتاده كنار مىزند، و نور فطرت كه نور توحيد و خداپرستى و يگانه پرستى است جلوهگر مىشود.
اين يك قانون عمومى است كه تقريبا هر كس آن را تجربه كرده است كه در گرفتاريها هنگامى كه كارد به استخوان مىرسد، موقعى كه اسباب ظاهرى از كار مىافتند، و كمكهاى مادى ناتوان مىگردند، انسان به ياد مبدأ بزرگى از علم و قدرت مىافتد كه او قادر بر حلّ سختترين مشكلات است. اما ايمان و توجه به خدا در صورتى ارزش دارد كه دائمى و پايدار باشد.
سپس اضافه مىكند: اما شما فراموشكاران «هنگامى كه دست قدرت الهى شما را به سوى خشكى نجات داد رو مىگردانيد و اصولا انسان كفران كننده است» (فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً).
بار ديگر پردههاى غرور و غفلت، تقليد و تعصب، اين نور الهى را مىپوشاند و گرد و غبار عصيان و گناه و سرگرميهاى زندگى مادى، چهره تابناك آن را پنهان مىسازد.
(آيه 68)- ولى آيا فكر مىكنيد خداوند در خشكى و قلب صحرا نمىتواند شما را به مجازاتهاى شديد مبتلا سازد؟: «پس آيا شما از اين ايمنيد كه به فرمان او زمين بشكافد و شما را در كام خود فرو ببرد»؟ (أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ).
و «آيا از اين ايمنيد كه طوفانى از سنگ بر شما ببارد (و شما را در زير سنگها مدفون سازد عذابى كه به مراتب از غرق در درياها سختتر است) سپس حافظ و نگهبانى براى خود پيدا نكنيد»؟! (أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلًا).
(آيه 69)- سپس اضافه مىكند: اى فراموشكاران آيا گمان كرديد اين آخرين بار بود كه شما نياز به سفر دريا پيدا كرديد؟ «يا اين كه ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند، و تندباد كوبندهاى بر شما بفرستد، و شما را بخاطر كفرتان غرق كند، سپس دادخواه و خونخواهى در برابر ما پيدا نكنيد» (أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تارَةً أُخْرى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبِيعاً).
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 70)- انسان گل سر سبد موجوادت! از آنجا كه يكى از طرق تربيت و هدايت، همان دادن شخصيت به افراد است، قرآن مجيد به دنبال بحثهايى كه در باره مشركان و منحرفان در آيات گذشته داشت، در اينجا به بيان شخصيت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مىپردازد، تا با توجه به اين ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نيالايد و خويش را به بهاى ناچيزى نفروشد، مىفرمايد: «و ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم» (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ).
سپس به سه قسمت از مواهب الهى، نسبت به انسانها اشاره كرده، مىگويد:
«و ما آنها را (با مركبهاى مختلفى كه در اختيارشان قرار دادهايم) در خشكى و دريا حمل كرديم» (وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
ديگر اين كه: «آنها را از طيبات روزى داديم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
سوم اين كه: «ما آنها را بر بسيارى از مخلوقات خود فضيلت و برترى داديم» (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا).
چرا انسان برترين مخلوق خداست؟ پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست، زيرا مىدانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف، مادى و معنوى، جسمانى و روحانى تشكيل شده، و در لابلاى تضادها مىتواند پرورش پيدا كند، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است.
حديث معروفى كه از امير مؤمنان على عليه السّلام نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعاست، آنجا كه مىفرمايد: «خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حيوانات مجموعهاى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعهاى است از هر دو تا كدامين غالب آيد، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پستتر».
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 71)- اين آيه به يكى ديگر از مواهب الهى نسبت به انسان، و سپس مسؤوليتهاى سنگينى را كه به موازات اين مواهب متوجه او مىشود اشاره مىكند:
در آغاز به «مسأله رهبرى» و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته، مىگويد: «روز قيامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مىخوانيم» (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ).
يعنى آنها كه رهبرى پيامبران و جانشينان آنان را در هر عصر و زمان پذيرفتند، همراه پيشوايانشان خواهند بود، و آنها كه رهبرى شيطان و ائمه ضلال و پيشوايان جبّار و ستمگر را انتخاب كردند همراه آنها خواهند بود.
اين تعبير در عين اين كه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مىكند، هشدارى است به همه افراد بشر كه در انتخاب رهبر فوق العاده دقيق و سختگير باشند، و زمام فكر و برنامه خود را به دست هر كس نسپرند.
لذا در دنباله آيه مىگويد: آنجا مردم دو گروه مىشوند «پس كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود آنها (با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور) نامه اعمالشان را مىخوانند و كوچكترين ظلم و ستمى به آنها نمىشود» (فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا).
(آيه 72)- «اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است» (وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا).
نه در اين دنيا راه هدايت را پيدا مىكنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا كه چشم خود را به روى همه واقعيات بستند و از ديدن چهره حق و آيات خداوند و آنچه مايه هدايت و عبرت است و آن همه مواهبى كه خداوند به آنها بخشيده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا كه سراى آخرت بازتاب و انعكاس عظيمى است از اين جهان، چه جاى تعجب كه اين كوردلان به صورت نابينا وارد عرصه محشر شوند؟! نقش رهبرى در اسلام- در حديث معروفى كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده هنگامى كه سخن از اركان اصلى اسلام به ميان مىآورد «ولايت» (رهبرى) را پنجمين و مهمترين ركن معرفى مىنمود در حالى كه نماز كه معرف پيوند خلق با خالق است و روزه كه رمز مبارزه با شهوات است و زكات كه پيوند خلق با خلق است و حج كه جنبههاى اجتماعى اسلام را بيان مىكند چهار ركن اصلى ديگر.
سپس امام عليه السّلام اضافه مىكند: «هيچ چيز به اندازه ولايت و رهبرى اهميت ندارد».- چرا كه اجراى اصول ديگر در سايه آن خواهد بود.
و نيز به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده: «كسى كه بدون امام و رهبر از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است».
تاريخ نيز بسيار به خاطر دارد كه گاهى يك ملت در پرتو رهبرى يك رهبر بزرگ و شايسته در صف اول در جهان قرار گرفته، و گاه همان ملت با همان نيروهاى انسانى و منابع ديگر به خاطر رهبرى ضعيف و نالايق آن چنان سقوط كرده كه شايد كسى باور نكند اين همان ملت پيشرو است.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 73)- با توجه به بحثى كه در آيات گذشته پيرامون شرك و مشركان بود در اينجا به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هشدار مىدهد كه از وسوسههاى اين گروه برحذر باشد، مبادا كمترين ضعفى در مبارزه با شرك و بت پرستى به خود راه بدهد، كه بايد با قاطعيت هر چه تمامتر دنبال گردد.
نخست مىگويد: «نزديك بود آنها تو را (با وسوسههاى خود) از آنچه بر تو وحى كرديم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به دوستى خود برمىگزينند» (وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا).
(آيه 74)- «و اگر ما تو را ثابت قدم نمىساختيم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى) نزديك بود به آنان تمايل كنى» (وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا). اما اين تثبيت الهى مانع از آن تمايل شد.
(آيه 75)- «اگر چنين مىكردى ما دو برابر مجازات (مشركان) در زندگى دنيا، و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو مىچشانديم، سپس در برابر ما ياورى براى خود نمىيافتى»! (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً).
چرا كه هر قدر مقام انسان از نظر علم، معرفت و ايمان بالاتر رود، اعمال نيك او به همان نسبت عمق و ارزش بيشتر، و طبعا ثواب فزونترى خواهد داشت. كيفرها و مجازاتها نيز به همين نسبت بالا خواهد رفت.
خدايا! مرا به خود وامگذار
- در منابع اسلامى مىخوانيم هنگامى كه سه آيه فوق نازل شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: اللّهمّ لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا «خدايا! مرا حتى به اندازه يك چشم بر هم زدن به خويشتن وامگذار».
اين دعاى پر معنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يك درس مهم را به همه ما مىدهد كه در هر حال بايد به خدا پناه برد و به لطف او متكى بود كه پيامبران معصوم نيز بدون يارى او در لغزشگاهها مصون نخواهند بود، تا چه رسد به ما در برابر اين همه وسوسههاى شيطانى.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 76)-
شأن نزول:
مشهور اين است كه اين آيه و آيه بعد در مورد اهل مكه نازل شده است كه نشستند و تصميم گرفتند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از مكه بيرون كنند و بعدا اين تصميم، فسخ و مبدل به تصميم بر اعدام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مكه گرديد و به دنبال آن خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از هر سو محاصره شد، و همانگونه كه مىدانيم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از اين حلقه محاصره، به طرز اعجازآميزى، بيرون آمد و به سوى مدينه حركت كرد و سر آغاز هجرت گرديد.
تفسير:
توطئه شوم ديگر؟ در آيات گذشته ديديم كه مشركان مىخواستند از طريق وسوسههاى گوناگون در پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نفوذ كنند و او را از جاده مستقيم خويش منحرف سازند كه لطف الهى به يارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و نقشههاشان نقش بر آب شد.
به دنبال آن ماجرا طرح ديگرى براى خنثى كردن دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ريختند، و آن اين كه او را از زادگاهش به نقطهاى كه احتمالا نقطه خاموش و دور افتادهاى بود تبعيد كنند كه آن هم به لطف پروردگار خنثى شد.
آيه مىگويد: «و نزديك بود آنها تو را از اين سرزمين با نقشه و تحريك ماهرانه و حساب شدهاى خارج سازند» (وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها).
سپس قرآن به آنها هشدار مىدهد كه: «و هرگاه چنين مىكردند (گرفتار مجازات سخت الهى شده و) پس از تو، جز مدت كمى باقى نمىماندند» (وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا). و به زودى نابود مىشدند زيرا اين گناه بسيار عظيمى است كه مردم، رهبر دلسوز و نجات بخششان را، از شهر خود بيرون كنند، و به اين ترتيب بزرگترين نعمت الهى را كفران نمايند، چنين جمعيتى ديگر حق حيات نخواهند داشت و مجازات نابود كننده الهى به سراغشان خواهد آمد.
(آيه 77)- اين تنها مربوط به مشركان عرب نيست: «اين سنّت (ما در مورد) پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم و هرگز براى سنّت ما تغيير و دگرگونى نخواهى يافت» (سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلًا).
اين سنت از يك منطق روشن سر چشمه مىگيرد و آن اين كه چنين قوم ناسپاسى كه چراغ هدايت خود را مىشكنند سنگر نجات خويش را ويران مىكنند.
آرى! چنين قومى ديگر لايق رحمت الهى نيستند، و مجازات آنها را فرا خواهد گرفت، و مىدانيم خداوند تبعيضى در ميان بندگانش قائل نيست، يعنى در مقابل اعمال يكسان با شرائط يكسان مجازات يكسان قائل مىشود.
و اين است معنى عدم تخلف سنّتهاى پروردگار.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 78)- در تعقيب آيات گذشته كه از توحيد و شرك، و سپس وسوسهها و توطئههاى مشركان بحث مىكرد، در اينجا به مسأله نماز و توجه به خدا و نيايش مىپردازد، كه عامل مؤثرى براى مبارزه با شرك است، و وسيلهاى براى طرد هرگونه وسوسه شيطانى از دل و جان آدمى.
نخست مىگويد: «نماز را از زوال خورشيد (هنگام ظهر) تا نهايت تاريكى شب [نيمه شب] برپادار و همچنين قرآن فجر [نماز صبح] را، چرا كه قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً).
از اين تعبير به خوبى روشن مىشود كه بهترين موقع براى اداى نماز صبح همان لحظات آغاز طلوع فجر است.
آيه فوق از آياتى است كه اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مىكند، و با انضمام به ساير آيات قرآن در زمينه وقت نماز و روايات فراوانى كه در اين رابطه وارد شده، وقت نمازهاى پنجگانه دقيقا مشخص مىشود.
(آيه 79)- بعد از ذكر نمازهاى فريضه پنجگانه اضافه مىكند: «و پاسى از شب را (از خواب برخيز و) قرآن (و نماز) بخوان» (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ).
مفسران معروف اسلامى اين تعبير را اشاره به نافله شب كه در فضيلت آن روايات بىشمارى وارد شده است دانستهاند.
سپس مىگويد: «اين يك وظيفه اضافى (علاوه بر نمازهاى فريضه) براى توست» (نافِلَةً لَكَ).
بسيارى اين جمله را دليل بر آن دانستهاند كه نماز شب بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله واجب بوده است.
به هر حال در پايان آيه نتيجه اين برنامه الهى روحانى و صفابخش را چنين بيان مىكند: «اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد»! (عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً).
بدون شك «مقام محمود» مقام بسيار برجستهاى است كه ستايش برانگيز است. و از آنجا كه اين كلمه به طور مطلق آمده، شايد اشاره به اين باشد كه ستايش همگان را از اولين و آخرين متوجه تو مىكند.
روايات اسلامى، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت كبرى» تفسير كرده است، چرا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بزرگترين شفيعان در عالم ديگر است و آنها كه شايسته شفاعت باشند، مشمول اين شفاعت بزرگ خواهند شد.
نماز شب يك عبادت بزرگ روحانى-
غوغاى زندگى روزانه از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب مىكند، و فكر آدمى را به واديهاى گوناگون مىكشاند بطورى كه جمعيت خاطر و حضور قلب كامل، در آن بسيار مشكل است اما در دل شب و به هنگام سحر و فرونشستن غوغاى زندگى مادى، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب، حالت توجه و نشاط خاصى به انسان دست مىدهد كه بىنظير است.
به همين دليل دوستان خدا هميشه از عبادتهاى آخر شب، براى تصفيه روح و حيات قلب و تقويت اراده و تكميل اخلاص، نيرو مىگرفتهاند.
امير مؤمنان على عليه السّلام مىفرمايد: «قيام شب موجب صحت جسم و خشنودى پروردگار و در معرض رحمت او قرار گرفتن و تمسك به اخلاق پيامبران است».
حتى در بعضى از روايات مىخوانيم كه اين عبادت به قدرى اهميت دارد كه جز پاكان و نيكان موفق به آن نمىشوند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «انسان گاهى دروغ مىگويد و سبب محروميتش از نماز شب مىشود، هنگامى كه از نماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى و معنوى) نيز محروم مىشود».
نماز شب به سه بخش تقسيم مىشود:
الف) چهار نماز دو ركعتى كه مجموعا هشت ركعت مىشود و نامش نافله شب است.
ب) يك نماز دو ركعتى كه نامش نافله «شفع» است.
ج) نماز يك ركعتى كه نامش نافله «وتر» است، و طرز انجام اين نمازها درست همانند نماز صبح است ولى اذان و اقامه ندارد، و قنوت وتر را هر چه طولانىتر كنند بهتر است.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 80)- اين آيه به يكى از دستورات اصولى اسلام كه از روح ايمان و توحيد، سر چشمه مىگيرد اشاره كرده، مىگويد: «و بگو: پروردگارا! مرا (در هر كار) با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز» (وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ).
هيچ كار فردى و اجتماعى را جز با صدق و راستى آغاز نكنم، همچنين هيچ برنامهاى را جز به راستى پايان ندهم، راستى و صداقت و درستى و امانت، خط اصلى من در همه كارها باشد و آغاز و انجام همه چيز با آن صورت گيرد.
در حقيقت رمز اصلى پيروزى در همين جا نهفته شده است و راه و روش انبيا و اولياى الهى همين بوده كه فكر، گفتار و اعمالشان از هر گونه غش و تقلب و خدعه و نيرنگ و هر چه بر خلاف صدق و راستى است پاك بود.
در پايان آيه به دومين اصل- كه از يك نظر ميوه درخت توحيد، و از نظر ديگر نتيجه ورود و خروج صادقانه در كارهاست- اشاره شده است: «و خداوندا! براى من از سوى خودت سلطان و ياورى قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً).
(آيه 81)- و از آنجا كه به دنبال «صدق» و «توكل» كه در آيه قبل به آن اشاره شد، اميد به پيروزى قطعى، خود عامل ديگرى براى موفقيت است در اين آيه به پيامبرش مىگويد: «و بگو: حق فرا رسيد و باطل مضمحل و نابود شد» (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ).
«اصولا طبيعت باطل (همين است كه) مضمحل و نابود شدنى است» (إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً).
باطل جولانى دارد ولى دوام و بقايى نخواهد داشت و سر انجام، پيروزى از آن حق و طرفداران و پيروان حق خواهد بود.
آيه (جاءَ الْحَقُّ ...) و قيام حضرت مهدى (عج): در بعضى از روايات جمله «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» به قيام حضرت مهدى- عج- تفسير شده است. امام باقر عليه السّلام فرمود: مفهوم اين سخن الهى اين است كه: «هنگامى كه امام قائم عليه السّلام قيام كند دولت باطل برچيده مىشود».
در روايت ديگرى مىخوانيم: مهدى به هنگام تولد بر بازويش اين جمله نقش بسته بود: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً».
مسلما مفهوم اين احاديث انحصار معنى وسيع آيه به اين مصداق نيست بلكه قيام مهدى- عج- از روشنترين مصداقهاى آن است كه نتيجهاش پيروزى نهايى حق بر باطل در سراسر جهان مىباشد.
كوتاه سخن اين كه اين قانون كلى الهى و ناموس تخلف ناپذير آفرينش در هر عصر و زمانى مصداقى دارد، و قيام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيروزيش بر لشكر شرك بت پرستى و همچنين قيام حضرت مهدى- عج- بر ستمگران و جباران جهان از چهرههاى روشن و تابناك اين قانون عمومى است.
-
RE: سوره اسراء [17]
(آيه 82)- قرآن نسخه شفابخش: از آنجا كه در آيات گذشته، بحث از توحيد و حق و مبارزه با شرك و باطل بود، در اين آيه به تأثير فوق العاده قرآن و نقش سازنده آن در اين رابطه پرداخته، مىگويد: «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم» (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ).
قرآن نسخهاى است براى سامان بخشيدن به همه نابسامانيها، بهبودى فرد و جامعه از انواع بيماريهاى اخلاقى و اجتماعى.
«و ستمگران را جز خسران (و زيان بيشتر چيزى بر آنها) نمىافزايد» (وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً).
چرا كه به جاى اين كه از اين وسيله هدايت بهره گيرند با حالتى صد در صد منفى به سراغ قرآن مىآيند لذا عناد و كفر در جانشان عمق بيشترى پيدا مىكند.
(آيه 83)- در اين آيه به يكى از ريشهدارترين بيماريهاى اخلاقى «انسانهاى تربيت نايافته» اشاره كرده، مىگويد: «و هنگامى كه به اين انسان نعمت مىبخشيم (غرور و استكبار به او دست مىدهد) به پروردگار خود پشت مىكند و با حالت تكبر، دور مىشود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ).
«اما هنگامى كه (نعمت را از او سلب كنيم، و حتى) مختصر ناراحتى به او برسد يأس و نوميدى سر تا پاى او را فرا مىگيرد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً).
(آيه 84)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «بگو: هر كس بر طبق روش و خلق و خوى خود عمل مىكند» (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ).
مؤمنانى كه از آيات قرآن، شفا مىطلبند و رحمت كسب مىكنند، و ظالمانى كه جز خسارت و زيان، بهرهاى از آن نمىگيرند، و انسانهاى كم ظرفيتى كه در حال نعمت مغرورند و در مشكلات مأيوس و زبون، همه اينها طبق روحياتشان عمل مىكنند، روحياتى كه بر اثر تعليم و تربيت و اعمال مكرر خود انسان شكل گرفته است و به اعمال انسان شكل و جهت مىدهد.
و در اين ميان خداوند شاهد و ناظر حال همه است: «آرى پروردگار شما آگاهتر است به كسانى كه راهشان (بهتر و) از نظر هدايت پربارتر است» (فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلًا).