به هر حال یکی از نوادگان امام، ماجرای خواستگاری از «خانم» را «شیرین» توصیف میکند: «۱۰ ماه طول میکشد تا خانم جواب مثبت دهند. ۵ بار خواستگاری انجام میشود که آقای سیدمحمدصادق لواسانی تشریف میآورند، نه آقای کاشانی. البته پدر خانم اصرار داشتند.» ناگهان با این سوال روبرو میشویم که چگونه خانم با این همه مخالفت جواب مثبت میدهند؟ او میگوید: «حین همین جلسات که آقای لواسانی میآیند و میروند، خانم خوابی میبینند: «ایشان وارد اتاقی میشوند که سه سید نورانی نشسته بودند. یک پیرزنی آمد و من [خانم] از او پرسیدم که اینها چه کسانی هستند؟ او گفت: آن وسطی پیامبر(صلی الله علیه واله) است و آنکه سمت راست نشسته امیرالمومنین(علیه السلام) است و سمت چپی امام حسن(علیه السلام) است، اما تو که از اینها بدت میآید! من پاسخ دادم که از اینها بدم نمیآید، اینها ائمه من هستند. چرا باید بدم بیاید؟ خیلی هم دوستشان دارم. پیرزن بار دیگر اصرار کرد که نه، تو از اینها بدت میآید!» از خواب بیدار میشوند و برای خدمتکار منزل نقل میکنند. او به ایشان گفت که چون این سید [امام] را رد میکنی، این خواب را دیدهای. در نهایت با توجه به این خواب و نظر مثبت پدرخانم، ایشان جواب مثبت میدهند. یک ماه ابتدایی پس از ازدواج تهران بودند و پس از آن به قم میروند.»
البته پیش از پاسخ مثبت خانم، آقاسیدمحمدصادق لواسانی از سوی خانواده ثقفی مامور میشود تا به خمین رود؛ چراکه پدر خدیجه خانم به او از قول زنان خانواده گفته بود: «او را نمیشناسد و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالی مادربزرگش خیلی خوب بوده و با وضع طلبگی زندگی کردن برایش مشکل است. ما نمیدانیم که آیا داماد اصلا چیزی دارد یا نه. اگر درآمدش فقط شهریه حاج شیخ عبدالکریم باشد، نمیتواند زندگی کند. ما میخواهیم بدانیم که آیا از خودش سرمایهای دارد؟ از آن گذشته آیا داماد زن دیگری دارد یا نه؟ شاید در خمین زن و بچه داشته باشد. شاید در مدتی که منتظر بوده تا تحصیلاتش تمام شود، صیغه میکرده است و چه بسا از آن صیغه یکی - دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقای لواسانی به خمین میرود و خیال پدر دختر را راحت میکند و پاسخ مثبت خدیجه خانم برای حاج آقا روحالله به ارمغان میآید.




					
						
					
						
					
					
					
						
  پاسخ با نقل قول
			