(آيه 11)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند كه «هر پيامبرى به سراغشان مىآمد او را به باد استهزاء و سخريه مىگرفتند» (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
اين استهزاء و سخريه به خاطر چند امر بود:
- براى شكستن ابهت پيامبران و متفرق ساختن افراد حقجو از گرد آنان.
- براى ضعف و ناتوانيشان در مقابل منطق نيرومند رسولان الهى.
- براى اين كه سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بيدار شود.
- و سر انجام براى اين كه مىديدند قبول دعوت پيامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مىسازد و آزاديهاى حيوانيشان را سلب مىكند.
از اين جمله استفاده مىشود كه وظيفه مبلّغان تنها اين نيست كه مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلكه بايد از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامههاى عملى، قصص، داستانها، ادبيات، شعر و هنر به معنى اصيل و سازنده استفاده كنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.
(آيه 12)- سپس مىفرمايد: آرى «ما اين چنين آيات قرآن را به دلهاى اين مجرمان مىفرستيم»! (كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ).
(آيه 13)- اما با اين همه تبليغ و تأكيد و بيان منطقى و ارائه معجزات باز هم اين متعصبان استهزاء كننده «به آن ايمان نمىآورند» (لا يُؤْمِنُونَ بِهِ).
ولى اين منحصر به آنها نيست «پيش از آنها سنت اقوام اولين نيز چنين بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ).
(آيه 14)- اينها بر اثر غوطهور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، كارشان به جايى رسيده كه: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاييم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول كنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ).