میرزا احمد طبیب، پسر حاج میرزا عبدالوهاب نائینى را براى درمان و معالجه آوردند و اثراتى هم داشت، یعنى کجى پشت پا برطرف و ورم خوابید و پراکنده شد.چند روزى که گذشت، ماده بین زانو و ساق نمایان شد و پس از چند روز، یکى دیگر در همان پا و در ران و یکى هم در میان کتف تا آن که همه آن‌ها زخم شد و درد شدیدى پیدا کرد.آن‌ها را معالجه کردند تا همگى باز شدند و از آنها چرک مى‌آمد، نزدیک یک سال یا بیشتر مشغول معالجه بود و به انواع معالجات متوسل شد، ولى هیچ یک از آن زخم‌ها بهبود نیافت و بلکه هر روز بر جراحت افزوده مى‌شد و در این مدت طولانى قادر نبود پا را روى زمین بگذارد.بنابراین او را براى رفتن از جایى به جایى بر دوش مى‌کشیدند و به خاطر طول مدت مرض، مزاجش ضعیف و از کثرت خون و چرکى که از آن دمل‌ها و جراحات خارج شده بود، جز پـوست و استخوان چیزى برایش باقى نمانده بود.به همین جهت کار بر پدرمان سخت شد، زیرا به هر نوع معالجه‌اى که اقدام مى‌کرد، جز بیشتر شدن جراحت و ضعف حال و قوا اثرى نداشت، کار آن زخم‌ها هم به جایى رسید که اگر دست بر روى یکى از آنها مى‌گذاشتند، چرک و خون از دیگرى راه مى‌افتاد.